کتابها از طریق داستانها و شاهکارهای ادبیات به ما امکان میدهند تا به دنیاهای جدید و دیدگاههای فرهنگی متنوعی وارد شویم. یکی از این کتابها، «خاطره کوچ (Memory of Departure)» نام دارد که عبدالرزاق گورنا، نویسنده و برنده جایزه نوبل ادبیات، آن را نوشته است. خاطره کوچ که در سال ۱۹۸۷ منتشر شده است، به تجربه مهاجرت و زندگی یک جوان مهاجر در آفریقای شرقی میپردازد. در پشت جلد کتاب میخوانیم: «خاطره کوچ شاهکار عبدالرزاق گورنا، صدای رسای پناهندگان، تبعیدیان و مهاجرانی است که بهناگزیر در سرزمینی بیگانه زندگی میکنند اما با غم غربتی که در دل دارند همواره ریشهها و خاطرههای زادگاهشان را به یاد میآورند.»
در خاطره کوچ، نویسنده توانسته است تجربه مهاجرت را با دقت و صداقت به تصویر بکشد. او در داستان، با استفاده از زبانی زیبا و هنرمندانه، موضوعاتی مانند عشق، ترک کردن و مهاجرت، هویت و تلاش برای تطبیق را به تصویر میکشد. نویسنده در «خاطره کوچ» توانسته است خواننده را به دنیایی پر از احساسات، تجربیات و چالشهای مهاجرت همراه کند. با خواندن این کتاب، خواننده میتواند یکی از شاهکارهای ادبیات مهاجرتی را تجربه کند و نگاهی نو به زندگی مهاجران را در خود بسازد.
همه نظرات زیر از سایت گودریدز آورده شدهاند:
خوانندهای از جذابیت سِیر داستان نوشته است: «این کتاب در یک کلام جذاب است و از بسیاری ابعاد وحشیانه صادق بود. این کتاب از همان شروع و از همان صفحه اول، شما را مجذوب خود میکند و به داستان کشیده میشوید و هی میخواهید بیشتر و بیشتر بدانید. جای تعجب نیست که نویسنده کتاب جایزه نوبل را دریافت کرده است. واقعا شایسته آن بود.»
مخاطب دیگری نیز با اشاره به اینکه دوست داشت داستان طولانیتر باشد، مینویسد: «این رمان درک من را در مورد اینکه چرا افراد آسیبدیده به مجرم شدن تمایل دارند، افزایش داده است. رمان جذاب بود و نمیتوانستم از خواندن آن دست بردارم. چند روز بعد کتاب تمام شده بود درحالیکه نمیخواستم تمام شود. میخواستم درباره شخصیت اصلی داستان و زندگیاش بیشتر بدانم. این کتاب همچنین سوالهای مهمی را هم در من به وجود آورده است؛ مانند اینکه واقعا «تمدن» چیست که این همه از آن دم میزنیم؟ «فرهنگ» کجاست وقتی انسانها زجر میکشند؟!»
خوانندهای دیگری نیز بیان میکند: «تعاملات بین شخصیتها با چنان عمقی پرداخته شده است که میتوان کاملاً آن را همانند یک عکس مشاهده کرد. از خودم ناامید میشوم وقتی به خودم یادآوری میکنم که نام این نویسنده را قبل از خواندن این کتاب، نمیدانستم. این موضوع باعث شده است به این فکر کنم که در آفریقا، چند نویسنده دیگر همانند عبدالرزاق وجود دارد که به علت شرایط محیطی نمیتوانند رشد کنند.»
کتاب با گفتوگویی میان شخصیت اصلی داستان و مادرش شروع میشود: «مادرم در حیاطِ پشتی مشغول درست کردن آتش بود. قبل از اینکه از خانه بیرون بروم چند قسمت از دعایی که مشغول خواندنش بود به گوشم رسید. دیدم سرش را روی منقل خم کرده و بهآرامی زغال را فوت میکند تا روشن شود. قابلمه آب را کنار پایش آماده گذاشته بود. یک لحظه به من نگاه کرد، دیدم که حرارت آتش صورتش را سرخ کرده و توی چشمهایش اشک جمع شده است. از مادرم خواستم پول بدهد تا نان بگیرم و او اخم کرد، انگار نمیخواست چشم از شعلههای آتش بردارد. دستش را در بالاتنه لباسش فروبرد و دستمال گرهخوردهای که پولهایش را توی آن نگه میداشت بیرون آورد. سکههایی را که توی دستم گذاشت از حرارت بدنش گرم شده بودند و حس میکردم برجستگیها و شیارهای لبه آن صاف شده است.
مادرم گفت: «خیلی طولش نده»، و بیآنکه به صورتم نگاه کند، سرش را به سمت آتش برگرداند. بدون خداحافظی با مادرم از خانه خارج شدم و بهمحض اینکه پایم را از در بیرون گذاشتم پشیمان شدم.»
در بخشی دیگر از کتاب میخوانیم: «صدایش کلفتتر شده بود و وقتی دیدم دارد شیفته نقشش میشود، خودم را عقب کشیدم. ناگهان لبخندی زد و نشان داد که این نمایش دیگر به اجرای او علاقهای ندارد. با صدایی آشناتر گفت: «دست خالی برنگرد. هر کاری میتونی بکن تا اون دزد رو راضی کنی بهت کمک کنه. ما برای خودمون چیزی نمیخوایم، فقط وظیفه خودمون رو در قبال پسرمون انجام میدیم. این تعطیلات نیست که داری میری. میفهمی؟ ما رو روسیاه نکن و با دست خالی برنگرد.»
عبدالرزاق گورنا (Abdulrazak Gurnah) نویسنده برجستهای است که در سال ۱۹۴۸ در زنجانبار، تانزانیا به دنیا آمد. وی به عنوان یک نویسنده معاصر بریتانیایی-تانزانیایی شناخته میشود. او از خانوادهای مسلمان و یمنیتبار است. در سال ۱۹۶۴ پس از کودتایی که رهبران عرب را در زنجانبار سرنگون کرد، او به انگلستان پناهنده شد. آقای گورنا در زمینه ادبیات مهاجرت، تجربه پناهندگی و از جهان میان فرهنگها و قارهها مطالعه و نوشته است.
عبدالرزاق گورنا به زبان انگلیسی مینویسد و از آثار ادبی متنوعی مانند رمانها و داستانهای کوتاه دارد. نوشتههای او اغلب تأثیرات عمیق و ناب تاریخی و فرهنگی را به تصویر میکشند و مسائلی مانند آثار استعمار، تجربه پناهندگی و از دست دادن هویت را بررسی میکند. یکی از آثار برجسته او کتاب خاطره کوچ است که معرفی آن را خواندید. این کتاب از نظر انتقادی و موفقیت در جوایز ادبی نیز توجه بسیاری را به خود جلب کرد. از جوایز و افتخارات عبدالرزاق گورنا میتوان به دریافت جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۲۱ اشاره کرد. او به دلیل «نفوذ سازشناپذیر و دلسوزانه او در تاثیراث استعمار و سرنوشت پناهندگان در شکاف میان فرهنگها و قارهها» این جایزه را به دست آورد.
آقای گورنا در حالحاضر بهعنوان استاد ادبیات انگلیسی در دانشگاه کنت فعالیت میکند که از سال ۲۰۱۷ از این سمت استعفا داده است. نویسندگی و تدریس وی براساس سبک نوشتاری بیتعارف و همچنین تحقیقات عمیق در زمینه ادبیات پسااستعماری شناخته میشود.