مخاطرات زندگی در هنگام جنگ جهانی بخش اعظمی از ادبیات پس از جنگ را به خود اختصاص داده است. «در شب هر خونی سیاه است» اثر دیوید دیوپ نیز در راستای وقایع پس از جنگ و تغییرات رفتاری و اخلاقی انسانهای زیسته در جنگ نوشته شده است. «در شب هر خونی سیاه است»، جوایز متعددی را از آن خود کرده است که از میان آنها میتوان به جایزه بوکر و کنگور اشاره کرد.
وقایع این داستان پس از جنگ جهانی اول میگذرد. سربازی رنگین پوست که با شروع جنگ فراخوانده میشود تا در زیر پرچم فرانسه بجنگند. دوست نزدیک و صمیمیاش نیز با او همراه میشود. کمکم خصایل اخلاقی او به موازات خشونت برخواسته از جنگ تغییر کرده و روحیهای ددمنشانه در او زنده میشود. قهرمان این رمان که در واقع در جنگی میجنگد که خود را از آن نمیداند، به اجتماع سیاهپوستان و زندگی آنان نیز اشاره دارد که برای مخاطب جالب توجه است.
یکی از کتابدوستان، این اثر ضد جنگ را مطالعه کرده و تحت تاثیر آن قرار گرفته است. وی دربارهاش نوشته است: «این کتاب داستانی تلخ و جذاب دارد. از شنیدنش خسته نمیشوید درحالیکه موضوع جدیدی ندارد. موضوع مرگ و زندگی است و جنگهایی که فقط برای خودخواهی و قدرتطلبی شروع میشوند. بعد از خواندن کتاب صلح جهانی را بیشتر آرزو میکنیم که دیگر جانها، قربانی قدرتطلبیها نشوند.»
خوانندهای دیگر در باب مطالعهی در شب هر خونی سیاه است، اینطور نوشته است: «کتاب در مورد دو دوست سنگالی است در جنگجهانی اول که تحت تعالیم مدارس فرانسوی، در جبهه و برای فرانسه استعمارگر میجنگند. حضور این افراد در جبهه با خنجر و اسلحه، فریادهای بلند و هیکلهای درشت برای ترساندن دشمن است. دوست آلفا به طرزی فجیع و با زجر فروان کشته میشود بدون آنکه آلفا بتواند تصمیمی راجعبه تسریع مرگ خودخواسته او اتخاذ بکند و این سرآغاز جنون توام با روشنبینی آلفاست! نویسنده با هوشمندی خاصی افکار و احساسات شخصیت کتاب را در قالب اول شخص روایت و خواننده را کاملا میخکوب میکند. فکر نمیکردم کسی بتواند جنون و توهم یک نفر را همزمان با داستان زندگی او به این زیبایی تصویر کند.»
خوانندهای دیگر نیز دربارهی این کتاب چنین نوشته است: «شبها همه خونها سیاه است درباره سبعیت و شقاوت جنگ است. دربارهی تاثیر ویرانگر جنگ بر روح و تن آدمهای درگیر در جنگ. وقتی خون جاری میشود، خون هرکسی باشد یک رنگ دارد. داستانی دربارهی پیچیدگی روان انسان، خشونت، دوستی و گناه است. «پدر پیرم هیچ نخواهد دانست و نیز مادرم، اگر همچنان در قید حیات باشد، چیزی حدس نخواهد زد. سنگینی بار شرم به سنگینی بار مرگ من اضافه نخواهد شد.»»
در بخشی از این کتاب چنین میخوانیم: «مرگ، بوی تعفنی دارد که از داخل بدن از طریق رگ مقدس به خارج میرود. در هوای آزاد، درون بدن هر انسان یا حیوان فاسد میشود. از ثروتمندترین شخص تا فقیرترین، از زیباترین زن تا زشتترین، از مهلکترین حیوان تا بیخطرترین، از قویترین فرد تا ضعیفترین. مرگ، بوی تعفنِ تجزیهٔ داخل بدن است.»
چنان که در بریدههایی دیگر از این کتاب نیز میخوانیم: «میدانم. میفهمم. نباید توتمش را مسخره میکردم. تا آن روز به اندازهی کافی فکر نکرده بودم. به نصف چیزی که گفتم فکر نکرده بودم. آدم کاری نمیکند که دوستش، عزیزتر از برادرش، شکم زمین را با جیغی بلندتر از هر کسی دیگری ترک کند. آدم عزیزتر از برادرش را به دیوانگی موقت نمیکشاند. به جایی که درنایی تاجدار نتواند لحظهای بماند. به میدان نبردی نمیکشاند که حتی کوچکترین گیاه و حتی نحیفترین بوته هم نمیتواند در آن سبز شود. انگار که هزاران ملخ، بیوقفه ماههای متمادی در آنجا تغذیه میکردهاند. زمینی که هزاران بذر فلزی کوچک جنگ در آن کاشته شده که هیچ ثمری ندارند. میدان نبردی از ریختافتاده که مناسب درندگان بود. خب این هم از این. از وقتی تصمیم گرفتم که خودم فکر کنم، که خودم را از فکری منع نکنم، فهمیدم دشمن آنطرفی نبود که مادمبا را کُشت. من بودم.»
دیوید دیوپ در 1966 در فرانسه به دنیا آمد. او در دانشگاه پو تدریس میکند و بهخاطر جوایز بسیار زیادی که برای کتاب «در شب هر خونی سیاه است» دریافت کرده، نویسندهای مطرح محسوب میشود.