رفتاردرمانی دیالکتیکی یک نوع از درمانهای روانشناختی است که در دایره موج سوم از رویکردهای رفتاردرمانی قرار میگیرد. اما چرا اسمش دیالکتیک است؟ برای اینکه درمانگر در این درمان میخواهد رابطه برقرار کند بین این حالت در مراجع که درمانگر باید من را همانطور که هستم، بپذیرد و حالتی دیگر که در آن خواهان تغییر رفتار خود است تا از شر مشکلاتش خلاص شود. این دو بخش از مراجع تعارض ایجاد میکنند و بسیاری از مواقع باعث میشود بیمار جلسات درمانی را رها کند.
در کتاب میآموزیم که درمان رفتاری-شناختی درمانی است که تمرکز دارد روی اینکه چطور افکار، احساسات و رفتارها روی یکدیگر تاثیر میگذارند؛ در حالی که رفتاردرمانی دیالکتیکی (DBT) روی تنظیم احساسات، هوشیاری و یادگیری پذیرش درد متمرکز است. این کتاب برای دو دسته از افراد مفید و سودمند است؛ اولین گروه، افرادی هستند که قصد کنترل هیجانهای آشفتهساز خود را دارند و گروه دوم رواندرمانگرانی که در اتاق درمان با مراجعان سروکار دارند که کار کردن با آنها دشوار است. برای مثال افرادی با شخصیتهای مرزی که نسبت به درمان شدن مقاوم هستند.
هدف اساسی این کتاب ارائهی توضیحی واضح در مورد فنون کاربردی رفتاردرمانی دیالکتیکی برای آموزش تابآوری درد و رنج، ذهنآگاهی، تنظیم هیجان و ارتباط موثر است تا کسانی که درگیر اختلال شخصیت مرزی هستند بتوانند هیجانات خود یا در سطح بالاتر، رفتار خود را مدیریت کنند.
ثریا نظرش را در مورد این کتاب، اینگونه بیان میکند: «من به روانشناسی و شاخههای مختلف آن علاقه دارم و همیشه سعی میکنم کتابهای خاص در این زمینه را مطالعه کنم. این کتاب نیز یکی از کتابهایی است که خواندنش باعث شد اطلاعات جدید و جالبی راجعبه رواندرمانی دیالکتیکی به دست بیاورم. این شاخه از رواندرمانی بیشتر از هر چیزی روی احساسات تمرکز دارد و دردهای ناشی از احساسات را پیگیری میکند. از آنجا که شخصیت خودم هم شخصیت بسیار احساسی است این کتاب توانست در زمینه کنترل غم و ضربههای احساسی نیز اطلاعات خوبی به من بدهد که قطعا در زندگی کمککننده خواهد بود.»
پاراگراف ابتدایی کتاب که فصل اول با آن آغاز میشود را در زیر میخوانیم: «در زندگی همهی ما در یک نقطهای با غم و درد مواجه میشویم. این ممکن است به صورت فیزیکی باشد، مانند نیش زنبور یا شکستگی دست، یا به صورت عاطفی باشد، مانند احساس غم و خشم. در هر دو حالت، اغلب نمیتوان از درد جلوگیری کرد و زمان وقوع آن غیرقابلپیشبینی است. شما همیشه نمیتوانید پیشبینی کنید که کی زنبور شما را نیش خواهد زد یا چه موقعیتی باعث غم شما میشود. اغلب، بهترین کاری که میتوانید انجام دهید، استفاده از مهارتهای مقابلهای است که در اختیار دارید و امیدوار هستید که کاربردی باشند.
اما برای برخی افراد، درد عاطفی و جسمی، احساسات شدیدتری دارد و بیشتر برایشان اتفاق میافتد. غم و اندوه آنها به سرعت اوج میگیرد و مانند امواج یک دریای بزرگ و غیرقابل پیشبینی به نظر میرسد. اغلب، به نظر میآید که این شرایط هیچ وقت به پایان نخواهد رسید و افراد درگیر این موقعیتها، نمیدانند چگونه با شدت دردشان کنار بیایند. به منظور توضیح مفهوم این کتاب، ما این مشکل را «احساسات غمانگیز غافلگیرکننده» مینامیم.
افرادی که با احساسات غمانگیز و غافلگیرکننده مبارزه میکنند، اغلب به روشهای بسیار ناسالم و بینتیجهای برای مقابله با دردشان پناه میبرند. چون نمیدانند چه کار دیگری انجام دهند. این قابل درک است. وقتی کسی در درد عاطفی است، سخت است که منطقی باشد و به راهحل مناسبی فکر کند. با این حال، بسیاری از راهبردهای مقابلهای که افراد با احساسات غمانگیز و غافلگیرکننده انجام میدهند، فقط باعث میشوند که مشکلاتشان بدتر شود.»
متیو مککِی، دکترای فلسفه، استاد دانشگاه در موسسه رایت در برکلی، کالیفرنیا است. او نویسندهی بسیاری از کتابها بوده است، از جمله کتابهای «کتاب کاهش استرس و آرامشدن»، «عزت نفس»، «افکار و احساسات»، «زمانی که خشم آزار میدهد» و «عمل در زندگی نه در خشم».
کتابهای او به طور کلی بیش از 2.5 میلیون نسخه به فروش رفتهاند. مککِی دکترای روانشناسی بالینی را از دانشکده حرفهای روانشناسی کالیفرنیا به دست آورده است. او درمانگر شناختی-رفتاری اضطراب و افسردگی است.