کتاب «متنهایی برای هیچ (Texts for Nothing)»، نوشته «ساموئل بکت» اولینبار در سال ۱۹۵۹ میلادی منتشر شده است. علیرضا طاهری عراقی کتاب متن هایی برای هیچ را ترجمه و نشر نی آن را منتشر کرده است.
کتاب متنهایی برای هیچ همانطور که از نام کتاب پیداست، نوشته شدهاند که هدفی را دنبال نکنند! باید بگویم این کتاب با کتابهای دیگری که معمولا میخوانیم متفاوت است. هر نوشتهای در نهایت میخواهد چیزی بگوید و به این هدف برسد اما شما در این کتاب با تلاشی برای هیچ مواجه هستید! درواقع تلاش شده است که پوچی و هیچی را به بهترین شکل و با قدرت قلم به شما نشان دهد. این کتاب شامل ۱۳ بخش کوتاه است که هیچ عنوانی ندارند.
در ادامه نظر بعضی از خوانندگان که در گودریدز دیدگاه خود را ثبت کرده بودند، با هم میخوانیم. ملینا مجذوب کتاب شده است و این مجذوبیت در کلمات ملینا آشکار است: «همیشه از اطرافیان، درباره ساموئل بکت بسیار میشنیدم. حالا میفهمم چه میگفتند! عجب قلم پربار، متفاوت و پرزحمتی! همان قدر که غیرقابل خواندن است، غیرقابل نوشتن نیز هست. فقط خود نویسنده میتواند این حجم کلمات شلوغ را از آن ذهن شلوغ به این زیبایی بیرون بکشد. کتاب به شدت اعتیادآور و لذتبخش است! چون بهطرز عجیبی برایم قابل درک است. و از همه مهمتر خوشبختانه کتاب را وقتی خواندم که دقیقا به آن نیاز داشتم.»
مبینا از اشتراک تجربه شخصی و آنچه کتاب روایت میکند، میگوید: «احساس میکردم که درون یک استوانهی نامتناهیام که با سرعتی برقآسا در حال چرخیدن است. شما با کتابی پر از تشنجهای ذهنی روبهرو هستید. گاهی یاد مغز خودم میافتادم که گاهی روی دور تند میرود و بهسرعت و متناقضگونه با خودم حرف میزنم. متوقف کردن غیرممکن است. خلاصه من که از کتاب لذت بردم.»
پویا کیانی نیز این کتاب را یکی از بهترین کتابها توصیف میکند و باور دارد که خواندن از این دست کتابها، ما را در فهم آثار نقاشهای بزرگ نیز یاری میدهد: «اگر از من بپرسند که بهترین کتابی که تابهحال خواندهام چه بوده است، بیشک این کتاب از بکت انتخاب من است. کتاب متن هایی برای هیچ هنریترین اثر ادبی عصر ماست. چیزی که شاید اکنون درک و فهم آن برای ما دشوار باشد. این کتاب پختهترین نوشته بکت است. حاصل دست و مغز عجیبترین نویسندهی جهان در قرن اخیر.
فراموش نکنیم احساسی را که یک نقاش با دیدن مونالیزای داوینچی یا آثار رافائل و ونگوگ حس میکند، باید با خوندن این اثر و همهی آثار مهم نویسندههای بزرگ حس کنیم.»
کتاب از همان ابتدا منظرهای را برای خواننده به نمایش میگذارد که در آن هیچ کاری معنا ندارد پس فرقی نمیکند که ادامه دهد یا ندهد: «ناگهان، نه، سرانجام، سرانجام، دیگر نتوانستم، نتوانستم ادامه بدهم. یکی گفت، نمیتوانی اینجا بمانی، نه میتوانستم آنجا بمانم نه میتوانستم ادامه دهم. الان محل را توصیف میکنم، اهمیتی ندارد. نوکِ خیلی مسطح، یکی کوه، نه، تپه، اما چه بکر، چه بکر، بس است. باتلاقی، خلنگ تا زانو، راهکورههای نامشخص میشرو، شیارهای عمیق آب باران. کف یکی از همینها بود که دراز کشیده بودم، از شرّ باد. منظرهای باشکوه، اگر مه همهچیز را نپوشانده بودَ درهها، دریاچهها، دشت و دریا. چهطور ادامه بدهم، نباید شروع میکردم، نه، باید شروع میکردم. یکی گفت، شاید همان قبلی، برای چه آمدی؟ میتوانستم بمانم توی لانهام، دنج و خشک، نمیتوانستم. لانهام، الان توصیفش میکنم، نه، نمیتوانم.»
در بخشی دیگر از کتاب نویسنده با همان سبکوسیاقی که کتاب را شروع کرده است و ادامه داده و به انتها میبرد، مینویسد: «بالا نور است، عنصرها یک جور نور، کافی برای دیدن، زندگان راه خود را مییابند، بدون خون دل از هم حذر میکنند، با هم یکی میشوند، از موانع حذر میکنند، بدون خون دل، چشمانشان میگردند، چشمانشان را میبندند مرده بیتردید، میان عنصرها، زندگان. مگر که تغییر کرده باشد مگر که پایان یافته باشد. چیزها هم باید هنوز آنجا باشند کمی فرسودهتر، حتی کمی کمتر، بیشترشان هنوز همان جاییاند که در دوران بیتفاوتیشان بودند. اینجا حباب دیگری است، این هم بهزودی غیرقابل سکونت میشود، و باید ترکش کرد. حالا اینجایی، هرجا که باشی آنجا زیاد قابل سکونت نمیماند، چاره چیست. رفتن، نه ماندن بهتر، چون مثلاً کجا بروی، حالاکه خبر پیدا کردهای؟ به بالا بازگشتن؟ محدودیتهایی هست. بازگشتن در همچون نوری. باز هم صخرهها را دیدن، باز هم بین دریا و صخرهها بودن، تلوتلوخوران، سر در شانه فرورفته، دستها روی گوش، با سرعت تمام، بیگناه، مشکوک، ...»
ساموئل بکت ( (Samuel Beckett نمایشنامهنویس و رماننویس اهل ایرلند است. او در سال ۱۹۰۶ در دوبلین به دنیا آمد. بکت در جوانی با جمیز جویس آشنا شد و رفاقت پیدا کرد. این آشنایی به شکوفا کردن استعدادش بسیار کمک کرد. او در سال ۱۹۶۹ برنده جایزه نوبل ادبیات شد. از نمایشنامهها و کتابهای دیگر او میتوان به «در انتظار گودو»، «مالون میمیرد» و «همه افتادگان» اشاره کرد. آثار بسیاری از بکت در ایران ترجمه شده است. «در انتظار گودو» یکی از معروفترینهاست.