کتاب درد (La Douleur) مجموعهای از شش متن اثر مارگریت دوراس است که با ترجمۀ قاسم روبین توسط نشر اختران به طبع رسید. متن اصلی در سال 1985 به چاپ رسیده و نسخۀ فارسی آن نیز در سال 1399 منتشر شده است. درد پیرامون زندگی نویسنده است در پاریس که در بازۀ زمانی اشغال نازیها نگاشته شده است.
رمان درد شامل شش بخش است:
ـ «درد» که به عقیدۀ دوراس روزنگاریهایی است که نمیداند چه وقت آنها را نوشته، اما به هر حال نویسندۀ آنهاست؛
ـ «آقای X، در اینجا ملقب به پییر رابیه» که رویدادی است واقعی، حتی جزئیاتش، اما رابیه نامی است عاریتی؛
ـ «آلبر دِ کاپیتال» و «میلیشیایی به نام "تر"» که دوراس معتقد است تر در آلبر د کاپیتال خودش است که مردی مزدور را شکنجه میکند و زنی هم که در میلیشیایی به نام تر تمایلی به میلیشیایی به نام تر دارد خودش است؛
ـ «گزنۀ شکسته» که نوشتهای است ابداعی و مربوط به ادبیات. این نوشته متعلق به زمانی است که دوراس عضو حزب کمونیست فرانسه بوده است؛
ـ و «اُرِلیا پاریس» که این نوشته نیز نوشتهای است ابداعی دربارۀ عشقی دیوانهوار به یک دخترک رهاشدۀ یهودی. دوراس این نوشته را به صحنۀ تئاتر نیز کشانده است.
خوانندگان در سایت آمازون نظرات خود را اینچنین ثبت کردهاند:
ـ «دوراس نویسندهای است جاودانه و سبک نوشتاریاش نیز منحصربهفرد است. مجبور شدم این کتاب را برای کلاس ادبیات فرانسه بخرم، اما حالا یکی کتابهای موردعلاقهام است. اگر عاشق مطالعه دربارۀ هولوکاست و خواندن آثار تاریخی هستید، این کتاب برای شما مناسب است.»
ـ «گزارشی نیمه اتوبیوگرافیک از دوراس که وقایع جنگ جهانی دوم را از دریچۀ نگاه خود توصیف میکند. او نگاهی صریح از زندگی در فرانسه، در طول جنگ، به دست میدهد.»
ـ «داستانی خشن از جنگ، اما فراموشنشدنی.»
در بخشی از کتاب میخوانیم: «اگر بهمجرد بازگشت از اردوگاه شروع میکرد به غذا خوردن، معدهاش زیر حجم غذا از هم میدرید، ثقل مائده بر قلب فشار میآورد، قلبی که، بهرغم مغاک لاغری اندام، بیاندازه بزرگ شده بود: بهقدری تند میزد که شمردن ضربان نبض دشوار بود، طوری که راحت میشد گفت که قلب نمیتپد، اما لرز داشت، شدت لرز انگار از وحشت بود. نه، نمیتوانست غذا بخورد و نمیرد. در عین حال نمیتوانست بیغذا بماند و، از این بابت، نمیرد. مشکل همین بود.»
و در بخشی دیگر: «در خاطرهام لحظهای هست که بهناگهان صداها همه خاموش میشوند و من او را، بیکران و رویاروی خود، میبینم. به جا نمیآورمش. نگاهم میکند، لبخند میزند. میگذارد که نگاهش کنم. یک جور خستگی غیرعادی در لبخندش نمایان است. خستگیای که توانسته است تا این لحظه دوام بیاورد. و با همین لبخند است که ناگهان او را به جا میآورم، ولی در فاصلهای بسیار دور، گویی در انتهای معبری زیرزمینی بود که میدیدمش؛ با آن لبخند مغشوش. لبخندی از سر عذرخواهی، لبخندی رو به زوال، و بعد لبخند محو میشود. دوباره همان غریبه میشود. ولی آشنایی همچنان برجاست، و اوست که غریبه مینماید، او، روبر "ل" در تمامیِ هستی خویش.»
مارگریت دوراس رماننویس، فیلمنامهنویس، نمایشنامهنویس و کارگردان شناختهشدۀ فرانسوی است که در 4 آوریل 1914 به دنیا آمد و در 3 مارس 1996 درگذشت. دوراس بیشترین زمان دوران کودکی خود را در هند و چین گذراند، اما در 17سالگی به فرانسه نقل مکان کرد تا در دانشگاه سوربن تحصیل کند. او همچنین از طرفداران اهداف چپ و به مدت ده سال نیز عضو حزب کمونیست بود. دوراس نویسندهای است با سبک خاص خودش که در آثارش طرحی نو درانداخت و رونق تازهای به نثر فرانسوی بخشید. زبان دوراس زبانی عریان و مبهم و سبک او در بیشتر نوشتههایش جریان سیال ذهن است.