«پلنگ برفی» یکی از کتابهای خواندنی و مهیج از «سیلون تسون» است که برای اولینبار، در سال 2019 منتشر شد. پلنگ برفی اثری در قالب «خودزندگینامه» و «ادبیات سفر» است که درونمایهای آموزنده به خصوص دربارۀ مقولۀ «صبر و انتظار» دارد.
«پلنگ برفی» را میتوان روایتگر سفر پرفراز و نشیب سیلون تسون به تبت دانست. او از مدتها پیش به پیدا کردن حیوانات در حیات وحش و مستندسازی از آنها به همراه دوستِ عکاس خود، «مونیه»، مشغول بوده است. روزی به صورت اتفاقی با پلنگهای برفی آشنا میشود و میفهمد که تا چه حد آنها کمیاب هستند و پیدا کردنشان تقریبا ناممکن است. این میشود که سیلون تسون تصمیم میگیرد سفری اودیسهوار و دور و دراز را به آسیا و منطقه تبت شروع کند تا هرطور که شده، پلنگ برفی را بیابد. اما سیلون تسون این کار را نهتنها برای به چالش کشیدن خود، بلکه برای درمان ملال و گمگشتگی خود انجام میدهد؛ چرا که مدتی پیش طی یک تصادف به کما رفته بود و هدف و شوق زندگی خود را از داده است.
خلاصهای از نظرات ثبت شده از سوی خوانندگان خارجی کتاب پلنگ برفی در سایت گودریدز را، با هم بخوانیم:
«تسون به طرز درخشانی نشان میدهد که هنوز نقاطی در این سیاره وجود دارد که ما میزبان آنها نیستیم، بلکه در آنها مهمان هستیم. تسون با نوشتن در مورد این ماجراجویی خود، در مورد صبر، درک، توجه و همدلی با حیات وحش بیانهای تاملبرانگیز صادر میکند. نویسنده به همراه وینسنت مونیه با انجام این سفر، از خجالتیترین و کمیابترین گربهسان روی زمین عکسبرداری کردهاند. پلنگ برفی خود در این کتاب نماد طبیعت غیرآلوده است؛ استعارهای از جهانی در خطر، اکوسیستم ظریف و گرانبهایی که به طور خطرناکی در معرض خطر قرار میدهیم و بدون مداخلات قاطع، میتوانیم خطر دیدن آن را داشته باشیم. رمانی عالی برای طرفداران خودزندگینامهها، ادبیات سفر و حیوانات کمیاب. سفری ادبی از تفکرات انسانی و شکوه حیاتوحش.»
اولین مواجه مخاطبین با جستجوی «پلنگ برفی» در لابهلای متن کتاب، اینچنین آغاز میشود:
«"پلنگ" طنین نامش درخشان، بهسان گوهران. هیچ تضمینی به دیدنشان نیست. کمین به قمار میماند: سراغ حیوانها میروی، باید امکان ناکامی را هم به جان بخری. برخی از این موضوع دلخور نمیشوند و انتظار برایشان لذتبخش است. برای این کار باید روحیۀ فلسفی امیدوار داشت. افسوس که من از آن دست آدمها نبودم. دلم میخواست حیوان را ببینم، با آنکه این اشتیاقم را، از روی ادب، از مونیه پنهان میکردم. پلنگهای برفی در همهجا طعمۀ شکارچیان غیرقانونی میشدند. و این خود دلیل دیگری برای سفرمان بود. شاید به داد موجودی زخمخورده میرسیدیم. مونیه عکسهای سفرهای پیشیناش را نشانم داده بود. حیوان هماغوش قدرت و شکوه بود. بازتاب نور خزهای تناش را برق میانداخت، پنجههایش به پهنای بشقاب پرنده بودند و دم بسیار بزرگش نقش اهرُم را ایفا میکرد. عادت کرده بود در مکانهای غیرقابل سکونت ساکن شود و از تُندانها بالا برود. روح کوه بود که به ملاقات زمین میآمد، ساکنی قدیمی که خشم انسان او را به کناری رانده بود.»
نویسنده در بخشی از کتاب، پلنگ برفی را به یک زن تشبیه کرده و متن شاعرانه زیر را در توصیفش نوشته است:
«مرا یاد کسی میانداخت: زنی که شاید دیگر هیچجا با من نیاید. دختری جنگلی، ملکۀ چشمهساران، یاور حیوانات. دوستاش داشتم و از دستاش دادم. با ذهن کودکانه و بیمصرفم، خاطرۀ او را به حیوانی دستنیافتنی گره میزدم. همان سندرمِ همیشگی: دلتنگ یکی هستیم و انگار دنیا در قامت او درمیآید. اگر حیوان را ملاقات میکردم، برایش میگویم که آنی که آن روز زمستانی در فلات سفیدپوش دیدم، خود او بوده. فکر خارقالعادهای بود. میترسیدم مضحک به نظر بیایم. پس در موردش یک کلمه هم با دوستانم صحبت نکردم. مدام به این موضوع میاندیشیدم.»
«سیلون تسون» جهانگرد و نویسندۀ مشهور فرانسوی است. عمدۀ شهرت او به دلیل سفرهای عجیبوغریب و اغلب خطرناکی کسب شده است که پایه و اساس کتابهایش را تشکیل میدهد. «در جنگلهای سیبری» نام کتاب دیگری از اوست که به فارسی ترجمه و چاپ شده است؛ تسون برای نوشتن این کتاب مجبور به تنها زندگی کردن در یک کابین کوچک در سیبری به مدت 6 ماه شده بود.
برخی از افراد و نشریات معتبر راجع به کتاب پلنگ برفی چنین گفتهاند: