کتاب «دختران زیرزمینی کابل» نوشته جنی نوردبرگ را آیسان شموسی به فارسی برگردانده و انتشارات کولهپشتی آن را منتشر کرده است. جنی نوردبرگ در کتاب «دختران زیرزمینی کابل» روایتی دربارهی زنان افعانستان ارائه کرده است. این کتاب برای کسانی که به مسائل زنان در افغانستان و مباحث جامعهشناسی علاقه دارند، مناسب است.
این کتاب، روایتی جذاب و خواندنی از زندگی پنهان دختران افغانستان در پوششی پسرانه است. این کتاب، برندهی جایزهی کتاب آنتونی لوکاس در سال 2015 شده و عنوان بهترین کتابِ سال 2014 به انتخاب پابلیشرز ویکلی را کسب کرده است. همچنین هفتهنامهی ناشران این اثر را به عنوان بهترین کتاب در سال 2014 معرفی کرده و جوایز دیگری نیز به آن اختصاص یافته است.
جنی نوردبرگ که روزنامهنگاری مجرب و تیزبین است، در حقیقت خوانندگان را به متن جامعه افغانستان میبَرَد تا فرهنگ مردسالارانه جامعه افغانی را بهخوبی ببینند و احساس کنند. نشریهی فارنپالیسی این اثر را «جذبکننده» خوانده، و ایندیپندنت هم نوشته: «پنج سال تحقیق و رویکردی تقریباً بدیع در یافتههای نویسنده، کتابی پر از داستانهای نو پدید آورده است.»
واشنگتنپست نیز در معرفی این کتاب مینویسد: «جنی نوردبرگ اثری برجسته و متمایز تهیه کرده است که به بررسی وضعیت کنونی زنان افغان از طریق بررسی یکی از خردهفرهنگهای آنها میپردازد.»
نوردبرگ از فرهنگی در افغانستان حرف میزند که در تمام آن سرزمین جاری است و بر زندگی زنان و مردان مسلط است. او از کشوری حرف میزند که در آن، تولد پسران موجب سرافرازی خانواده و تولد دختران موجب سرافکندگی خانواده است و دختران از همان ابتدای تولد نادیده گرفته میشوند. نوردبرگ به روایت زندگی دخترانی پرداخته که برای برخورداری از حق و حقوق، با لباس پسرانه در جامعه ظاهر میشوند. به نظر نویسنده، در افغانستان انسان باید همه چیز را در دروناش از بین ببرد و خودش را با جامعه تطبیق دهد، زیرا این تنها راهِ بقا در جامعهای عقبمانده است.
نویسنده ما را با سنتی به نام «بچهپوشی» آشنا میکند که به معنای پرورش در لباس پسرانه است. او سنتی را بررسی میکند که ریشه در تاریخ افغانستان و جهل و خرافات دارد. کتاب «دختران زیرزمینی کابل» به توصیف این سبک زندگی و چالشهایی که در پی دارد، پرداخته است. شخصیتهای کتاب مانند کتابهای داستانی و افسانهای نیستند، بلکه شخصیتهایی واقعی هستند. برای نمونه، روایتی از زنی ارائه کرده که نماینده مجلس افغانستان است و ناگزیر نام پسری را بر دختر خویش گذاشته و مانند پسرها با او رفتار میکند. چنانکه نویسنده ابراز داشته، وقتی خانوادهای پسر ندارد، انگار که هیچ چیزی ندارد و همه از این بابت برایشان متأسف میشوند. زنان جوان اگر در کابل سوارِ دوچرخه شوند، این را عامل هرزگی آنها میدانند و در نتیجه، آنها نمیتوانند در شهر تمرین دوچرخهسواری بکنند.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «برادرِ ما در اصل یک دختر است. یکی از دوقلوها با نگاه مشتاقش سر تکان میدهد تا بر درستی حرفهایش دوباره تأکید کند، سپس به سمت خواهرش برمیگردد، او هم موافق است. بله، درست است. او هم این مطلب را تأیید میکند. آنها دوقلوهای همسان دهسالهای هستند با موهای مشکی، چشمهایی شبیه سنجاب و مختصری ککومَک روی صورت. لحظاتی قبل، هنگامی که منتظر مادرشان بودیم تا مکالمهاش در اتاق دیگر تمام شود، با آهنگهای آیپاد من رقصیدیم و هِدفون را بین خودمان ردوبدل کردیم تا بهترین رقصمان را به هم نشان دهیم، اگرچه من موفق نشدم با چرخش ماهرانهی کمرهایشان هماهنگ شوم - بخشهایی از این رقص مشترک میتوانست قابلتحسین باشد. در پیچوخم ساختمانهای سیمانی و راهروهای سرد و مثلِ یخِ آپارتمانهای به سبک اتحاد جماهیر شوروی، هر صدایی منعکس میشود؛ خانههایی که اکنون آشیانهی خانوادههایی از طبقهی متوسط مردم کابل شدهاند. حالا روی مبلمان طلادوزیشدهای نشستهایم که دوقلوها سرویس چایخوری را مقابل آن چیدهاند؛ لیوانهای شیشهای و فلاسک چای در یک سینی با روکش نقره. مهمانخانه آراستهترین اتاق تجملاتی در خانههای افغانهاست، البته برای نشاندادنِ ثروت و شخصیت اخلاقی صاحبش. نوارهای کاستِ آیات قرآن و گلهای پارچهای به رنگ زرد و قرمز روی میزی در کُنج اتاق دیده میشوند؛ تَرَکِ میز هم با چسب ترمیم شده است. خواهران دوقلو درحالیکه پاهایشان را زیر مبل پنهان کردهاند، کمی از عدم واکنش من نسبت به حضور پُررنگشان دلخورند. دوقلوی شمارهی دو به جلو خم میشود و میگوید: «درست است، آن پسر، خواهر کوچکتر ماست.»
به آنها لبخند میزنم، دوباره سر تکان میدهم و میگویم: «بله، قطعاً.» عکسِ قابشدهی روی میز کناری عکس برادرشان است با یک پیراهن یقههفت و کراوات بههمراه پدر سبیلو و خندانشان. این تنها عکسِ در معرض دید در نشیمنِ خانه است. دختران بزرگتر کموبیش به زبان انگلیسی آشنا هستند و با اشتیاق صحبت میکنند. انگلیسی را از کتابهای درسی و شبکههای ماهوارهای که دیش آن در بالکن دیده میشود یاد گرفتهاند. اینجا شاید تنها مانعِ ما زبان باشد. برای اینکه صمیمیتر و مهربانتر باشم میگویم: «بسیارخب بچهها، فهمیدم؛ آن پسر، خواهرتان است. حالا بنفشه تو به من بگو که رنگ موردِعلاقهات چیست.» کمی عقبوجلو میرود، خجالت میکشد، سرخوسفید میشود و سؤال را به خواهر دیگرش هم منتقل میکند تا بیشتر روی آن فکر کنند.» نوردبرگ در بررسیهایی که انجام داده میگوید که باکرگی دختران بزرگترین سرمایه برای پدر خانواده است و همین باکرگی است که پدران در زمان ازدواج دخترشان آن را معامله میکنند. اگر دختری در کنار مردی دیده شود که خویشاوند او نباشد، شایعهها آغاز میشوند و مردم در خیالاتشان از کاه کوه میسازند. نوردبرگ، به زنانی میپردازد که از هر طبقه که باشند، چه ثروتمند چه فقیر، چه باسواد چه بیسواد، زیر آواری از جهل و ستم زندگی میکنند و از بسیاری حقوق برخوردار نیستند.