کتاب «انقلاب امید (The Revolution of Hope: Toward a Humanized Technology)» اثر «اریک فروم»، در سال ۱۹۶۸ منتشر شد. مجید روشنگر این کتاب را ترجمه و انتشارت مروارید آن را چاپ کرده است.
در کتاب انقلاب امید، آقای فروم درباره رابطه بین انسان و فناوری (تکنولوژی) مینویسد و به بررسی تأثیر فناوری بر جامعه انسانی میپردازد و تحلیلی انتقادی از نقش آن در شکلدهی به زندگی ما ارائه میدهد. وی ادعا میکند که فناوری پتانسیل دارد که بهطور همزمان آزادی و رفاه انسان را افزایش دهد یا آنها را کاهش دهد. فروم بر نیازمندی یک فناوری انسانمحور تأکید میکند که با ارزشهای انسانی همخوانی دارد و برای بهبود فردی و جامعه به کار گرفته میشود.
او در مورد خطرات یک جهان مبتنی بر فناوری سخن میگوید که به بهرهوری، تولید و سود مادی تمرکز میکند و باعث زیان نیازها و رضایت انسانی میشود. آقای فروم پیشنهاد میکند که فناوری باید به گونهای بهرهبرداری شود که آزادی انسان، خلاقیت و ارتباطات معنادار را تقویت کند و نه اینکه آنها را محدود کند.
این کتاب همچنین به پیامدهای روانشناختی پیشرفتهای فناوری میپردازد. آقای فروم بررسی میکند که چگونه فناوری بر دیدگاه ما نسبت به خودمان، روابطمان و دنیای اطرافمان تاثیر میگذارد. وی از خوانندگان خود دعوت میکند تا نقش فناوری بر زندگی خود را بهطور انتقادی بررسی کنند و تعادل را بین پیشرفت تکنولوژی و ارزشهای انسانی پیدا کنند.
به طور کلی، کتاب فروم افراد و جامعه را فرا میخواند به مسئولیتپذیرفتن برای شکلدهی به فناوری به نحوی که با نیازها، ارزشها و آرمانهای انسانی همخوانی داشته باشد و آنها را دعوت میکند تا آیندهای را تصور کنند که فناوری بهعنوان ابزاری برای آزادی بیشتر انسان عمل کند.
در بخشی ابتدایی کتاب درباره معنای زندگی انسان از نگاه مترجم کتاب میخوانیم: «هدف زندگی چیزی نیست جز آن که مجموعه زندگی بتواند از انسان موجودی با هویت و والا و مفید بیافریند و او را «مرکز ثقل» همه تحولات و تغییرات و دگرگونیها قرار دهد. پوچی زندگی چیزی نیست جز آن که مجموعه زندگی انسان را به موجودی غیرفعال و کنشپذیر و «بیخاصیت» مبدل کند و در عبور خود در سرزمین خاکی، حیاتی غریزی چون حیات حیوانات داشته باشد.»
همه نظرات زیر از سایت گودریدز آورده شدهاند. پوریا تیربخش با مقایسه فصلهای ابتدایی و انتهایی کتاب نوشته است: «فصل اول و دوم کتاب برای خودشناسی مفید است و فصلهای انتهایی بیشتر در مورد انسان در بطن جامعه روشنگری کرده است. نکته جالب آقای فروم در این کتاب این است که برخلاف دیگران فقط شرایط را تحلیل نکرده بلکه راهحل هم ارائه داده است که نوع خود بسیار جالب است.»
کاربری دیگر نیز از خدای جدید انسانها صحبت میکند که جای اندیشه انسانی را پر میکند؛ ایشان مینویسد: «اومانیست بودن به چه معناست؟ شاید این چیزی است که اریش فروم میخواهد از طریق این کتاب بیان کند. از طریق علم، انسانها در تسلط بر طبیعت بسیار موفق هستند. سپس روح انسان برای تفسیر خود بر نیازهای فنی و مادی متمرکز میشود که درنهایت انسان معنویت و اعتقاد خود را از دست میدهد و به نظر میرسد انسان خدای جدیدی پیدا کرده است. این خدای جدید «ماشین» است. همان چیزی که اندیشه انسان را تعیین میکند.»
کاربری دیگر نیز با اشاره به مفهوم امید در کتاب نوشته است: «امید به معنای آماده بودن برای چیزی است که هنوز به دنیا نمیآید و درعینحال ناامید نشدن؛ اگر چیزی در طول زندگیمان به وجود نیاید. آنهایی که امید ضعیفی دارند آهی برای تسکین یا خشونت میکشند و آنهایی که امید قوی دارند، هر نشانهای از زندگی را، فرصتی میبینند و هر لحظه آمادهاند تا کمک کنند به تولید چیزی که آماده تولد است.»
نویسنده کتاب را با هشداری درباره خطری دهشتناک شروع میکند و مینویسد: «شبحی در حال حاضر در میان ما کمین کرده است که فقط کسان معدودی آن را بهروشنی میبینند. این شبح، شبح دیرین کمونیزم یا فاشیزم نیست. این شبح، شبح تازهای است: شبح یک اجتماع کاملا مکانیزه شده که هدف آن حداکثر تولید مادی و حداکثر مصرف است و بهوسیله کامپیوترها یا ماشینهای حسابگر اداره میشود، و در فراگرد اجتماعی چنین جامعهای، انسان بدل شده است به مهرهای از ماشین کامل آن، که خوب میخورد، خوب تفریح میکند، اما با این حال، حالتی انفعالی و کنشپذیر دارد و مُرده و کماحساس است. با پیروزی این اجتماع تازه، فردیت و خلوت انسان از میان برداشته میشود و احساس ما نسبت به دیگران تحت شرایط و روشهای روانی یا مخدرها که در خدمت تجربه کردن یک نوع خویشتننگری قرار میگیرند، ابراز میگردد.»
در بخشی دیگر از کتاب درباره روند ماشینی شدن زندگی انسان معاصر میخوانیم: «تفسیرهای جامعهشناسانه به ما میگوید وضعیت انسان مدرن نگرانکننده شده است، چرا که او دیگر نظارتی بر سیستمهای کامپیوتری و ابَرماشینهایی که خود ساخته است، ندارد و به قول معروف عنان از کف داده است. این اتفاق با توجه به روحیه کمالگرا و رفاهطلب انسان چندان دور از انتظار نبود؛ چرا که انقلاب صنعتی به او نشان داد ماشینها میتوانند جای نیروی کار انسانی را بگیرند و بدین ترتیب، انسانها میتوانند کمتر کار کنند و اوقات فراغت بیشتری داشته باشند. قطعاً چنین چشماندازی زیبا و وسوسهکننده است. جامعهشناسانِ منتقدِ مدرنیسم معتقدند انسانِ عصر انقلاب صنعتی نتوانسته حد و حدودی برای این چشمانداز تعیین کند و به همین خاطر جهان کمکم تبدیل به جایی شد که آدمهایش هیچ آرمانی ندارند، به جز تولید بیشتر و مصرف بیشتر.»
اریک فروم (Erich Fromm)، روانکاو، فیلسوف و نویسنده مشهور آلمانی-آمریکایی است که در سال ۱۹۰۰ به دنیا آمد. او در فرانکفورت (شهری در آلمان) متولد شد و سپس به آمریکا مهاجرت کرد. او بهشدت تحتتأثیر نظریههای روانکاوی زیگموند فروید قرار گرفت؛ اما همچنین عوامل اجتماعی و فرهنگی را به عنوان یک عامل مهم در نظر میگرفت. از کتابهای دیگر آقای فروم میتوان به «هنر عشق ورزیدن»، «گریز از آزادی» و «داشتن یا بودن» اشاره کرد.