در سحرگاهِ نهم ژانویهٔ ۱۹۹۳، ژان کلود رومان، مردی که بهعنوان پدری وظیفهشناس، همسری مهربان و پزشکی حاذق شناخته میشد، همسر خود را در بستر خواب به قتل رساند. مدتی بعد، او فرزندانش و پس از آن والدین خود را با شلیک گلوله به مغاک نیستی فرستاد. کتاب «خصم» از امانوئل کارِر، شرح این جنایتِ دلخراش است.
در این حین، کارِر مشغول نگارش کتاب خود در رابطه با، لیمونوف، شاعر رادیکال اهل شوروی بود که از اخبار این قساوت شیطانی مطلع شد و وسوسهی نوشتن دربارهٔ این جنایت به جانش افتاد. سرانجام پس از هفت سال نامهنگاری با قاتل، بررسی اسناد، مدارک و آنچه در دادگاه محاکمهٔ رومان اتفاق افتاد، «خصم» در سال ۲۰۰۰ منتشر شد. از این کتاب در سال ۲۰۰۲ اقتباسی سینمایی با بازی دنیل اتول ساخته شد.
جنبوجوشی که گریبانگیر کارِر برای نوشتن این کتاب شد، نه از جهت دلباخته شدن؛ بلکه به دلیل جستجوی او برای یافتن پاسخی بر این پرسش بود که «چرا؟». چرا مردی که سالها با چهرهٔ دیگری شناخته میشد، به یکباره تبدیل به یکی از منفورترین مردان کشورش شد؟
ژان کلود رومان نه تنها تمام اعضای خانوادهاش را به قتل رساند؛ بلکه پیش از این به مدت هجده سال با دروغی بزرگ تمام اطرافیان خود را فریب داد. او که مدعی بود پزشکی ماهر و از پژوهشگران معتبر سازمان جهانی بهداشت در ژنو است، در واقع حتی نامش هم در نظام پزشکی ثبت نشده بود. او پس از آنکه عزیزان خود را به قتل رساند، به خانه بازگشت و آنجا را به آتش کشید، اما از مصیبتی که خود به بار آورد جان به در برد. شاید چون رومان، لایق چنین پایان و مرگِ بیتقاصی نبود.
کارِر نه تنها در جلسات دادگاه مجرم شرکت میکند و وقایع آن را در کتاب خود شرح میدهد، بلکه به کنکاش در گذشتهی رومان، برای شناخت مردی که در جایگاه محاکمه قرار دارد، میپردازد. او راویِ بیطرفی است که تنها برای ما روایت میکند و مسئولیت قضاوت را به عهدهٔ خوانندگان خود میگذارد. یکی از ویژگیهایی که باعث درگیر شدن خواننده با این کتاب میشود، ذات مستند آن است. آنچه کارر در این کتاب به آن پرداخته، حاصل تخیل او نبوده؛ بلکه فاجعهای حقیقی است. مخاطبان خصم، با داستانی مهیج روبهرو نیستند. آنها با جهانی عریان آشنا میشوند که شقاوتی به این لختی و کریهمنظری را به آنها عرضه میکند و علاوه بر درک این حقیقت که مردی یکبهیک اعضای خانوادهی خود را به قتل رسانده است، باید با قضاوت خود نسبت به چنین جنایتی نیز دستوپنجه نرم کنند.
«خصم» نه تنها از سمت خوانندگان خود، بلکه از سوی منتقدان خود نیز تحسین شده است. خوانندگان وبسایتهایی همچون آمازون این کتاب را بهعنوان ناداستانی مسحورکننده توصیف کردهاند که یادآور آثار برجستهای چون «در کمال خونسردی» ترومن کاپوتی و «آواز جلاد» هنری میلر است.
از نمونه ستایشهای منتقدان و نویسندگان برجسته در مورد این اثر، میتوان به بخشی از نوشتهی جونُت دیاز، برندهی پولیتزر ۲۰۰۸، اشاره کرد:
«کارر دیوانهای شکستناپذیر است! او بهطرز غریبی داستاننویسی بااستعداد است که ظرافت و قدرتش را تنها زمانی متوجه میشوید که در دام نوشتههایش قرار میگیرید...»
کارِر نویسندهی شگفتانگیزی است. او «خصم» را همچون داستان به پیش میبرد. داستانی که از عذاب دروغ و رنجِ بیوجدانی میگوید. نویسنده به واکاوی شخصیت قاتل میپردازد و از بازماندگان و کشتهشدگان نیز غافل نمیشود.
او در بخشی از کتاب، همچنان که در مراسم خاکسپاری پدر و مادر ژانکلود رومان که به دست فرزندشان کشته شدهاند، حضور دارد و به موعظههای کشیش گوش میکند، مرگ آنان را چنین توصیف میکند:
«گلوله در کمر پدر نشسته بود و وسط سینهی مادر. بدین ترتیب مادر بیشک دریافته بود (و چه بسا هردو دریافته بودند) که پسر خودشان دارد جان آنها را میگیرد، چنانکه در همان لحظه مرگ خویش را هم رؤیت کرده بودند (مرگی که یکیک ما چهرهاش را خواهیم دید، مرگی که آنها با توجه به سن و سال خود باید بدون رسوایی با آن رویارو میشدند)، نیز تباهی هرآنچه را که به زندگیشان شادی و معنا و کرامتی میبخشید. کشیش اطمینان میداد که اینک آنها با خداوند دیدار میکنند. به باور مؤمنان، لحظهی مرگ لحظهای است که آدمی خداوند را میبیند، اما نه به آن شکلی مبهم و در یک آینه، بلکه چهره به چهره. حتی اشخاص بیایمان نیز به چیزی شبیه این اعتقاد دارند، به این که محتضران، در لحظهی هجرت به دیگرسو، فیلم تمام زندگی خود را در یک آن پیش چشم خویش میبینند و سرانجام به معنای آن پی میبرند. و این شهود، که باید برای رومانهای سالخورده شادی آرزوهای برآوردهشده را به همراه میآورد، چیزی نبود جز چیرگی دروغ و شر. آنها باید خداوند را میدیدند، اما به جای او کسی را دیده بودند که چهرهی پسر دلبندشان را به خود گرفته بود، همان کسی که کتاب مقدس شیطان مینامد—خصم.»
امانوئل کارِر (Emmanuel Carrère)، نویسنده و فیلمساز فرانسوی، متولد نهم دسامبر ۱۹۵۷ در پاریس و فارغالتحصیل از انستیتوی مطالعات سیاسی در همین شهر است.
کارِر اولین کتاب خود را در سال ۱۹۸۲، با عنوان «همهچیز دربارهی ورنر هرتزوگ» منتشر کرد. ناداستانی دربارهٔ زندگی و آثار فیلمساز برجستهی آلمانی. یک سال پس از آن، رمان اولش با عنوان «دوستِ پلنگ» روانهی کتابفروشیها شد و خوانندگان و منتقدان از آن استقبال کردند. این کتاب از خاطرات او در کشور اندونزی بهعنوان مدرس زبان فرانسه الهام گرفته شده بود که جایگزینی برای خدمت سربازی محسوب میشد.
با انتشار «سبیل»، که سومین رمان اوست، کارِر بهعنوان نویسندهای مطرح و صاحبسبک نزد خوانندگان خود در سرتاسر جهان شناخته شد. جسارت در انتخاب سبکهای متفاوت و نثر هوشمندانه و منعطفی که حالات متنوعی را پیشروی خوانندهی خود میگذارد، از ویژگیهای آثار اوست. با وجود تنوع در انتخاب سبکها، جهان آثار کارِر همواره منعکسکنندهٔ دغدغههای او یعنی سیاست، هویت و دگردیسیهای انسانی است.
امانوئل کارِر همچنان ساکن پاریس و سرگرم نوشتن و فیلمسازی است. او در طی سالهای فعالیت خود که تا به امروز ادامه داشته، موفق به کسب جوایز متعددی شده است. از دیگر آثار او میتوان به عناوینی همچون «لیمونوف»، «اردوی زمستانی» و «زندگیهایی جز زندگی من» اشاره کرد.