دانشگاه نهادی اساسی برای توسعه هر کشوری است؛ بنابراین شناخت دقیق بحرانهایی که دانشگاه در ایران با آن دستوپنجه نرم میکند، کاری دقیق میطلبد که جواد طباطبایی، متفکر معاصر ما، کتاب «ملاحظات دربارهٔ دانشگاه» را برای همین کار نوشته است. «ملاحظات دربارهٔ دانشگاه» از آخرین کتابهایی است که آقای طباطبایی قبل از مرگش نگاشته است.
این کتاب در ۱۴ فصل گرد آمده است که هر کدام از آنها منحصر به بحثی است که برخی از آنها مستقیم و برخی دیگر غیرمستقیم با موضوع دانشگاه پیوند دارد. آقای طباطبایی در درآمد کتاب درباره اهمیت پرداختن به این موضوع سخن گفته است و کتاب را با استاد تمام فلسفهای شروع میکند که اخیرا در رسانهها به سرقت ادبی متهم شده است.
فهرست کتاب شامل عنوانهای زیر است:
بسیاری از خوانندگان موضوع کتاب را دارای اهمیتی کلیدی دانستهاند. یکی از خوانندگان در گودریدز در بخشی از نظر خود نوشته است:
«بخش چشمگیری از خردهگیریهای طباطبایی در این نوشتهها برمیگردد به طرز فارسینویسی استادان دانشگاه و مدعیان علوم انسانی. طباطبایی معتقد است بسیاری از کسانی که در حوزههای پیشگفته دست به تألیف و ترجمۀ کتاب میزنند، کمترین شناختی از زبان فارسی ندارند و بهخوبی نمیتوانند بهزبان مادریشان بنویسند. درنتیجه، چهبسا خود نیز مطالبی را که مینویسند و ترجمه میکنند، بهخوبی درنمییابند و با این شیوه، دانشجویان و پیروانشان را نیز به بیراهه میکشانند. واقعیت این است که چنین انتقادی در جامعۀ امروز ایران بهراستی بجا و ضروری است.»
یکی دیگر از مخاطبان نوشته است:
«نقدهای به آرا و تألیفات کسانی مانند مجتهدی و فرهادپور و انتحال دکتر محمود خاتمی (نماد دزدی آکادمیک در دانشکده فلسفهی دانشگاه مادر: دانشگاه تهران) یکطرف قضیه است و شاید به اشاره هم میشد چیزی نوشت و گذشت ولی فصولی که نقد «ترجمهی اندیشهی سیاسی» است فوقالعاده ضروری بود.»
عنوان فصل دوم، دانشگاه بومی و دانشگاه ایرانشهر است. شروع این فصل را میخوانیم:
«دانشگاه در ایران از آسیبهای بسیاری رنج برد، که یکی از مهمترین آنها تفنّنی است که اهل تفنّن بر نظام علمی کشور حاکم کردهاند. در جای دیگری، با تحلیل دقیق یک مورد، توضیح دادهام که از مجرای تعهد بود که این تفنّن به دانشگاه وارد شد و با جا افتادن تعهد، به عنوان تنها ضابطهٔ صلاحیت علمی، که ضابطهای روشن و متمایز نبود، تعهد در برابر تفنّن، به تدریج، رنگ باخت و در دو دههٔ اخیر دانشگاه را نابود کرد. مهمترین هدف انقلاب فرهنگی، در نظر، یکسان سازی نظام ارزشها از مجرای تعهد به ایدئولوژی حکومتی بود، اما آنچه، در عمل، اتفاق افتاد هبوط علم با ریسمان تعهد در چاهِ ویلِ تفنّن بود. ثمری که از آن همه کوششها برای یکسان سازی ایدئولوژیکی به دست آمد رها شدن غولِ تفنّن در زیِّ جنّی بود که هر لحظه به شکلی درمیآمد. از اینرو، جای شگفتی نیست که دانشگاهِ در تسخیرِ همهٔ علمای همهٔ رشتههای علوم انسانی و اجتماعی ائتلافی میان همهٔ اهل تفنّن بود که میتوان آن را ائتلاف برادری-رفقایی دشمنان دیروز و دوستان امروز خواند. پیشتر، در مقالهای که به مناسبت همسرایی اباذری و آزاد ارمکی نوشتم، اشارهای به جنبههای مشکوک تشکیل چنین گروههایی از ائتلاف طیف چپ و راست ــــ اگر بتوان اهلِ علمِ بیعلم را به چنین صفتهایی مُتصَّف کرد ــــ آوردم، اما آنچه اینجا میخواهم به آن اشاره کنم ابعاد گستردهای است که این ائتلاف پیدا کرده است.»
در بخشی دیگر از کتاب، نویسنده در ابتدای فصل کوششهایی بیسابقه برای نابودی فرهنگ ملّی مینویسد:
«پیشتر گفتهام که سطح آشنایی بسیاری از استادان دانشگاههای کشور با زبان ملّی از آشنایی بسیاری از عوام پائینتر است، و به مناسبتهایی نیز به نمونههایی از بزرگان این قبیله اشاره کردهام. البته، اینکه در کشوری که هیچ چیزی ــــ بویژه دانشگاه و نظام علمی ـــــ ضابطهٔ درستی ندارد، و در بسیاری از امور اصل بر ظاهر است، استادان بیسواد بسیار با ظاهر موجّه نه تنها بتوانند وارد دانشگاه شوند، بلکه حتی بر کرسیهای علمی تکیه بزنند و برای جوانان مدرک دکتری و مدرسی دانشگاه صادر کنند، جای تعجب ندارد، اما اینکه در همان کشور نهادهای عریض و طویل برای تولید علم بخشی از بیتالمال را تلف کنند و نتیجه همان باشد که بدون وجود آن نهادها میتوانست باشد اندکی عجیب مینماید. به دنبال انقلاب فرهنگی و حتی پیش از رواج اندیشهٔ بومیسازی، نظام علمی کشور و دانشگاه در چنان هاویهای سقوط کرده بود که لازم میآمد نهادهایی برای تدوین کتابهای درسی برای دانشگاهی به مرتبهٔ دبیرستان سقوط کرده بود ایجاد شوند. برای نیل به این هدف بود که «شورای عالی انقلاب فرهنگی» در نشست مورخ هفتم اسفند ۱۳۶۳ تأسیس «سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها» ـــــ از این پس، «سَمْت» ــــ را تصویت کرد. اینک، این «سَمْت» بیش از سه دهه پس از تأسیس به ادارهای عریض و طویل با دفتر و دستک تبدیل شده و کتابهای درسی بسیاری از آن صادر شده است...»
سید جواد طباطبایی (متولد ۱۳۲۴ در تبریز) یکی از شخصیتهای مهم ایرانی در حوزههای علمی، فلسفی و اندیشه سیاسی است. وی به عنوان یک فیلسوف ایرانی و اندیشمند شناخته میشود و دارای نقش پُررنگی در تجدید نظر در مباحث دینی و فلسفی در ایران است. سید جواد طباطبایی بهعنوان یک استاد دانشگاه و مؤلف کتب فلسفی نیز شناخته میشود.
سید جواد طباطبایی یکی از شخصیتهای مهم و تأثیرگذار در تاریخ ایران معاصر به شمار میآید و افکار و آثار او همچنان موضوع تحقیقات و مطالعات فلسفی و اندیشه سیاسی میباشد. برخی از کتابهای او شامل «تأملی دربارهٔ ایران»، «ابن خلدون و علوم اجتماعی» و «زوال اندیشه سیاسی در ایران» است. وی در اسفندماه ۱۴۰۱ دار فانی را وداع گفت. پس از مرگ وی بسیاری از بزرگان اندیشه از جمله رضا داوری اردکانی جایگاه وی در تفکر معاصر را محترم شمرند.
اگر اولین باری است که از بوک لند خرید میکنید میتوانید کتاب ملاحظات دربارهٔ دانشگاه را با 25درصد تخفیف تهیه کنید. برای آشنایی با شیوۀ خرید آنلاین کتاب میتوانید راهنمای خرید را مطالعه کنید.
برای خواندن کتابهای فلسفی بیشتر، به صفحه خرید کتاب فلسفی سر بزنید.