مسئلهی وطن پرستی و ملیگرایی، دو مفهوم تاریخی در دل زیست اجتماعی انسان است. این دو با یکدیگر تفاوتهایی دارند و با توجه به اینکه در شرایط فعلی، وطن برای ما به مفهوم هویت گونهی جدیدی بدل شده است، خواندن «برای عشق به میهن» جذاب بوده و برای مخاطب علاقمند به جامعهشناسی، تاریخ و سیاست قابلتامل خواهد بود. «برای عشق به میهن» توسط مائوریتسیو ویرولی به صورت جستاری کاربردی در باب وطنپرستی و ملیگرایی گردآوری شده است.
نویسنده در این کتاب کوشیده است با مرور تاریخی بر مفهوم ملیگرایی تاکید کرده و اشتیاق، مهرورزی و اهمیت وطنپرستی را از منظر اهمیت آن در زندگی اجتماعی و دیگردوستی مشخص کند. به همین جهت در این زمانه که افتراق میان آدمها نمایهی جدیدی گرفته، مفاهیم نوظهور در برابر این میل و اشتیاق قدیمی «وطنپرستی» به تعابیر تازهای میپردازند، اهمیت وطن و ارزش وطندوستی هویدا میشود، مائوریتسیو ویرولی نیز کوشیده است تا این مفهوم کهن و ارزشمند را خالصانه با خواننده در میان بگذارد.
خوانش و درک هر اجتماعی بنا به حاکمیت وقت و نهاد قدرتی که بر آن حکومت میکند، نسبت به مفهوم میهنپرستی متفاوت است، آرمان زندهروح در تحلیلی که درباره این کتاب نوشته آورده است: «مشخص است که مراد ویرولی از میهنپرستی چیزی فراتر یا حداقل متفاوت از میهنپرستی مستدل است. ویرولی برخلاف بسیاری از اندیشمندان تلاش دارد زبانی را برای میهنپرستی معرفی کند که بیش از آنکه بر پایهی استدلال باشد، متکی بر احساس و شفقت است. او گمان میکند که مردم غیرمتخصص هرگز با نظریات استدلالی و منطقی در باب موضوعی چون میهنپرستی برانگیخته نمیشوند و میهنپرستان هم احساسشان به میهن را به این شکل درک نمیکنند. از این رو سعی دارد در این کتاب، میهنپرستی را به شکلی تاریخی در سخن پیامبران، شاعران و مبلغان عشق به میهن به نحوی تاریخی جستجو کند.»
خوانندهای دیگر نسبت به ایدئولوژی احزاب ایرانی، این کتاب را خوانده و مسئله وطنپرستی را در وضعیت امروز جامعه مورد توجه قرار داده است: «کتاب خوبی بود. در مورد تفکیک میان وطنپرستی یا میهندوستی با ملیگرایی. از یک زاویه کمی چپگرایانه و با توجه به پژوهشهایی چند دهه اخیر در مورد اومانیسم و ناسیونالیسم پژوهش خوبی انجام داده بود. اینکه چگونه وطنپرستی جمهوریخواهانه در نیمه دوم قرن هجدهم کمکم تبدیل به زبان ملیگرایانه و ناسیونالیستی میشود. نکته جالب دیگر برای من تلاش نویسنده برای اقناع ضرورت میهندوستی است. او به طور تلویحی چپگرایان جدید را متهم میکند که اهمیت وطنپرستی را زیر شعارهای جهانشهری و انترناسیونالیستی نادیده گرفته اند و از این بابت به طور غیرمستقیم به ظهور ملیگرایی افراطی کمک رساندهاند.»
این جستار بلند مملو از تعابیریست که میتوان آن را نسبت به وضعیت مستقر و جامعهی خودمان مورد توجه قرار داد، در جایی از کتاب آمده: «اگر اجتماع فاسد شود، زندگی فرد نیز بیکیفیت و فلاکتبار میشود. هنگامی که شهر نابود گردد، شهروندان دیگر نمیتوانند فضایلی در خود بپرورند که آنها را حقیقتاً شهروند میسازد. آنچه باقی میماند صرفاً ظاهر بیرونی است، تندیسی یا تابلویی؛ دیگر از شهروند زنده و حقیقی خبری نخواهد بود. هرکس که کیفیت شهروندی را از دست بدهد، کیفیت آدمیت را نیز از دست خواهد داد، چون آدمی نمیتواند بدون آنکه شهروند باشد زندگی انسانی شایستهای داشته باشد و بهنحوی شایسته بزید.»
تفکیک وطنپرستی با ملیگراییای که سویهای آسیبزننده دارد، اهمیت زیاده داشته که این نویسنده کوشیده است خیلی دقیق بدان بپردازد: «بر این باورم که وطنپرستی سیاسی، بهرغم آنکه بهلحاظ نظری قابل دفاع است، فاقد زبانی از آنِ خویش است؛ به نظر نمیرسد که قادر باشد صدای خودش را متفاوت با تشویقهای پرسروصدای ملیگرایانۀ معطوف به حبّ وطن، و درعینحال به همان اندازه قدرتمند، ساز کند و به گوش برساند. گفتن متقاعدکنندۀ این مطلب که میهن یعنی جمهوری و آزادی مشترک، اینکه عشق به جمهوری و آزادی مشترک نه مصداق شیدایی است و نه مصداق میلی حریصانه به تملک و تصاحب، بلکه عین شفقت و بخشندگی است، دشوار به نظر میرسد، آنقدر که میتواند از همان اول آدم را از گفتنش منصرف کند. ترکیب ویژۀ این میهن خاص، و نه میهن بهطور عام، و این عشق خاص، و نه عشق بهطور عام، چگونه میتواند بیان گردد و ابراز شود؟ شخصاً پاسخ این پرسش را نمیدانم، اما میدانم یگانه وطنپرستیای که سزاوار باز یافتن و باز پس گرفتن از گذشته است میباید آن وطنپرستیای باشد که از شفقت و جمهوری سخن میگوید: این وطنپرستی باید یک وطنپرستی آزادیگرا، یا وطنپرستیای معطوف به آزادی، باشد.»
مائوریتسیو ویرولی در 1952 به دنیا آمده، این استاد برجستهی ایتالیایی را عموما بهعنوان مدرس در رشتههای علوم سیاسی و پروفسور ارتباطات سیاسی میشناسند. از او میتوان علاوهبر «عشق به میهن»، «جمهوری خواهی» و «شهریار منجی» را نام برد که به فارسی ترجمه شدهاند.