کتاب «الههی عشق با بالهای کاغذی» نوشته رافائل ژیودانو و با عنوان Cupidon a des Ailes en Carton برای اولینبار در سال 2019 در 309 صفحه و به زبان فرانسوی به چاپ رسید. کتاب «الههی عشق با بالهای کاغذی» در سایت good reads از 5 نمره توانسته نمره 3.20 را به خود اختصاص دهد که نمره خوبی است.
این کتاب داستان عاشقانه مردیت و آنتوان است و مردیت شخصیست که نمیخواهد داستان عاشقانهاش با شکست مواجه شود و سرگذشتی شبیه به کوپیدون، الههی عشق داشته باشد. مردیت میخواهد ابتدا به خودشناسی برسد و بعد از آن این عشق را ادامه دهد. به همین دلیل تصمیم میگیرد مدتی را به دوری از عشقش بگذراند.
نویسنده در این کتاب تلاش میکند روایتی عاشقانه را همراه با آموختههایش از علم روانشناسی در هم بیآمیزد و اثری را خلق کند که بتواند راهگشای مردم باشد.
پوریا در مورد این کتاب در سایت طاقچه نظرش را نوشته است که در زیر میخوانیم: «رمانی روانشناسانه و احساسی از فرازوفرودهای یک زندگی است که ارزش یکبار خواندن را دارد.»
ارشیا نیز نظر در مورد مطالعهی کتاب را اینگونه بیان میکند: «شاید انتظار رمانی درجه یک و بینظیر را نباید از این کتاب داشت. ولی میتواند مخاطب را جذب کند. نویسنده توانسته است حس خوبش از زندگی را در لحظه به لحظه این داستان تزریق کند و به مخاطب انتقال دهد.»
پاراگرافی از کتاب را در زیر میخوانیم: «زیبایی پر تکلف، رنگی مروارید گون و درخشان، حروفی با ظرافت تمام. دعوتنامهای آبرومندانه. نام آنتوان با حروف طلایی و خطی سرهم نوشته شده است اما هیچ اثری از نام من نیست. آنتوان بیخبر از افکاری که آزارم میدهد، به طرفم میچرخد و لبخند میزند. از زمانی که سوار این اتومبیل سیاه با پنجرههای رنگی شده بودیم، حتی کلمهای باهم حرف نزده بودیم. اما دستش همچنان روی دستم بود و فشار مهربانانه آن، شهامت کافی برای مواجهه با مهمانی امشب را به من میبخشید. راننده درِ سمت من را باز میکند و آنتوان مؤدبانه بازویش را پیش میآورد. با پیراهن بلندی که به ستارهای دنبالهدار میماند، با پاشنههای تیز و بلند و بهطرز خطرناکی نامتعادل، باید هنرمندانه یک پایم را بیرون بگذارم. مهمانها ازدحام کردهاند. هرکسی به محض ورود برای معرفی خودش به سمت میزبانان پیش میرود تا آنها بر اساس لیستی که در دست دارند، کنار نامشان علامت زده و اجازه ورود به مراسمی چنان باشکوه را صادر کنند. میزبان با دندانهای بیش از اندازه سفیدش به آنتوان لبخند میزند، یعنی میشود این همه دندان داشت؟ بعد با نگاه پرسشگرش که بلافاصله سندرم شیادی مرا، الههی عشق با بالهای کاغذی برمیانگیزد، به طرفم میچرخد.
و شما خانم...
آنتوان با حرکتی سریع سؤالش را جواب میدهد.
خانم با من هستند.
خب، پس...
بعد کنار میرود و راه را برایم باز میکند و با نزاکتی اجباری که خشمم را شدت میبخشد، شب خوبی را برایم آرزو میکند.»
در پاراگراف زیر بخش دیگری از کتاب را میخوانیم: «از پنج روز پیش که اینجا اقامت داریم، از دوش خراب حمام و شوفاژ برقی معیوب آن کلافه شدهام، اما بردبارانه در مقابل علائم هشداردهنده پیش از یک سرماخوردگی سخت مقاومت میکنم. در هر زمستان میکروبها از پیش اعلام آمادگی میکنند و دستهایشان را از خوشحالی بههم میمالند. به گمانم مشتری خوبی هستم و آنها مطمئن از یافتن طعمهی خوبی هستند. گوش و گلو و بینیام، اقامت طولانیمدت با اجارهنامهی قابل تمدید را برایشان تضمین میکند. گلویم به صاحب خانهی رویایی میماند که بههیچ عنوان حسابگر نیست. بینی، نای، آنژین... پذیرای همه است و امکانات رفاهی بسیاری را در اختیارشان میگذارد: تضمین رطوبت، دمای ایدهآل، حفرهای لوکس... از آنها گذشته، لوزههایم هم بسیار بزرگ هستند و پذیرای هر تازهوارد زبان کوچک. ویروسها میدادند کجا میتوانند زمستان خوبی را بگذرانند.»
رافائل ژیوردانو در 19 آوریل 1974 در فرانسه دیده به جهان گشود. او تحصیلات خود را در مدرسهی عالی استین پی گرفت و در رشتهی هنرهای کاربردی فارغالتحصیل شد. رافائل ژیوردانو به روانشناسی نیز علاقه داشت و در زمینهی ارتباطات اجتماعی و مدیریت استرس مطالب بسیاری آموخت. دانش رافائل ژیوردانو در زمینهی روانشناسی بر قلم او نیز تأثیر گذاشته و نوشتههایش را عمیقتر کرده است.
او علاوهبر نویسندگی، به هنر نقاشی هم میپردازد و مدیر مؤسسهای است که در کنار هنر و خلاقیت هنری، به دیگران چگونگی مدیریت استرس و نحوهی بهبود ارتباطات اجتماعی را آموزش میدهد.