در دنیای امروزی، سیستم اقتصادی سرمایهداری بهعنوان یک نیروی حاکم، ابعاد مختلف زندگی انسانها را تغییر داده است و تأثیرات چشمگیری بر جوامع معاصر داشته است. کتاب «واقعگرایی سرمایهدارانه» اثر مارک فیشر، یک بررسی جذاب از این پدیده میکند. این کتاب به بررسی عمیق واقعیتهای سیستم سرمایهداری میپردازد و فکر کردن به جایگزینها را فوری و ضروری میداند.
کتاب واقعگرایی سرمایهدارانه اثری است که به چالش کشیدنِ چیزهای غیر قابل چالش دعوت میکند. این کتاب به بررسی عمیق واقعیتهای سیستم سرمایهداری پرداخته و تأثیرات آن روی زندگی انسانی را کاوش میکند؛ در حالی که به آیندهی جهان فکر میکنیم، این کتاب بهعنوان یک دعوتنامه، به تصور جامعهای که به رفاه مشترک و پایداری توجه دارد پس از سرمایهداری کمک میکند.
همه نظرات زیر از سایت گودریدز آورده شدهاند:
بهزاد صادقیان که با تمجدید فراوان نظرش را شروع کرده است، در ادامه مینویسد: «من این کتاب را کنار کتابهایی مانند «افسانۀ فردگرایی» و «حرفهایی با دخترم دربارۀ اقتصاد» میگذارم که وضع موجود جهان را در کنار تلاشهایی برای ارائه راهحل، با زبان ساده برای همگان توضیح میدهند. نویسنده با ارجاع به فرهنگ، هنر، سینما، ادبیات، سیاست و اجتماع معاصر، عناصر مختلفی را برملا میکند که سازوکار سرمایهداری نئولیبرال امروزه است.»
مخاطب دیگری نیز مینویسد: «من نسخه پیدیاف این کتاب را در تمام سال در لبتاب خود داشتم. در طول سال هر بار یک یا دو صفحه را میخواندم و باز دوباره میخواندم. من عاشق قلم فیشر و تحلیلهای او هستم و از اینکه او دیگر در میان نیست، احساس ناراحتی میکنم.» باید اضافه کنیم که مارک فیشر در سال ۲۰۱۷ درگذشته است.
خوانندهای دیگری نیز بیان میکند: «این کتاب خیلی خوبی است. شاید به این دلیل که در صد سال اخیر پدیدهای گسترده و فراگیر در حوزههای مختلف به نام سرمایهداری، عامل بسیاری از مشکلات دنیای کنونی است. مشکلات عمیق مانند تغییرات آب و هوایی، گرسنگی، آلودگی پلاستیکی و... . مارک فیشر، بهعنوان یک فیلسوف میتواند دید وسیعتری داشته باشد و نهتنها پیامدها (که قبلاً در مورد آنها بسیار نوشته شده است) بلکه علت یا علل این مشکلات را توضیح دهد.»
در بخشی از کتاب میخوانیم: «نکته منحصربهفردِ این ویرانشهر آخرالزمانی ارتباط واضح آن با سرمایهداری متأخر است. وضعیتی که با آن روبهروییم فرق دارد با سناریوی آشنای حکومتهای تمامیتخواه که معمولاً در نسخههای سینماییِ ویرانشهرها به تصویر کشیده میشود (نمونهاش فیلم وی مثل وندتا (V for Vendetta) ساخته جیمز مکتیگ در سال ۲۰۰۵). در رمانِ فرزندان انسانِ پی. دی. جیمز، که فیلم بر اساس آن ساخته شده، دموکراسی به حالت تعلیق درآمده و یک فرماندهِ خودگمارده بر کشور حکمرانی میکند؛ اما فیلم با زیرکیِ تمام این مسائل را بیاهمیت جلوه میدهد و به بیننده القا میکند که سازوکار اقتدارگرایانه درون فیلم را میتوان در ساختارهای سیاسیِ دیگر، که ظاهراً دموکراتیک باقی ماندهاند، نیز پیاده کرد. جنگ علیه تروریسم ما را آماده چنین تغییر و تحولی کرده: عادیسازیِ بحران به وضعیتی میانجامد که در آن حتی خیال لغو سازوکاری که برای مقابله با وضعیت اضطراری وضع شده نیز ناممکن به نظر میرسد. (این جنگ کی به پایان میرسد؟)
دیدنِ جهانِ فرزندان انسان لابد ما را یادِ نقل قولی میاندازد که به فردریک جیمسون و اسلاوی ژیژک نسبت دادهاند: تصور پایان دنیا آسانتر از تصور پایان سرمایهداری است. این جمله قصار منظور من از «واقعگراییِ سرمایهدارانه» را بهخوبی بیان میکند: این حسِ فراگیر که نهتنها سرمایهداری یگانه نظام اقتصادی و سیاسیِ ماندگار است، بلکه حالا دیگر تصور بدیلی منسجم برای آن نیز غیرممکن است. زمانی فیلمها و رمانهای آخرالزمانی تمرینی برای پرورش قوه تخیل بودند ـ فجایعی که این آثار به تصویر میکشیدند در حقیقت پیشزمینههایی روایی بودند برای ظهور شیوههای دیگرگونه حیات و فعالیت بشری. اما در فرزندان انسان اینگونه نیست. به نظر میرسد دنیایی که در فیلم به نمایش درآمده بیش از آنکه بدیلی برای دنیای ما باشد، پیشبینیِ هرچه وخیمتر شدن اوضاع در آینده است. در دنیای فیلم، همانند دنیای ما، تمامیتخواهیِ افراطی و سرمایه بههیچعنوان مغایرتی با هم ندارند: بازداشتگاهها و کافیشاپهای زنجیرهای در کنار هم به حیاتشان ادامه میدهند. در فرزندان انسان، فضای عمومیْ متروکه شده و به قرق حیوانات و انبوه زبالهها درآمده است (یکی از صحنههای بهشدت تکاندهنده فیلم در مدرسهای متروکه رخ میدهد که گوزنی در میان آن میتازد). نئولیبرالها، که نمونه فرد اعلای واقعگراییِ سرمایهدارانه هستند، نابودیِ فضای عمومی را جشن میگیرند؛ اما در فرزندان انسان، برخلاف اظهار امیدواریِ رسمیِ نئولیبرالها دولت مضمحل نشده، بلکه صرفاً به کارکرد نظامی و پلیسیِ ذاتیِ خود بازگشته است (میگویم امیدواریِ «رسمی» چون نئولیبرالیسم در نهان به دولت متکی است حتی وقتی از نظر ایدئولوژیک آن را به صلابه میکشد. این مسئله در بحران بانکیِ سال ۲۰۰۸ بهشکل خارقالعادهای چهره نشان داد؛ آنجا که دولت به دعوت ایدئولوگهای نئولیبرال لبیک گفت و بهسرعت برای نجات نظام بانکی وارد معرکه شد).»
مارک فیشر، منتقد فرهنگ و تئوریسین معروف انگلیسی است که البته او را با مارک فیشر کانادایی اشتباه میگیرند. مارک فیشر دومی بیشتر نویسندۀ کتابهایی در حوزه توسعه فردی است و در ایران نیز بعضی از کتابهای او معروف هستند؛ اما مارک فیشر اولی که نویسنده کتاب واقعگرایی سرمایهدارانه است و معرفی آن را خواندید، یک اندیشمند است که در سال ۲۰۱۷ خودکشی کرده است. پس با دو فرد با تفاوتهای بسیار! روبهرو هستیم که فقط اسمهای مشابهی دارند.