جستجوی شما نتیجه‌ای نداشت.

قلب شنی

قیمت:
230,000 تومان
مشخصات کتاب قلب شنی
جوایز
کشور مبدا
تعداد صفحات
340 صفحه
شابک
9786227600896
سال خلق اثر
2017
سال انتشار
1401
قطع
رقعی
جلد
نرم
نوبت چاپ
901
این کتاب در یک نگاه

کتاب «قلب شنی» (Gravel Heart) نوشته نویسنده‌ تانزانیایی، عبدالرزاق گورنا، اثری است که در سال‌های اخیر توجه‌ها را بسیار به خود جلب کرده است. این رمان که به زبان انگلیسی نگاشته شده است، داستانی عمیق و پر از احساسات است که خواننده را به تأمل و فکر فرا می‌خواند. قلب شنی داستان مهاجرت یک خانواده‌ی تانزانیایی به انگلیس را روایت می‌کند. شخصیت اصلی داستان نوجوانی به نام سلیم است که همراه با خانواده‌اش به دنبال زندگی بهتر به سمت انگلیس حرکت می‌کند؛ اما در این مسیر، با مشکلاتی بزرگ و کوچک مواجه می‌شود که زندگی او را دگرگون می‌کند.


بیشتر بخوانید
خلاصه کتاب قلب شنی

محوریت موضوعی کتاب قلب شنی بر روی تجربه‌ها و رویدادهای مهاجرتی خانواده‌ی سلیم تمرکز دارد. این اثر به واقع‌گرایی خود مشهور است و با شفافیتی خیره‌کننده به تصویر می‌کشد که مهاجرت چگونه زندگی فردی و خانواده‌ها را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد.

نظر خوانندگان در سراسر دنیا درباره کتاب قلب شنی چیست؟

همه نظرات زیر از سایت گودریدز آورده شده‌اند:

عبدالرزاق گورنا برنده جایزه نوبل در سال ۲۰۲۱ است. خواننده‌ای می‌نویسد: «این کتابی شگفت‌انگیز است که فردی نوشته است که برنده جایزه نوبل است. قبل از این کتاب، هرگز نام او یا کتاب‌هایش را نشنیده بودم. در کتاب تجربه مهاجرت سلیم به همراه عمویش به انگلیس و مشکلات مهاجران آفریقایی ساکن آنجا به‌خوبی روایت شده است. این یک داستان غم‌انگیز است. سلیم اصلاً با پدرش در ارتباط نیست، سپس از مادر و خواهرش دور می‌شود. داستان غم‌انگیزی که قطعا ارزش شنیدن دارد.»

مخاطب دیگری نیز مفهوم خانواده را در این کتاب کنکاش می‌کند و می‌نویسد: «قلب شنی رمانی آرام و آهسته است که زندگی سلیم، از دوران کودکی او تا روزهای ناخوشایندش به عنوان یک مهاجر در انگلیس را روایت می‌کند. در نگاه اول، خانه و خانواده مفهومی نسبتاً ساده به نظر می‌رسد، نوعی ارزش جهانی که ما آن را با آشنایی، راحتی و دوست داشتن تداعی می‌کنیم؛ اما در جدیدترین رمان گورنا، خانه یک نت متناقض دارد. این همان چیزی است که در این کتاب می‌بینیم.»

خواننده‌ای دیگری نیز بیان می‌کند: «عجب کتابی است! این رمان با لطافت نثری که دارد، به طیفی از مسائل پیچیده می‌پردازد. به لطف استعداد این نویسنده، من توانستم هم از داستان و هم از داستان‌سُرایی لذت ببرم.»

جملاتی از کتاب که شاید انگیزه خواندن باشند

در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «پدرم من را نمی‌خواست. خیلی کوچک بودم که این را فهمیدم، پیش از آنکه اصلاً بفهمم از چه چیزی محروم شده‌ام و خیلی پیشتر از آنکه بتوانم علتش را بفهمم. می‌شود گفت نفهمیدن نعمتی بود. اگر در سن بالاتری این واقعیت را می‌فهمیدم، شاید می‌دانستم چطور با آن کنار بیایم و زندگی کنم، احتمالاً با تظاهر و تنفر. احتمالاً وانمود می‌کردم که برایم اهمیتی ندارد یا شاید جاروجنجال راه می‌انداختم و پشت سر پدرم او را به خاطر همۀ کاستی‌هایم متهم می‌کردم و می‌گفتم اگر او مرا می‌خواست سراسر زندگی‌ام از این رو به آن رو می‌شد. شاید آخر سر با تلخکامی می‌گفتم زندگی بی مهر پدر چیز چندان عجیب و غریبی هم نیست. شاید حتی نبود این مهر برای آدم آزادی‌بخش باشد. کنار آمدن با پدرها همیشه آسان نیست، به‌خصوص اگر خودشان هم بدون مهر پدری بزرگ شده باشند، چون آن وقت این تصور برایشان پیش می‌آید که پدرها باید هر کاری را به سبک خودشان انجام دهند، هر سبکی که باشد. به‌علاوه پدرها، مثل تمام آدم‌های دیگر، باید با خشونت زندگی کنار بیایند، خشونتی که کار زندگی بدون آن لنگ می‌ماند. تازه باید بر زخم‌های خودشان هم مرهم بگذارند و تاب بیاورند، حتماً بسیاری اوقات شده که کم آورده باشند، چه برسد به اینکه بخواهند به بچه‌ای عشق بورزند که حالا به هر ترتیب سر و کله‌اش آن وسط پیدا شده است.

اما روزگاری را هم به یاد می‌آورم که اوضاع طور دیگری بود، زمانی که در همان اتاق کوچک بودیم ولی پدر با سکوت سنگینش من را پس نمی‌زد، بالا و پایین‌ام می‌انداخت و از ته دل با هم می‌خندیدیم. خاطره‌ای بدون صدا و کلمه بود، گنج کوچکی که پنهانش می‌کردم. این خاطره حتماً مربوط به وقتی بود که خیلی خیلی کوچک بودم، یک نوزاد کوچولو. آخر از قدیمی‌ترین خاطرۀ واضحی که از پدرم دارم، او همان مرد ساکتی است که بعدتر می‌شناختم. نوزادها با همان ملاج‌های نرمشان چیزهای زیادی را به خاطر می‌سپرند، که بعدها در زندگی برایشان دردسرساز می‌شوند و اطمینانی نیست که همه چیز را در جای خودش به یاد بیاورند. گاهی با خود فکر می‌کردم شاید این خاطرۀ بالا و پایین انداختن را خودم ساخته‌ام تا خود را دلداری دهم یا شک می‌کردم بعضی از خاطراتم واقعاً خاطرات خودم باشند. گاهی فکر می‌کردم دیگران آن خاطرات را در ذهنم فرو کرده‌اند، آن آدم‌هایی که با من مهربان بودند و می‌خواستند خلأهای زندگی من و خودشان را پر کنند، آنهایی که با اغراق دربارۀ نظم و هیجان روزهای یکنواخت و بی‌هدفمان حرف می‌زدند، همان‌ها که دوست داشتند باور کنند می‌شود رد پای هر رویدادی را در گذشته پیدا کرد. به اینجا که می‌رسیدم، از خود می‌پرسیدم اصلاً آیا چیزی دربارۀ خودم می‌دانم؟ آخر انگار فقط می‌دانستم مردم دربارۀ نوزادی‌ام چه می‌گفتند، گاهی هم گفته‌هایشان با هم تناقض داشت و مجبور می‌شدم گفتۀ کسی را بپذیرم که پافشاری‌اش بیشتر بود و گه‌گاه آن منِ کم‌سن‌وسال‌ترم را برگزینم.»

درباره نویسنده کتاب قلب شنی

عبدالرزاق گورنا در خانواده‌ای فقیر بزرگ شد و تجربه‌های کودکی‌اش برای او در آثار ادبی بعدی، مایه‌ی الهام شد. در زمان جوانی، عبدالرزاق به دلیل تلاش‌های خود و استعدادهای ادبیاتی، موفق به دریافت جوایزی شد. پس از اتمام تحصیلات ابتدایی و متوسطه، عبدالرزاق به انگلیس مهاجرت کرد و در دانشگاهی در لندن تحصیل خود را ادامه داد.

این تجربه‌ی مهاجرت و زندگی در کشور دیگر، او را به دنیایی از تنوع فرهنگی و تجارب جدید کشاند. این تجربه‌ها نه‌تنها زندگی‌اش را تغییر داد؛ بلکه اثراتی عمیق روی نگارش او نیز داشت که در نهایت باعث شد جایزه نوبل ادبیات را در سال ۲۰۲۱ به دست آورد و به یکی از نویسندگان برتر جهان تبدیل شود.

از دیگر کتاب‌های وی که به فارسی ترجمه شده‌اند، می‌توان «خاطره کوچ»، «آخرین هدیه» و «سکوت تحسین‌برانگیز» را نام برد.

دیدگاه‌های کاربران درباره‌ی کتاب «قلب شنی»
0 دیدگاه
0
(0 رای)
امتیاز شما به این کتاب:
دیدگاه خود را بنویسید:
ثبت دیدگاه
کتاب‌های پیشنهادی کتاب‌های پیشنهادی
عضویت در خبرنامه‌ی بوک‌لند
برای اطلاع از تخفیف‌ها، فروش‌های ویژه و پیشنهادها، در خبرنامه‌ی ما عضو شوید.