راوی بینام «در انتظار بوجانگلز»، پسربچهای دوستداشتنیست که زندگی کموبیش عجیب و غریبش با پدر خود، ژرژ، و مادرش به همراه پرندهی خانگیشان، مادموازل، را برای ما بازگو میکند. ژرژ و همسرش شیفتهی یکدیگر و شیفتهی شگفتیهای کوچک و بزرگ این زندگی هستند؛ بزرگسالانی که شاید منطقیترین پدر و مادر نباشند اما جزء بیپرواترین و رؤیاپردازترینها هستند، آنها هر غروب مینوشند و با ترانهی «آقای بوجانگلز» نینا سیمون میرقصند، اما با وخامت بیماری روانیِ مادر، اوضاع برای این خانوادهی کوچکِ دوستداشتنی سخت و سختتر میشود.
رمان روایتی صمیمانه از زبان قهرمان کوچک داستان در مورد رنجهای مادر بابت اختلال روانی خود، استیصال و غم پدر و تلاش ستایشبرانگیز آنها برای زندگی که خواننده را با خود به عمق تلخیها و شادیهای این خانواده میبرد. شیطنتها و دیوانهبازیهای قهرمانان داستان شما را میخنداند و آسیبها و رنجهای آنها که شاید چاشنی بزرگسالی باشد شما را عمیقاً متأثر میکند. و سرانجام شما را به سمت پایانی میبرد که به شاعرانهترین شکل خود نوشته شده است.
«در انتظار بوجانگلز» از ابتدای انتشار خود با استقبال خوانندگان مواجه شد، زمانیکه کتاب به زبانهای دیگری ترجمه شد، خوانندگان بیشتری را مجذوب خود کرد.
خوانندگان وبسایت goodreads به این رمان امتیاز ۴/۲ از ۵ را دادند و آن را داستانی «اصیل و خلاقانه با نثری شاعرانه که سرشار از عشق است.» توصیف کردهاند و شخصیتهای اصلی را «عجیب و غریب و دیوانه اما بسیار دوستداشتنی» معرفی کردهاند.
دنیل سایمون، منتقد وبسایت World Literature Today، در تحلیل خود بر این داستان نوشته: «داستانی همچون قصیدهای دلپذیر از یک زندگی شاد اما پرخطر که به ما میآموزد، دم را غنیمت شماریم.»
این کتاب در میان خوانندگان فارسیزبان خود نیز، با استقبال بسیار خوبی مواجه شد، سروش کاکاوند از کاربران وبسایت ایرانکتاب، در توصیف خود در مورد این رمان نوشته: «داستانی بسیار تلخ دربارهی زندگی جنونآمیز یک خانوادهی سه نفره و روایتی از زبان یک نوجوان با لحنی پر از صداقت با چاشنی رقص و موسیقی... . کتاب کشش زیادی دارد و پایان آن خواننده را غافلگیر میکند.»
«در انتظار بوجانگلز»، از آن دست رمانهاییست که صمیمانه با مخاطبان خود ارتباط برقرار میکنند. برخی منتقدان معتقدند تنها یک فرانسوی میتوانست چنین رمان شاعرانهای را در ستایش عشق و زندگی بنویسد.
روای داستان، لحنی طناز و عمیقاً احساسی دارد، شما با او همراه میشوید و به گونهای درواقع با او زندگی میکنید: «گریستن در روز روشن واقعاً فرق میکند، چون نشاندهنده میزان دیگری از اندوه است. (پاپا) بار اول با دیدن یک عکس زد زیر گریه، تنها عکسی که مامان یادش رفته بود آن را بسوزاند. عکس خیلی خوبی نبود و واقعاً نمیشد بگویی قشنگ است. نخاله آن را گرفته بود، از ما سه نفر، همراه با مادموازل، ایستاده روی تراس در اسپانیا. در این عکس، مامان خندهکنان روی نردهها خم شده و موهایش روی صورتش ریخته بود. پاپا انگشتش را به طرف عکاس دراز کرده بود؛ لابد میخواست بگوید عکس نگیرد. من هم با چشمهای بسته کنار مادموازل که پشت به من داشت ایستاده بودم و داشتم گونهام را میخاراندم. نخاله از عکاسی سر در نمیآورد، برای همین همهچیز محو از کار درآمده بود و حتی منظره پشت سرمان هم درست به چشم نمیآمد. عکسی معمولی بود، اما آخرین عکسمان به حساب میآمد، تنها عکسی که دود نشده بود.»
اولیویه بوردو، در سال ۱۹۸۰، در شهر نانِتِ فرانسه، در خانوادهای کاتولیک از طبقهای متوسط، به دنیا آمد.
بوردو به دلیل مشکلات جسمی همچون اختلال شنوایی و همینطور عدم تمایل برای شرکت در کلاسهای درسی، تحصیلات خود را نیمهکاره رها کرد. در خانهی پدری، خبری از تلویزیون و بازیهای کامپیوتری نبود؛ غیبت چنین ابزاری، اولیویهی جوان را به خواندن کتابهای بیشتر و خیالپردازی در جهان پهناور آنها تشویق کرد. گسترهی مطالعاتی بوردو بسیار متنوع بود، کلاسیکها، داستانهای معاصر فرانسویزبان و غیرفرانسوی تا زندگینامهی افراد مشهور همگی در میان انتخابهای او یافت میشدند.
زمانیکه بوردو شروع به فعالیتهای مختلف کرد تا شغلی برای خود دست و پا کند، بخت چندان با او یار نبود. ده سالی را در شغل معاملات ملکی به سختی دوام آورد و تصمیماتش از شکستی به فاجعهای ختم میشدند. این سرنوشت تمام شغلهای بوردو بود که با بداقبالی و شکست مواجه میشدند.
پس از تمامی این سرخوردگیها، الیویه بوردو سرانجام قلم به دست گرفت و رمانی پانصد صفحهای را پس از دو سال به اتمام رساند؛ رمان به قدری تلخ و تاریک از آب درآمد که هیچ ناشری رغبتی به انتشار آن نشان نداد. پس ازین تلاش ناموفق، اینبار بوردو به خانهی والدین خود در اسپانیا رفت و در عرض ۷ هفته «در انتظار بوجانگلز» را نوشت. رمانی دوستداشتنی و عمیقاً احساسی. کتاب با استقبال خوانندگان و منتقدین روبرو شد و بوردو را به عنوان یک نویسندهی خوشآتیه معرفی کرد. بوردو این روزها ساکن فرانسه است و همچنان مشغول نویسندگیست.