رمان «زندگی آسان است، نگران نباش» اثر نویسندهی فرانسوی «آنیس مارتن لوگان» با ترجمهی ابوالفضل اللهدادی، توسط «انتشارات بهنگار» منتشر شده است. «زندگی آسان است، نگران نباش»، ادامهی رمان جذاب «آدمهای خوشبخت کتاب میخوانند و قهوه مینوشند» است. در رمان «آدمهای خوشبخت کتاب میخوانند و قهوه مینوشند»، شاهد زندگی زنی به نام دایان هستیم که دختر و همسرش را در تصادفی دلخراش از دست میدهد و سعی میکند زندگی جدیدی را بدون آنها آغاز کند.
رمان «زندگی آسان است، نگران نباش» اثر نویسندهی فرانسوی «آنیس مارتن لوگان» با ترجمهی ابوالفضل اللهدادی، توسط «انتشارات بهنگار» منتشر شده است. «زندگی آسان است، نگران نباش»، ادامهی رمان جذاب «آدمهای خوشبخت کتاب میخوانند و قهوه مینوشند» است. در رمان «آدمهای خوشبخت کتاب میخوانند و قهوه مینوشند»، شاهد زندگی زنی به نام دایان هستیم که دختر و همسرش را در تصادفی دلخراش از دست میدهد و سعی میکند زندگی جدیدی را بدون آنها آغاز کند. داستان زندگی دایان در کتاب «زندگی آسان است، نگران نباش» ادامه پیدا میکند و او سعی دارد برای پر کردن تنهاییاش همدمی پیدا کند. این کتاب نشاندهندهی تلاش دایان برای زنده ماندن و عبور از این مصیبت است. هدف اصلی نویسنده از روایت این دو کتاب، امید بخشیدن به افرادی است که به هر دلیلی در برههای از زندگی، با بحرانی روبهرو هستند و با آن دستوپنجه نرم می-کنند.
نظر خوانندگان در سراسر دنیا، درباره کتاب «زندگی آسان است، نگران نباش» چیست؟
نظرات زیر از سایت آمازون آورده شدهاند. یکی از مخاطبین از کتاب «زندگی آسان است، نگران نباش»، به عنوان کتابی جذاب و دلانگیز یاد میکند و دربارهی گیرایی آن میگوید: «من نمیتوانستم آن را کنار بگذارم زیرا بسیار خلاقانه نوشته شده بود. دو داستان بسیار تحسینبرانگیز با چنین داستان غمانگیزی که به یک داستان عاشقانه تبدیل شد، من نتوانستم حتی برای لحظهای از خواندن آنها دست بردارم!» خوانندهای نوشته است: «این کتاب با متنی شیوا و دیدی واقعگرایانه و به دور از تعصب نشان میدهد که چطور آدمها با غمهایشان کنار میآیند. من با نقش اصلی داستان زندگی کردم و درسهای بزرگی از او یاد گرفتم.» خوانندهی دیگری دربارهی شخصیتپردازی این کتاب مینویسد: «شخصیتها بهخوبی توسعه یافتهاند و اصلاً یک بُعدی نیستند. روابط آدمها با یکدیگر بهخوبی نشان داده شده و آنقدر نقشها طبیعی جلوه میکنند که داستان را بسیار باورپذیر کردهاند.»
جملاتی از کتاب که شاید انگیزه خواندن باشند
آنیس مارتن لوگان کتابش را با جملات زیر آغاز میکند: «چطور باز تسلیم اصرارهای فلیکس شده بودم؟ خودم هم نمیفهمیدم با چه ترفندی میتواند مرا راضی کند، اما همیشه دلیل و مشوقی پیدا میکرد تا متقاعدم کند بروم سرِ قرار. هربار دلم را خوش میکردم و به خودم میگفتم شاید اتّفاقی بیفتد که زندگیام را زیرورو کند. هر چند فلیکس را خوب میشناختم و میدانستم سلیقهمان اصلاً با هم جور نیست. برای همین، وقتی او به جای من فکر میکرد و تصمیم میگرفت، همه چیز محکوم به شکست بود. باید این مسئله را از همان زمانی که با هم دوست شدیم میفهمیدم. با همه این حرفها، برای ششمین بار پیاپی شبِ شنبهام را با یک احمق تمام عیار سر کردم.»
در ادامه نویسنده به توصیف یک روز عادی از زبان دایان میپردازد: «مثل گربه توی تختم کش و قوس آمدم و به ساعت شماطهدارم نگاه کردم: ۱۲ و ۴۵ دقیقه. دیدن ساعت حالم را بدتر کرد. در طول هفته که میخواستم درِ کافه کتابم، آدمهای خوشبخت کتاب میخوانند و قهوه مینوشند، را باز کنم، برای بیدار شدن هیچ مشکلی نداشتم. امّا روزهای یکشنبه خودم را به دستِ خواب میسپردم تا تجدید قوا کنم و ذهنم آرام شود. خوابیدن همچنان پناهگاه من بود؛ همانطور که در غمهای بزرگم به خواب پناه برده بودم، برای مشکلات کوچک نیز خواب نجات بخشم بود. وقتی بالاخره از جایم بلند شدم با خوشحالی فهمیدم روز زیبایی است؛ بهار پاریس از راه رسیده بود. وقتی سرانجام آماده شدم که از خانه بیرون بزنم، جلوی خودم را گرفتم که کلیدهای کافهی آدمها را برندارم؛ یکشنبه بود و با خودم قرار گذاشته بودم که «روز خدا» را سر کار نروم. از فرصت استفاده کردم تا به خیابان آرشیو بروم. کمی پرسه زدم و به ویترین مغازهها نگاه کردم و اولین سیگارم را دود کردم. بعضی مشتریهای همیشگی کافهی آدمها را هم دیدم که با دست به آنها سلام کردم. وقتی وارد رستورانی شدم که یکشنبهها به آنجا میرفتیم، فلیکس این حال خوش را از بین برد».
در پشت جلد کتاب آمده است: «میخواستم «کافهی آدمهای خوشبخت کتاب میخوانند و قهوه مینوشند» به مکانی دوستداشتنی و گرم تبدیل شود که درش به روی همه باز است و همه نوع کتابی در آن پیدا میشود. دلم میخواست به مشتریها کتاب پیشنهاد بدهم و لذت خواندن داستانهایی که دوست میداشتند-آن هم بدون هیچ شرمی- را در آنها ببینم. چه اهمیتی داشت که آنها دوست داشتند کتابی را بخوانند که برنده جایزه ادبی شده یا عامه مردم آن را پسندیدهاند. تنها مسئله مهم این بود که مشتریها کتاب بخوانند، بی آنکه احساس کنند نسبت به انتخابشان قضاوت میشوند. کتاب خواندن همیشه برایم لذتبخش بود و آرزو میکردم کسانی که به کافه من رفتوآمد میکردند نیز این لذت را احساس و کشف کنند و جزو کتابخوانترینها شوند.»
درباره نویسنده
«آنیس مارتن لوگان» متولد 1979 «سنملو» نویسندهی تقریبا جوان و تازهکاری است که رمانهایش در کشور فرانسه بسیار مورد استقبال قرار گرفته است. رمان «آدمهای خوشبخت کتاب میخوانند و قهوه مینوشند» از دیگر آثار این نویسندهی فرانسوی است.