نویسنده کتاب، تری کی، در کتاب «رقص با سگ سفید» که بر مبنای تجربیاتش با پدرش نوشته شده است، داستانی تلخ و شیرین خلق کرده که در جان مخاطب رسوخ میکند و خواننده با ماجراهای آن همراه میشود. با خواندن این کتاب، با سام و این سگِ سفیدِ شگفتانگیز به رقص خواهیم آمد و قدرت زندگی را جشن خواهیم گرفت. کتاب رقص با سگ سفید دربارهی عشق، خانواده و روابط است.
شخصیت اصلی داستان، سام است. او زندگی خوبی دارد. کشاورز نمونهای است و در نشریات مختلف، در مقام چهرهای برجسته در مقام باغبانی حضور داشته است. با همسرش، کورا نیز رابطهی خوبی دارد و هر دو در دههی هشتم زندگیشان هستند و به تازگی پنجاهمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفتهاند؛ اما اتفاقی دردناک و ناگهانی، داستان این کتاب را تغییر میدهد.
صدیقه از تغییر نگاهش به داستان کوتاه میگوید: «من زیاد اهل خوندن داستان کوتاه و مجموعه داستان نیستم و همیشه ترجیح میدم رمان بخونم ولی خب تعریف این کتاب رو از دوستانم شنیده بودم و تصمیم گرفتم بخونمش و حالا بعد از اتمام کتاب باید بگم که واقعا ارزش خوندن رو داشت و پیشنهاد میکنم اگر شما هم مثل من، داستان کوتاه نمیخونید، حتما این کتاب رو مطالعه کنید.»
پویا از ترجمه خوب کتاب قدردانی کرده است. او در سایت فیدیبو مینویسد: «داستان کتاب بسیار گیرا بود. در لحظات داستان میشد غرق شد و آنها را تجسم و درک کرد. علاوه بر اینکه کار نویسنده این کتاب قابل تقدیر است، باید از ترجمه خوب این کتاب هم تشکر کنم و به مترجم کتاب خسته نباشید بگم چون واقعا ترجمه، تاثیر بهسزایی در زیبایی کتاب داره و اگر نسخه اصلی عالی باشه و ترجمه بد، قطعا اون کتاب زیبا و لذتبخش نخواهد بود.»
در پاراگرافی از کتاب با زبان نویسنده و ترجمه کتاب بیشتر آشنا میشویم: «در مراسم ختم افراد زیادی حضور داشتند و گلهای زیادی هم رسیده بود؛ مرد با خودش فکر میکرد همسرش باید از نحوه برگزاری مراسم راضی باشد، هرچند از نظر خودش موعظه و مداحی، بیشتر حامل پیامی از ترس و وحشت بود تا وعده و نوید: «همه خواهند مرد همین حالا خودتان را برای حضور در پیشگاه خدا آماده کنید، حالا که فرصت دارید. آه... ای گناهکار هیچکس نمیداند کی اجلش فرا میرسد. هیچکس جز مسیح نمیداند آمین آمین آمین.» از آواز سه نفره هم خسته شده بود؛ با آن صدای ناموزون ناله مانند که تصاویر فرشتگان و صلیب زمخت قدیمی و تجمع کنار رودخانه را تداعی میکرد. همیشه وقتی برای کار در جاهای دیگر از خانه دور میشد و به آن سوی رودخانه میرفت به شدت دلتنگ همسرش میشد. رودخانهها همچون شکافی عمیق بودند که آنها را از هم جدا میکردند. بله کنار رودخانه جمع خواهیم شد جمع خواهیم شد؛ اما برای چه؟ جمع میشویم تا منتظر بمانیم؟ جمع میشویم تا به آن سوی رودخانه خیره شویم؟ جمع میشویم تا صدای خروش آب را بشنویم؟»
در پاراگرافی دیگر از کتاب میخوانیم: «میفهمید بچههایش به چه فکر میکنند و چه میگویند: چه بلایی قرار است سر این پیرمرد بیاید؟ با احتیاط میگفتند: بیایید تکلیف قضیه را روشن کنیم و الان که همهمان جمع شدهایم و به فکرش هستیم راه حلی پیدا کنیم هرچند الان زمان مناسبی نیست ولی باید ببینیم میشود با او منطقی حرف زد و متقاعدش کرد یا نه. درست است نمیتوانیم تا ابد امروز و فردا کنیم. هر چقدر هم دردناک باشد به هرحال باید بدون تعارف دربارهاش حرف بزنیم.
نمیدانم... الان نه... نمیتوانیم صبر کنیم؟ فقط دو سه روز دیگر.
اما او نمیتواند تنهایی را تحمل کند. فکر نکنم بتواند، با آن پای نیمه فلج.
میگفتند عادت ندارد تنها باشد، اصلاً.
درست است کاملاً درست است. همیشه یک نفر کنارش بوده.»
تری وینتر کی نویسنده آمریکایی است که در سال 1938 متولد شد و در سال 2020 دار فانی را وداع گفت. تری در رمانهایش، زندگی جنوب آمریکا را بررسی میکرد. مشهورترین کتاب او، رقص با سگ سفید است که به یک فیلم تلویزیونی تالار مشاهیر با بازی هیوم کرونین و جسیکا تاندی تبدیل شد. سه تا از کتاب های کی به فیلم تبدیل شدند.
از دیگر آثار او میتوان به The valley of light و Bogmeadow's Wish وThe year the lights came on اشاره کرد که تا این تاریخ (تابستان ۱۴۰۲) به فارسی ترجمه نشدهاند.