کتاب آهنگ عشق (The Pastoral Symphony) اثر آندره ژید، رمانی جذاب و درگیرکننده است که هیجانات انسانی، اخلاقیات و پیامدهای مختلف رفتارهای انسان را زیر ذرهبین میبرد. داستان آهنگ عشق در یک پسزمینه روستایی آرام جریان دارد.
داستان کتاب حول محور پیشوایی روحانی و تاثیر عمیقی که رفتار مشفقانه او، بر خودش و بر زندگی دختر جوان نابینایی به نام گرترود میگذارد، میگردد. گرههای داستان، به مرور زمان باز میشود و اعترافات پیشوا، پنجرهای به روی دنیای درونی او میگشاید. پیشوا که نماد یک شخصیت اخلاقی و معنوی است، دختر بیسرپرست نابینایی را در خانۀ خود میپذیرد. تصمیم او مبنی بر اینکه به دختر آموزش دهد و او را با زیباییهای جهان، از جمله موسیقی و هنر آشنا کند، سیلی از حوادث و اتفاقات را رقم میزند که نه تنها زندگی شخصیتهای داستان، بلکه نگاه خواننده را به اخلاقیات و روابط انسانی به چالش میکشد. در حین تلاش برای انتقال زیباییهای هنر به دخترک، در درون پیشوا رقصی هیجانی در حال وقوع است.
رمان با هنرمندی تمام، مرز مبهم بین مهر پدرانه و عشق رمانتیک را وارسی و موشکافی میکند. ژید، به زیبایی خواننده را با دوراهی اخلاقی که پیشروی شخصیتهای داستان است مواجه میکند و پیچیدگیهای روان آدمی را به تصویر میکشد. عنوان رمان به صورت استعارهای، اشاره دارد به تلاش پیشوا در جهت موزون کردن ارکستر زندگی گرترود. اگرچه، هرچه میگذرد، نواهایی خارج از نُت در این سمفونی به گوش میخورد، که در واقع پژواک پیامدهای غیرمنتظرۀ اقدامات پیشواست؛ پیامدهای تلخی که از دل نیات خیر پدید میآیند. نثر ژید در این کتاب، شیوا و تاملبرانگیز است و خواننده را به خوبی درگیر فضای اخلاقی داستان میکند. شخصیتهای داستان به خوبی پرداخته شده است و تعارضات درونی آنها، به داستان عمق میبخشد.
از این کتاب، ترجمههای متعددی در دست است:
یکی از خوانندگان عنوان کتاب را توضیح داده است و نوشته است:
«رمان «سمفونی پاستورال»؛ نام خود را از «سمفونی شماره شش بتهوون» وام گرفته است، داستانش دربارهٔ یک کشیش «پروتستان» است، که با وجود داشتن پنج کودک، و خانهای کوچک، سرپرستی دختری نابینا، به نام «ژرترود» را هم میپذیرند؛ «ژرترود» پیشتر زیر سرپرستی یک پیرزن ناشنوا، و فرسوده بوده، که کلامی با او سخن نگفته بود، و اکنون پیرزن درگذشته، و دخترک پس از مدتها بیهمزبانی و زندگی در دنیای تاریک، پا به دنیای ناشناختهای بگذاشته، که با آن بیگانه است؛ اما کشیش با مشورت با دکتر «مارتن»، پزشک اعصاب و روان، میکوشد با یاری طبیعت، موسیقی و ذات انسانی، دختر را به زندگی بازگرداند.
یکی از دلنوازترین، و احساسیترین آثار «آندره ژید» است؛ حال و هوای رمانهای کلاسیک را دارد؛ داستان بیانگر احساسات گوارای انسانی، و شکوفایی عشق است؛ همچنان که در بالا نوشتم، کشیش دهکده، دخترکی کور و لال را، در پناه خویش میگیرد، و او را از ناداری و تنهایی نجات میدهد؛ دخترک را، به درون خانوادهٔ خویش میبرد، و با شیوهای نرم و زیبا، او را آموزش میدهد؛ کشیش چشمان بستهٔ دخترک را، به زیباییهای دنیا میگشاید، و دخترک را، با پیرامون خویش، آشنا میکند، کم کم حس وابستگی به دخترک پیدا میکند، تا جاییکه دیگر دل کندن از آن دختر، برایش دشوار میشود... »
شروع کتاب را که ماجرای آشنایی دو شخصیت اصلی داستان است را با هم میخوانیم:
«برف که باریدن آن از سه روز پیش لحظه ای قطع نشده است، جادهها را بسته. از این رو نتوانستم به ر... دهکدهای که در کلیسای آن پانزده سال است که مطابق عادت همه ساله، ماهی دو بار بطور مرتب مراسم مذهبی اجرا میکنم، سری بزنم. تعداد مومنانی که در کلیسای «لابروین» گرد آمدند، از سی نفر تجاوز نمیکرد.
از این بیکاری و فرصتی که راهبندان و توقف اجباری در کلیسا، در اختیارم گذاشته است برای بازگشت به گذشتهها و بازگو کردن اینکه چگونه کارم سرانجام به تر و خشک کردن «ژرترود» کشید، بهره خواهم جست.
در نظر دارم هر چه را که مربوط به شکلگیری و رشد معنوی این روح پاک و پرهیزگار است و گویی که او را جز برای عشق و دلدادگی از پشت پرده جهل و تاریکی بیرون نیاوردهام، همه را به دقت و بدون کم و کاست به رشته تحریر درآورم. سپاس بیحد به درگاه حضرت احدیت باد که این مأموریت را بر عهده این ناچیز گذاشت.
دو سال و شش ماه پیش، در راه رفتن به «شو-دو-فون» دختر بچهای که من هیچ او را نمیشناختم، با شتاب و دستپاچگی به جستجوی من آمد تا همراه خود مرا به بالین پیرزنی ببرد که در فاصلهٔ هفت کیلومتری آنجا نفسهای آخر را میکشید. اسب را هنوز از ارابه باز نکرده بودم. دختر بچه را روی ارابهام سوار کردم و چون فکر میکردم که زودتر از فرارسیدن شب مراجعت من از این راه امکانپذیر نیست، فانوسی با خود برداشتم و حرکت کردیم.»
در بخشی دیگر از کتاب که دو شخصیت اصلی داستان به گردش روزانهشان رفتهاند، آمده است:
«اختصاص دادن قسمتی از وقت روزانهام را به ژرترود از وظائف مقرر خود میدانستم، البته ممکن بود، بسته به روز مدت آن چند ساعت، و یا فقط چند لحظه باشد. فردای همان روزی که با آملی آن گفتگوی کذایی را داشتیم، خود را آزادتر و سبکبارتر احساس میکردم و چون هوا بسیار خوب و به خصوص برای گردش وسوسهانگیز بود، ژرترود را به میان جنگل بردم، خیلی دور تا آن فراز و نشیب دامنه ژورا، جایی که وقتی هوا صاف است، از لابهلای پرده مشبک شاخهها نگاه از ورای مِهی نازک، شکوه شگفتی آفرین آلپ سفیدپوش را در آن سوی سرزمین مشرف و پهناور، به آسانی کشف میکند. وقتی ما به آن محل رسیدیم، ـــ که معمولاً طبق عادت مدتی آنجا مینشستیم - خورشید در سمت چپ ما رو به افول گذاشته بود. زیر پای ما تا چشم کار میکرد سرتاسر مرتعی پوشیده از علفهای یکدست انبوه بود. کمی دورتر از ما، چند رأس گاو داشتند میچریدند. هر کدام از آنان، از هر گلهای باشند که در کوهستان رها میشوند زنگولهای به گردن دارند. ژرترود به صدای زنگ آنها گوش میداد و به من میگفت:
ـــ آنها دارند تصویر منظره طبیعت را با صدای زنگشان ترسیم میکنند.
آنگاه مثل هر دفعه که ما به گردش میرویم، از من خواست جایی را که در آن نشسته بودیم برای او توصیف کنم. گفتم:
ـــ تو قبلا به اینجا آمدهای و این ناحیه را خوب میشناسی. اینجا حول و حوش کوه است و از اینجا آلپ دیده میشود.»
آندره ژید (1869-1951)، نویسنده فرانسوی و برندۀ جایزۀ نوبل ادبیات سال 1947 است. او در نوامبر 1869، در پاریس متولد شد. عمده شهرت وی به سبب رمانها و جستارهای اوست که مضامین اصلی آنها اخلاق، خودشناسی و تعارض بین انتظارات اجتماعی و آزادی فردی است.
یکی از معروفترین آثار او، رمان «رذل» است که داستان شخصی را روایت میکند که در راستای پیروی از نوعی سبک زندگی لذتجویانه و فردمحور، اخلاقیات عرفی را زیر پا میگذارد. این رمان را جرقههای اولیه جنبش اگزیستانسیالیم در ادبیات میدانند. وی در سال 1951 در زادگاهش درگذشت و میراثی پربار و گرانبها از ادبیات را برای بشریت به جا گذاشت. اگر بخواهیم از او چند کتاب دیگر نام ببریم، باید به «مائدههای زمینی»، «بازگشت از شوروی» و «در تنگ» را نام برد.
اگر اولین باری است که از بوکلند خرید میکنید، میتوانید کتاب آهنگ عشق را با 25 درصد تخفیف تهیه کنید. برای آشنایی با شیوۀ خرید آنلاین کتاب میتوانید راهنمای خرید را مطالعه کنید.
اگر به ادبیات داستانی علاقهمندید، به صفحه خرید رمان هم سری بزنید.