ویکتور هوگو نویسندۀ کتاب «آخرین روز یک محکوم»، بارها و بارها از نزدیک شاهد تئاترِ وحشتِ قرنِ نوزدهم فرانسه یعنی اعدام با گیوتین بود. شاید خود را در میان انبوهی از مردم کنجکاو اما آشفته و پر از نفرتی تصور میکرد که منتظر نمایش مرگ بودند. او از شادی عجیب و پیچیدهای که گروهی از مردم هنگام تماشای اعدام ابراز داشتند بسیار منزجر و عصبانی بود و در زشتی و قبح این عمل، نکتۀ شادیآوری نمیدید و به همین دلیل تصمیم گرفت کتابی علیه مجازات اعدام بنویسد. گفته میشود هوگو زمانی شروع به نوشتن کتاب «آخرین روز یک محکوم» کرد که به طور اتفاقی از کنار جلادی گذشت و جلاد را دید که با خونسردی، در حال آماده کردن گیوتین برای قربانی بعدی خود است. او به سرعت نوشتن کتاب را به پایان رسانید و آن را در سال 1829 منتشر کرد؛ اگرچه که نام خود را روی آن نگذاشت. هوگو برای انجام این کار سه سال صبر کرد. در سال 1832، او این رمان کوتاه را نهایی کرد و مقدمهای قابلتوجه برای توضیح اهداف این کتاب به آن اضافه کرد. بنابراین او صاحب اثری شد که بعدها داستایوفسکی آن را «کاملاً واقعیترین و حقیقیترینِ از میان هر آنچه هوگو نوشت» در نظر گرفت.