یکی از آثار برجسته کریستین بوبن «فراتر از بودن» است که در سال 1991 منتشر شد و نشاندهنده عشق عمیق او به همسر مرحومش و تأثیر عمیق مرگ او بر زندگی اوست. کتاب «فراتر از بودن» به دلیل نثر غنایی و عمق احساسی آن ستایش شده است.
این رمان بهخاطر نثر غنایی و سبک دروننگرش شناخته میشود. کریستین بوبن اغلب مضامین عشق، معنویت و زیبایی زندگی روزمره را بررسی میکند. روایت کتاب دربارهٔ عشق نویسنده به همسر فقیدش است که بر اثر سرطان میمیرد. این کتاب بر شدت و قدرت دگرگونکننده عشق و همچنین درد از دست دادن تمرکز دارد.
نوشتههای بوبن با سادگی و بینش عمیق آن مشخص میشود و «فراتر از بودن» نیز از این قاعده مستثنی نیست. این کتاب خوانندگان را به تفکر در ماهیت هستی و اهمیت دادن به عشق در مواجهه با فنا دعوت میکند. اگر ادبیات شاعرانه و تأملآمیز را دوست دارید، ممکن است آثار کریستین بوبن، از جمله «فراتر از بودن» انتخابی مناسب برای شما باشد.
خوانندهای کتاب را سفری شاعرانه در میان عشق و فقدان میداند، نوشته است:
«روایت فراتر از بودن کریستین بوبن شاهکاری است که مرزهای داستانسُرایی سنتی را میشکند. بوبن با نثری غنی که مانند شعر خوانده میشود، خوانندگان را به سفری عاطفی در اعماق عشق و تجربه عمیق از دست دادن میبرد. سادگی زبان او غنای عاطفه را پنهان میکند و هر کلمهای را مانند ضربه قلممویی میکند که بوم روح انسان را نقاشی میکند. «فراتر از بودن» فقط یک کتاب نیست. این دعوتی است برای تأمل در طبیعت زودگذر زندگی و تأثیر پایدار عشق. توانایی بوبن در تقطیر احساسات پیچیده به عبارات تکاندهنده چیزی غیرعادی نیست. این رمان گواهی است بر قدرت ماندگار داستانسرایی و ظرفیت آن در روشن کردن تجربههای پیچیده انسان.»
خوانندهٔ دیگری کتاب را مرثیهای ترسناک برای عشق برای خود تصویر میکند:
«کریستین بوبن روایتی را میسازد که مانند رقصی ظریف بین شادی و غم در نوسان است. این کتاب صرفا مجموعهای از خاطرهها نیست، بلکه تلاش یک نویسنده در بیان چیزهای بیانناشدنی از تجربهای کاملا انسانی است. عمق عاطفی نوشته بوبن و دردی که میکشد، قابل لمس است، زیرا او خوانندگان را به درون حفرههای قلبش دعوت میکند. در کتاب درد از دست دادن آشکار است، اما زیبایی پایدار عشقی که زمانی وجود داشت به همان اندازه روشن است. او در دنیایی که اغلب همه درگیر سرعت هستند، مکث و تامل دربارهٔ تجربههای زندگیمان را به ما یادآوری میکند.»
در همان صحفههای ابتدایی کتاب میخوانیم:
«باز هم زنگ تلفن. صبح کسی تلفن میزند، دربارهی مطالعه صحبت میکند، حرفهایش را خیلی خوب نمیفهمم. گوش میدهم، اجازه میدهم حرف بزند و بعد در یک لحظه به خود میگویم که باید این مکالمه را کوتاه کنم. ممکن است تو، مثل همیشه، وقت و بیوقت به من تلفن کنی تا دربارهی هر چیزی صحبت کنی. اصلاً دلم نمیخواهد که با بوق اشغال مواجه شوی. گوشی را سریع میگذارم و چند ثانیهای میگذرد تا به یاد آورم که تو مردهای، که تو دیگر به من تلفن نخواهی کرد.
میگویند چشمها و صدا در بدن بیش از سایر اعضا به روح نزدیک هستند. نمیدانم که آیا این حرف حقیقت دارد یا نه و یا حقیقت نهفته در آن چیست، میدانم که مرگ مانند دزدی که به گنجی میرسد حریص است و با سرعت هرچه تمامتر میبلعد. در یک هزارم ثانیه چشمها تهی میشوند و صدا خاموش، پایان، پایان، پایان.
وقتی گوشی تلفن را برمیداشتم، در دَم صدایت را تشخیص میدادم. میتوانم بگویم، باید بگویم: صدایت را با حس لامسه، پیش از هر ادراکی، تشخیص میدادم. صدایت خیلی پیشتر از کلمههایی که در بر داشت با من سخن میگفت. صدایت مطلبی استثنایی و با ارزش را به من میگفت، مطلبی بیارزشی: زندگی ادامه مییابد، زندگی مانند خندهی تو هیچگاه پایان نمییابد ـ مانند صدای تو در زمان حیاتات که حتی در سکوت هم برای من محسوس است.
من بیتوجهی کردم. در هفته چندین بار میدیدمت. بهتر است بگویم همواره میدیدمت. حتی تنهاییام در این آپارتمان، از تو لبریز بود. تنهاییام در این آپارتمان با امید به دیدار مجدد تو دوستداشتنی بود و من بیتوجهی کردم. ما موضوع صحبتمان را انتخاب نمیکردیم، دربارهی هر چیزی حرف میزدیم. دربارهی پول، خدا، بچهها، کتاب و بالشی حراج شده که تو میخواستی با من برای خریدناش به منطقهی صنعتی مُن سوله مین بروی. فروشگاههایی که در آنها همراه تو بودم، امروز به نظرم افسانهای میآیند.»
در بخشی دیگر از کتاب میخوانیم:
«تو را در حین گذر از یک قطعه زمین تماشا میکنم. قطعه زمینی در سناندراس که خانهی مادرت را از خانهی خواهرت جدا میکند یا بهتر است بگویم که این دو را به هم مرتبط میکند. قطعه زمینی با سرآشیبی ملایم. بالا، نزدیک خانهی اول، سروی عظیم، بیحرکت و میگرنی کاشته شده است. شبیه نوجوانهایی است که در خانوادهها میرویند. نوجوانهایی که وقتی در دوازده سالگی نگاهشان میکنیم، هنوز تیله بازی میکنند و بعد وقتی سه سال بعد روی برمیگردانیم، به غولهایی بد لباس بدل شدهاند که با خودشان درگیر هستند. پایین، جلوی خانهی دوم، یک درخت زیرفون کاشته شده است. کمی کوتاهتر از سرو است. کمی هم تپلتر ـ با اعتماد به نفس، با وقار. تابستانها سرگرمیاش این است که سکههای برگاش را روی رومیزی ولو کند. نمیدانم این دو درخت از مرگ تو چهگونه باخبر شدند. باید فهمیده باشند. چهارشنبه ۱۶ اوت ۱۹۹۵ در مراسم خاکسپاری که کنار آنها برگزار شد، جمعیتی بیش از حدِ عادی جمع بود و این جمعیت به گونهای غیرعادی، ساکت بود. تو عاشق سناندراس بودی. تو به سناندراس میآمدی تا کولهباری از مطالعه، دوستی و آرامش بیندوزی. تو این دو درخت را، نوجوان و شخصیت باوقار را دوست داشتی. آنها حتماً مقداری از خندهی تو را در خود جمع کردهاند. آن قدر که تا تابستانهای آینده، این رنگ عزا را که به تو، به تابستان، به درختها و به هیچ کس نمیآید، محو سازند.»
کریستین بوبن نویسنده فرانسوی است که در ۲۴ آوریل ۱۹۵۱ در شهر کروزو فرانسه متولد شد. جنس نوشتههای او، شاعرانه و فلسفیاند که اغلب ماهیتی دروننگر و متفکرانه دارند. آثار بوبن مضامینی مانند عشق، معنویت، زیبایی و تجربه انسانی را در دل خود جا داده است.
سبک ادبی کریستین بوبن اغلب با رویکردی مینیمالیستی و شاعرانه همراه است. او کتابها و مقالات متعددی تألیف کرده است که در اصل زندگی و اسرار هستی ریشه دارند. در حالی که ممکن است او به اندازه برخی دیگر از نویسندگان فرانسوی در سطح بینالمللی شناخته شده نباشد، آثار او خوانندگان مخصوص خود را در جهان پیدا کرده است.
اگر اولین باری است که از بوک لند خرید میکنید میتوانید کتاب فراتر از بودن را با 25درصد تخفیف تهیه کنید. برای آشنایی با شیوۀ خرید آنلاین کتاب میتوانید راهنمای خرید را مطالعه کنید.
اگر به ادبیات داستانی علاقهمندید، به صفحه خرید رمان هم سری بزنید.