کتاب نوشتن و همین و تمام ترجمۀ دوکتاب Écrire (1993) و C´est tout (1995) نوشتۀ مارگریت دوراس است که توسط قاسم روبین به فارسی برگردانده شده و نشر اختران آن را در سال 1399 به چاپ رسانده است. بخش «نوشتن» شامل چند قطعه است که مهمترین آن، قطعۀ «نوشتن»، دربارۀ کلمه و تجربۀ نوشتن است و «همین و تمام» نیز قطعات کوتاه شعرگونه و مصاحبهای با دوراس را در بر دارد.
نوشتن، یکی از آخرین آثار دوراس، تأملی است در روند نوشتن. پنج قطعۀ کوتاه این بخش، «نوشتن»، «مرگ خلبان جوان انگلیسی»، «رُما»، «عدد خالص» و «نمایشگاه نقاشی»، بررسی تجربیاتیاند که الهامبخش دوراس در امر نوشتن بودند. «نوشتن» درواقع هم به گونهای زندگینامۀ دوراس است، هم جهانبینی او و هم داستانی است دربارۀ امر نوشتن. بخش همین و تمام نیز شامل «همین و تمام» و «من واقعیت را همچون اسطوره زیستهام» است. همین و تمام شامل قطعاتی شعرگونه، حدیث نفس نویسنده و گفتوگوهایش با (یان)، آخرین همراه زندگیاش است. این دفتر گویی دفتر خاطرات است یا یک نامۀ عاشقانه.
دوراس میگوید: «عزلتِ نوشته، عزلتی است که نوشته بدون آن حاصل نمیشود، یا بهصورت تکهتکههای بیخونی از آب درمیآید که دوباره نوشتن را اقتضا میکند. نوشتۀ خونباخته اصلاً مطلوب نویسنده نیست. مهمتر از همه اینکه نوشتن را هیچوقت نباید به این یا آن منشی دیکته کرد، حتی اگر منشیِ زبدهای باشد.»
در سایت آمازون دربارۀ کتاب نوشتن گفتهاند:
ـ «شهادت مارگریت دوراس دربارۀ نوشتن، هم جذاب بود و هم طبیعی. این کتاب، کتابی زیباست برای خواندن و بازخواندن.»
ـ «دوراس بخشی از خود را به ما میبخشد. فکر میکنم خوانندگان دوراسی در این کتاب از او راضی خواهند بود.»
در بخشی از کتاب نوشتن میخوانیم: «تنها ماندن با کتابی که هنوز نوشته نشده، مثل این است که آدم در گرانخوابیِ ابنای بشر به سر بَرد، همین است، بله، نوشتهای که هنوز زمینی ناکشته است، نیز کوششی است برای نمُردن از فرط نوشتن. تنها ماندن در پناهگاهی در بحبوحۀ جنگ، بدون دعا، بدون خدا، بیهیچ اندیشهای مگر این میل جنونآسا به کشتن قوم آلمانی، تا آخرین فرد نازی.
نوشته همیشه بیمصداق بوده، هیچ مصداقی نداشته، شاید هم... هنوز مثل روزِ آغازینش است، وحشی است، و متمایز، بهجز آدمها یا اشخاصی که توی کتاب میلولند. ضمن کار هیچوقت آنها را از یاد نمیبرم، و آنها هم هیچوقت از مؤلف گلهمند نیستند، ابداً.»
در بخشی از همین و تمام نیز چنین میخوانیم: «... تا که شیرین شود زندگی، چه باید کرد؟
هیچکس نمیداند. برای زنده ماندن تلاش باید کرد.
خود را به دست مرگ نباید سپرد.
همین و تمام.
گفتنیهام همه این است.»
«... کاغذهایی هست که به یاری هوش و حواسم باید جمعوجورشان کنم.
زوالناپذیر است آنچه میکنم.
آزردهام از این دهههای زودگذر.
هنوز اما در این سوی جهانم.
مُردن چه سخت است.
در لحظۀ معیّنی از زندگی، همهچیز تمام میشود.
احساسم این است: همهچیز تمام میشود.
چنین است.»
«جمعۀ مقدس
به برم بگیر، با اشکها و خندههات، با گریستنهات.»
مارگریت ژرمن ماری دونادیو مشهور به مارگریت دوراس (1996ـ1914) نویسنده و فیلمساز اهل فرانسه است که برخی منتقدان به او لقب «بانوی داستاننویسی مدرن» را دادهاند. او در سایگون ویتنام جنوبی زاده شد و در فرانسه از دنیا رفت. اولین رمان دوراس توسط نشر گالیمار منتشر شد. او به جای استفاده از نام خانوادگیاش، از عنوان دوراس استفاده کرد که نام منطقهای بود که پدرش در آنجا از دنیا رفته بود. از آثار نوشتاری او میتوان به «زندگی آرام»، «هیروشیما عشق من»، «نایب کنسول»، «معشوق انگلیسی» و ... اشاره کرد و چند نمونه از آثار سینمایی او عبارتند از: «لاموزیکا»، «آوای هند»، «دیالوگ رم»، «بچهها» و... .