کتاب «آینده باز است» برای اولینبار در سال 1985 میلادی منتشر شد. این کتاب در واقع برگرفته از گفتگویی میان دو دانشمند با نامهای کارل پوپر و کنراد لورنتز است که در تاریخ 21 فوریه سال 1983 در یک برنامه تلویزیونی انجام دادند.
این دو دانشمند در بسیاری از مسائلی که در کتاب مطرح میشود دارای جهانبینی و دنیای مشترک هستند. البته لازم به ذکر است که در میان این گفتوگوها رگههایی از اختلاف نیز مشخص است؛ از جمله درباره مسئله شکلها و فرضیهها و از آن بیشتر درباره چشماندازهای آینده بشریت. لورنتز با وجود ادعای خوشبینی خود، هشداری هم میدهد؛ پوپر که میگوید ما هیچ نمیدانیم خود را مفسری انتقادی میداند، در عین حال اساسا عقیده دارد که جهان ما بهترین جهان شناخته شده تا امروز است.
خوانندهای دانستن اندیشه کارل پوپر برای صحبت درباره دموکراسی را ضروری میداند. او این کتاب را پادزهری برای طرز فکر بدبینانه و اغراقشدهای میداند که ما روزانه با آن مواجه میشویم.
در این پاراگراف نظریه شباهت انسان و حیوان را با هم میخوانیم:
«کرو تزر: تصور میکنم این دو نکته درباره سلما لاگرلوف ترجمان تفاوتهای جهتگیری اساسی در زندگانی شما باشند: از یکسو این اندیشه که حیوانها نیز موجوداتی انسانیاند، پژوهشی شورانگیز درباره آنچه که بین انسان و حیوان مشترک است، و از سوی دیگر تعهدی استوار از مقوله تعهدات اخلاقی و سیاسی. فکر نمیکنم لازم باشد در این جا زندگی شما را شرح دهم: از اینجا آغاز میکنیم که بخش عمده زندگی شما آنقدر شناخته شده است که میتوانیم کمی به اصل موضوع نزدیک شویم. طبیعتا تحول و تئوری داروین مطرح میشوند.
میخواستم مسئلهای بنیادی را مطرح کنم که دهها سال است بیش از هر چیز دیگری همه دانشمندان شایسته این نام را به خود مشغول داشته است: مسئله تحول به شکل تغییرات مشابه در گونههای انواع مختلف، (orthogenese)؛ به این معنا که چرا جهت دارد، و به ویژه چگونه آهنگ آن توجیه میشود زیرا اگر تحول منحصرا فرآورده اتفاق و ضرورت، فرآورده دگردیسی و گزینش در سادهترین معنای آن بود، چهار میلیارد سال برای رسیدن به جهان جانداران (جهان زنده)، آنگونه که در سیاره ما دیده میشود کافی نبود بلکه گذشت صدها میلیارد سال ضرورت داشت. از این لحاظ چیزی را شاهدیم که من آن را «شیطان لامارکا در بطن تئوری داروین مینامم.»»
در این پاراگراف درباره انسان و سیر تحولش میخوانیم:
«گرایش ما، امید ما، آرمانشهر ما همیشه کشف جهانی آرمانی است؛ این به گونهای با گزینش داروینی در انسان ثبت شده است. نباید از این نکته غافل شد. ابدا حقیقت ندارد که محیط پیرامون به ما شکل میدهد. این ماییم که محیطی را جستجو میکنیم به طور فعال آن را شکل میدهیم. ژن عریان، محیطی پروتئینی را جستجو میکند و از آن پوششی برای خود میسازد که در اساس، جهان بهتر اوست. انسان نیز هنگامی که نیمتنه چرمی یا کت پشمی میپوشد همین کار را میکند. ما پیوسته در صدد اصلاح بهبود محیط پیرامونی بیواسطه خویش، محیط دورتر از آن، و سرانجام محیط کل جهانیم. بنابراین اراده ما نقشی اساسی در سیر تاریخ بازی میکند. و این بیشک پاسخ من به پرسش شماست درباره آفرینندگی.»
کارل ریموند پوپر (۱۹۹۴-۱۹۰۲) فیلسوف، مفسر دانشگاهی و اندیشمند اتریشی-بریتانیایی بود. پوپر به عنوان یکی از فیلسوفان تأثیرگذار قرن بیستم به خاطر رد دیدگاههای القاگرای کلاسیک درباره تمایز روشهای علمی از روشهای غیرعلمی (نظریه قابلیت انکار) شناخته میشود. به گفته پوپر، هیچ تئوری از علم تجربی قابل اثبات نیست؛ اما هر نظریه میتواند رد شود. از دیگر کتابهای او میتوان به «واقعگرایی و هدف علم»، «جهان باز»، «حدسها و ابطالها» و «عطش باقی» اشاره کرد.
کنراد زاکاریاس لورنتز (Konrad Lorenz) دانشمند زیستشناس اتریشی، اتولوژیست و پرندهشناس بود. او جایزه نوبل فیزیولوژی یا پزشکی سال ۱۹۷۳ را همراه با نیکولاس تینبرگن و کارل فریش دریافت کرد. او اغلب بهعنوان یکی از بنیانگذاران اتولوژی مدرن، علم مطالعه رفتار حیوانات، شناخته میشود. از دیگر کتابهای او میتوان به کتاب «تهاجم» اشاره کرد.