«ظرافت جوجه تیغی» کتابی فلسفی و طنزآلود است که داستانش با دو راوی متفاوت پیش میرود. اولین راوی زنی 54 ساله به نام رنه میشل است که در ساختمانی مجلل و بسیار لوکس به سرایداری مشغول است. رنه، زنی کتابخوان و آگاه است که در پستوی خانهاش فیلمهای هنری میبیند و با شور و اشتیاق به دنبال آثار هنری میگردد. او در نوشتههایش خاطرات زندگی خویش و روابطش با همسایگان را شرح میدهد. راوی دوم دخترکی دوازده ساله به نام پالوما است.
روایتی که از زبان پالوما بیان میشود در آغاز سرشار از ناامیدی و پوچی در معنای زندگی است که تا مرز خودکشی پیش میرود. این کتاب بُنمایهی فلسفی دارد و دلیل انتخاب نام کتاب به اسم «ظرافت جوجه تیغی»، شخص رنه میشل است که در ورای ظاهر خشک و خشناش شخصی مهربان و دوستداشتنی است.
در ادامه نظر بعضی از خوانندگان که در طاقچه دیدگاه خود را ثبت کردهاند، با هم میخوانیم. بهزاد عزتی دربارهی کتاب نوشته است: «اصلا متوجه نشدم چطور به انتخاب این کتاب رسیدم. ماجرای دو خانم با دو فاصله سنی معنادار، یکی پنجاه و چهار ساله و دیگری دوازده ساله. این دو خانم راویان داستاناند و متن بین این دو نفر جابهجا میشود. فلسفه و طنازی در این داستان موج میزند. ترجمهی کتاب مناسب بود و دیدگاه نویسنده بهزیبایی به فارسیزبانان منتقل خواهد شد. من از خواندن این کتاب لذت زیادی بردم.»
خوانندهی دیگری به معرفی این کتاب در برنامهی «کتابباز» اشاره میکند: «به نظرم همین که این کتاب در برنامهی «کتاب باز» توسط دکتر شکوری پیشنهاد شد، انگیزهی لازم را برای خواندنش ایجاد کرد. داستان از زبان دو راوی نقل میشود. کتاب جذاب و پر از جملاتی است که ذهن را به پویش وا میدارد.»
یکی دیگر از مخاطبین به جذابیت داستان اشاره میکند: «زن سرایدار مسنی که برخلاف انتظاری که مردم از سرایدارها دارند فلسفه میخواند و بسیار آگاه و روشنفکر است ولی تلاش میکند در چشم دیگران معمولی و کُندذهن بنظر برسد. از طرف دیگر دختربچهی بسیار باهوشی که در همان ساختمان زندگی میکند، فلسفه میخواند و قصد دارد به علت پوچی زندگی، خانه را آتش بزند و خودکشی کند. از آن کتابهایی است که در عین مطرح کردن مفاهیم فلسفی بسیار جذاب و گیراست و از نظر داستانی هم تا لحظهی آخر خواننده را با خود همراه میکند.»
در قسمتهای آغازین کتاب نویسنده به مسئلهی مهمی میپردازد و آن پوچی زندگی است: «آدمها خیال میکنند بهدنبال ستارهها میگردند ولی مثل ماهی قرمزهای داخل پارچ کارشان پایان مییابد. از خودم میپرسم آیا سادهتر این نیست که از همان ابتدا به بچهها یاد بدهند که زندگی پوچ است. این امر ممکن است پارهای از لحظههای زیبای دوران کودکی را نابود کند ولی، در عوض، به بزرگسالان اجازه میدهد زمان بسیار قابل توجهی را هدر ندهند - جدا از اینکه آدم، دستکم، از خطر یک ضربه روحی، ضربه پارچ، در امان خواهد ماند.»
در جایی از کتاب دربارهی احساسات افراد فقیر و در مقابل افراد ثروتمند بحث میشود: «به نظر داراها اینطور میآید که افراد خردهپا، شاید به علت اینکه زندگی آنها ارزش چندانی ندارد و محروم از اکسیژن، پول و مردمداریاند، احساسات انسانی را با شدت کمتری درک میکنند و با بیاعتنایی زیادی با آن روبهرو میشوند. چون ما سرایدار بودیم، به نظر میآمد که پذیرفته شده است که مرگ برای ما در روند طبیعی امور قرار دارد و چیزی عادی و پیشپاافتاده است حال آنکه برای داراها چیزی غیر عادلانه و واقعهای ناگوار شمرده میشود.»
نویسنده در قسمتی از کتاب علل زیربنایی خشم، خصومت و کینه را نداشتن فرهنگ میداند و نوشته است: «شاید بزرگترین خشمها و سرخوردگیها از بیکاری نیست، از نداری نیست، از بیآینده بودن نیست: از احساسِ نداشتن فرهنگ است زیرا آدم میان فرهنگهای متفاوت، نمادهای سازشناپذیر، چهارشقه شده است. چگونه میتوان وجود داشت اگر آدم نداند در کجا قرار گرفته است. اگر باید همزمان به فرهنگ ماهیگیران تایلندی و بورژواهای فرانسوی گردن نهاد، کدامین کس بخواهد اینهمه بارِ گران بودن؟ بنابراین، آدم ماشینها را آتش میزند، میکشد و غارت میکند.»
«موریل باربری» ۲۸ مه ۱۹۶۹ در کازابلانکا، مراکش، متولد شد. او رماننویس مراکشیالاصل فرانسوی و استاد فلسفه است؛ اما به گفتهی خودش ادبیات را به فلسفه ترجیح میدهد. او از دانشآموختگان فلسفه مدرسه عالی فونتنی سنکلود است. از دیگر آثار او میتوان به کتابهای «شکمبارگی» و «پرخوری» اشاره کرد. موریل باربری هماکنون در ژاپن زندگی میکند.