کتاب «آزادی و خیانت به آزادی» برای نخستین بار در سال 2002 منتشر شد. این کتاب در واقع مجموعه گفتارهای «آیزایا برلین» در برنامهی سوم رادیو بیبیسی در ۱۹۵۱سال است که هنری هدر سالها بعد آنها را گردآوری و ویرایش کرد و به صورت کتاب نوشت. کتاب «آزادی و خیانت به آزادی» را انتشارات ماهی با ترجمهی عزتالله فولادوند در سال 1399 منتشر کرد.
آیا میتوان بیشینه و کمینهی آزادی را تعیین کرد؟ آزادی و استقلال مردم با اقتدار حکومت در تعارض است؟ آیا کسی که کمتر میخواهد و بنابراین کمتر تلاش میکند خوشبختتر از کسی است که بسیار میخواهد و بسیار تلاش میکند اما به اندکی از خواستههایش میرسد؟ آیزایا برلین در شش فصل علاوهبر پاسخگویی به این سوالات، به نقد فلسفه و نظریات شش تن از متفکران قرن هجدهم، که در زمان خود اندیشههای محدودکنندهای نسبت به آزادی بشر داشتند میپردازد. این شش فصل عبارتاند از: کلاود آدرین هِلوِسیوس، ژان ژاک روسو، جان فیشته، جورج ویلهم فردریش هگل، کلاود هنری سَن سیمون و جوزف دومستر.
Merle Rubin در لسآنجلس تایمز نوشت: «تصور کنید رادیو را روشن میکنید و میشنوید که مردی باهوش و بسیار فرهیخته با سرعتی سرسامآور برای یک ساعت کامل درباره¬ی ایدههای یک فیلسوف قرن هجدهم صحبت میکند. درواقع، مخاطبان رادیو نهتنها با یک نفر، بلکه با شش نفر روبهرو هستند. پخشهای یک ساعته... اکنون، نیم قرن بعد، سرانجام سخنرانیها به صورت مکتوب در دسترس هستند.»
آبان - از خوانندگان کتاب - در سایت «گودریدز» نظرش را عنوان کرده است: «هدف اصلی این متفکران پیشرفت است و برای رسیدن به آن، به نظر مردم عادی چندان خوشبین نیستند. آن¬ها تعیینِ مناسبترین اهداف را به دست نخبگانی مانند دانشمندان، اندیشمندان، نویسندگان، نقاشان و هرکسی که میتواند برای رسیدن به این هدف، چیز مفید و جدیدی بیافریند، میسپارند؛ بنابراین آثاری که فاقد ایده مفید هستند، برای این فیلسوفان ارزشی ندارند. من با آنها مخالفم. نه به این دلیل که آنها یک چیز مفید، مثلاً یک چیز جدید خاص را از آثار ادبی مطالبه میکنند، بلکه به این دلیل که آنها چیزهایی را میپذیرند که از نظر سیاسی برای دولت مفید است. ایدههای صادقانه و بدون اهداف سیاسی هماهنگ با آنها، محکوم به سانسور هستند. همچنین فکر میکنم پشت هر چیزی هدفی نهفته است که اگر بهخودیخود مفید نباشد، حداقل میتواند مسائل دیگری را پیش ببرد و میتواند مقدماتی برای شکلگیری گفتمانهای پربار دیگری باشد. فکر میکنم غمانگیزترین خطای این متفکران این بوده که برای آنها سود سیاسی و عملی مترادف با عقلانیت و حقیقت بود.»
سم نیز چنین نوشته است: «مروری درخشان و روشنگرانه از متفکران، همزمان تعهدات ایدئولوژیک نویسنده را آشکار میکند و درعینحال هوای انصاف را حفظ میکند. برلین با درک استادانه از فلسفه و جزئیات تاریخی و بیوگرافی مربوطه توانسته جهانبینی نویسندگان را پوشش داده و تصاویر واضحی از آنها ارائه دهد و صرفاً به بیان چند مورد از استدلالهای آنان بسنده نکرده است.»
برشهایی قابلتامل از کتاب را در ادامه میخوانیم:
- «حکمرانی نیز مانند دیگر فنون، نیازمند دانش است. کسی که بخواهد پل بسازد، باید مقدار زیادی به تحصیل ریاضیات و مکانیک و فیزیک و جز اینها بپردازد. کسی که بخواهد بر کشوری فرمان براند، باید مقدار زیادی از انسانشناسی و جامعهشناسی و روانشناسی و حتی اخلاق اطلاع داشته باشد، زیرا فقط هنگامی به ایجاد آنچه میخواهد کامیاب خواهد شد که پی ببرد آدمیان واقعاً چگونه عمل میکنند و قوانین حاکم بر رفتار و کردارشان چیست. در غیراینصورت، خطاهای وحشتناک مرتکب خواهد شد و بشر را به بدبختیهای بدتر از وضع پیشین خواهد کشانید.»
- «انسان میکُشد تا بخورد، میکُشد تا بپوشد، میکُشد تا خود را بیاراید، میکشد تا بتازد، میکشد تا از خود دفاع کند، میکشد تا تفریح کند، میکشد تا بکشد: او شاهی است مغرور و سهمگین که به همهچیز نیاز دارد و هیچچیز را یارای ایستادگی در برابر او نیست... از بره رودههایش را میخواهد تا نوای چنگ خود را طنینافکن سازد. از گرگ کشندهترین دندانش را تا کارهای هنریِ ناچیز خویش را صیقل دهد، از فیل عاجش را تا برای کودکش بازیچه بسازد. سفرهاش پوشیده از اجساد است... اما کدام موجود در این کشتوکشتار آن را که همه را نابود میکند، نابود خواهد کرد؟ خودِ او. وظیفهی سلاخی آدمیان بر عهدهی خود آدمی است.»
- «مجبور کردن کسی به اینکه آزاد باشد به معنای مجبور کردن اوست به اینکه به شیوه عقلانی عمل کند. کسی آزاد است که آنچه را خواهان آن است بهدست آورد؛ و آنچه او بهراستی میخواهد، هدفی عقلانی است. اگر خواهان هدف عقلانی نباشد، بهراستی چیزی نمیخواهد. اگر هدفی عقلانی نخواهد، آنچه میخواهد آزادی دروغین است نه آزادی راستین. من او را مجبور به کارهایی میکنم که به خوشی و خوشبختی او بینجامد. اگر او پی ببرد که خویشتن راستین او چیست، از من سپاسگزار خواهد شد. این چکیده آن نظریه مشهور است دال بر اینکه در سالهای پس از روسو، هیچ دیکتاتوری در غرب نبوده که این پارادوکس وحشتناک را در توجیه رفتار و کردار خویش به کار نبرده باشد.»
آیزایا برلین در سال 1909 در خانوادهای متمول و یهودی در ریگا پایتخت لتونی، (در آن زمان لتونی جزء روسیه بود) متولد شد. این فیلسوف سیاسی، اندیشهنگار و نظریهپرداز سیاسی و استاد دانشگاه، آوازهاش در بیشتر عمر مرهون دفاع از لیبرالیسم، گفتوگوهای مهم و درخشان، حمله به تحجر، تعصب و تندروی سیاسی و نوشتههای قابل فهم در زمینه تاریخ اندیشههاست. او در تاریخ (۱۹۵۷ – ۱۹۶۷) به استادی در نظریات اجتماعی و سیاسی انتخاب شد و ملکه او را به لقب سِر مفتخر ساخت. در ۱۹۶۷ رئیس کالج وولفسون شد و بالاترین نشان کشوری بریتانیا نصیب او شد. آیزایا برلین دو بار به ایران سفر کردهاست. او سرانجام در ۵ نوامبر ۱۹۹۷ چشم از جهان فروبست.
برلین بهشدت مخالف منتشر کردن نوشتههایش بود. امروزه بازنویسیهای شاگردانش تحتعنوان مقاله و جستار از او چاپ شدهاند. مراسمی به نام «سخنرانی آیزایا برلین» سالانه در مکانهای مختلف مانند هامپستد، دانشکدهی وولفسون آکسفورد و شهر ریگا برگزار میشود. در این مراسم دوستدارانش آثار و اندیشههای او را بررسی میکنند.