کتاب «درد که کسی را نمیکشد» اثر جاناتان فرنزن است که در سال 2012 منتشر شد. کتاب «درد که کسی را نمیکشد» شامل پنج جستار دربارهی مسائل خلوتی و شلوغی در زندگی امروزی است. نوشتههای این کتاب قبلاً در نشریات معروفی مانند نیویورکر و مجلهی هارپر منتشر شدهاند.
فرنزن در این کتاب به موضوعاتی مانند تأثیر فرهنگ جمعی و پیچیدگیهای زندگی در عصر تکنولوژی میپردازد و تمرکزش بر حفظ هویت فردی در این محیط است. او از درک درد و خشم به عنوان یک راهکار شخصی برای مقابله با آسیبها و تغییرات سریع زندگی امروزی صحبت میکند. جستارهای کتاب به صراحت، نگرانیها و چالشهای داخلی نویسنده را نشان میدهد و به بررسی دنیای مدرن و جنون آن میپردازد. همچنین در جستار چهارم، نویسنده در مورد احساسات خود درباره خودکشی دوست و همکارش، دیوید فاستر والاس، صحبت میکند. عناوین پنج جستار این کتاب به ترتیب از این قرار است: درد که کسی را نمیکشد، فقط زنگ زدم که بگم دوستت دارم، اصلاً به زحمتش میارزه؟، دیوید فاستر والاس و از کجا معلوم خود تو شیطان نباشی.
نظر لیلا درمورد مطالعه این کتاب را در زیر میخوانیم: «به نظر من این کتاب، برای کسانی نوشته شده که به تحلیل و عمیق شدن در مسائل علاقه دارند و از مسیر لذت میبرند، نه از رسیدن به مقصد و نتیجهگیری. اگر صبوری به خرج بدید و مقدمهها و پیشگفتارهای متعدد کتاب رو پشت سر بگذارید، پاداش مطالعه خود را خواهید گرفت.»
نظر سامان راجعبه کتاب را در زیر میخوانیم: «این کتاب جستارهایی است در مورد زندگی امروز ما که بسیار پیچیده شده با فضای مجازی و پیشرفت تکنولوژی از دید یک نویسنده و منتقد ادبی بسیار گردن کلفت. در واقع میتوان در یک جمله گفت این کتاب هم تلخ است و هم شیرین، دقیقا مثل تکنولوژی... .»
پاراگرافی از کتاب که مربوط به سخنرانی در جشن فارغالتحصیلی است را میخوانیم: «صبح به خیر فارغ التحصیلان سال ۲۰۱۱. صبح به خیر بستگان دانشجویان و اعضای هیئت علمی. حضور در این جمع برای من موجب سرافرازی و افتخار زیادی است. میخواهم صحبتم را با این فرض آغاز کنم که لابد وقتی از یک نویسندهی ادبی برای ادای این سخنرانی دعوت میکردید میدانستید که قرار است چه چیزی نصیبتان شود. میخواهم همان کاری را بکنم که نویسندگان ادبی میکنند که عبارت است از حرف زدن دربارهی خودشان با این امید که تجربیات من با مال شما بخواند. میخواهم حولوحوش موضوع عشق و رابطهاش با زندگیام حرف بزنم و دنیای غریب سرمایهداری فناوری محوری که شماها دارید به ارث میبرید.»
پاراگرافی دیگر از کتاب را در زیر میخوانیم: «یکی از حواشی دلگرمکنندهی طاعون تلفنهای همراه در محلهام منهتن این است که گاهی توی پیادهرو، در کنار همهی آن زامبیهای پیامکباز و وراجهای در حال برنامه ریختن برای مهمانیشان با کسی هم قدم میشوم که دارد با معشوقش دعوایی درست و حسابی میکند. مطمئنم ترجیحشان این است که دعوایشان را جایی غیر از پیادهروی عمومی ببرند ولی چارهای نیست و به هر حال الان دارند دعوا میکنند و در حین دعوا و مرافعه، رفتارشان اصلاً اصلاً باحال نیست. فریاد میکشند تهمت میزنند، التماس میکنند اذیت میکنند این از آن چیزهایی است که باعث میشود هنوز امیدی به دنیا داشته باشم. معنایش این نیست که عشق یعنی فقط جنگ، دعوا، یا آدمهای شدیداً خودمشغول قادر به تهمت زدن و آزار دیگران نیستند. عشق با همدلیای بیکران میآید، همدلیای برخاسته از درک و شهود قلبت از اینکه طرف مقابل درست به اندازهی خودت واقعی است و همین است که عشق، طوری که من میفهمم همیشه متوجه معشوقی به خصوص است.»
جاناتان فرنزن، زادهی ۱۷ آگوست ۱۹۵۹، نویسندهای آمریکایی است. فرنزن در وسترن اسپرینگز ایلینوی به دنیا آمد. او در وبسترگرووز، میزوری بزرگ شد و از کالج سوارثمور در رشتهی زبان آلمانی فارغالتحصیل شد. اولین رمان فرنزن در سال ۱۹۸۸ انتشار یافت که با استقبال خوانندگان و منتقدان رو به رو شد.
او همچنین برندهی جوایزی همچون جایزهی گوگنهایم و جایزهی کتاب ملی شده است. رمان اصلاحات او نیز توانست جایزهی بهترین رمان روزنامهی نیویورک تایمز را از آن خود کند. فرنزن از معدود نویسندگان معاصر است که تصویرش روی جلد مجلهی تایم چاپ شده است. آزادی نام کتاب دیگر اوست.