کتاب «انسان در مقابل دولت» نوشتهی هربرت اسپنسر را نجات بهرامی به فارسی برگردانده و انتشارات دنیای اقتصاد آن را منتشر کرده است. هربرت اسپنسر، فیلسوف انگلیسی، در کتاب «انسان در مقابل دولت» مخالفت خودش را با حضور فراوان دولت در امور اجتماعی و اقتصادی ابراز داشته است. این کتاب برای کسانی که به مطالعهی فلسفه، علوم سیاسی، اقتصاد و جامعهشناسی علاقه دارند، مناسب است.
کتاب «انسان در مقابل دولت» نوشتهی هربرت اسپنسر را نجات بهرامی به فارسی برگردانده و انتشارات دنیای اقتصاد آن را منتشر کرده است. هربرت اسپنسر، فیلسوف انگلیسی، در کتاب «انسان در مقابل دولت» مخالفت خودش را با حضور فراوان دولت در امور اجتماعی و اقتصادی ابراز داشته است. این کتاب برای کسانی که به مطالعهی فلسفه، علوم سیاسی، اقتصاد و جامعهشناسی علاقه دارند، مناسب است.
هربرت اسپنسر، از مشهورترین فیلسوفان قرن نوزدهم است. او که برآمده از خانوادهای اهل علم بود، ابتدا به ریاضی و علوم فنی پرداخت و در رشتهی مهندسی تحصیل کرد. اما روش آموزشی او چندان مطابق با تعالیم رسمی و رایج نبود، بلکه از طریق مطالعه شخصی و تجربه به تحصیل علم میپرداخت. او از همان ابتدای تحصیل از مسائل سیاسی و فلسفی دور نبود بلکه به آنها علاقه نشان میداد و با مطالعه و تحقیق در علوم طبیعی به نظریاتی پیشرو نیز دست یافت. همچنین او به تفکیک اجتماعی باور داشت؛ تفکیک اجتماعی یکی از مفاهیم کلیدی در علم جامعهشناسی است. این مفهوم در کارهای جامعهشناسان بزرگی مانند اسپنسر، دورکیم، وبر، مارکس و... قابل ملاحظه است. تفکیک بیشتر در نظریههای تغییر اجتماعی مورد بحث و مطالعه است و یکی از مفاهیم مهم در این زمینه است. کتاب «انسان در مقابل دولت» دربردارندهی چهار مقاله مفصل است. اسپنسر در مقاله نخست با نام «محافظهکاری جدید»، نگاهی تاریخی به ریشههای احزاب محافظهکار و لیبرال دارد و خاستگاه اجتماعی و اقتصادی آنها را بررسی میکند. سپس به این موضوع میپردازد که چگونه لیبرالها در دام قانونگذاریهای پرشماری افتادند که با اهداف خیرخواهانه در ارتباط بودند اما پس از مدتی همین قواعد و قوانین تبدیل به اهرمهایی برای فشار بر جامعه و محدودکردن آزادیهای اجتماعی و اقتصاد شدند. مقالات دیگر با نامهای «بردگی در حال ظهور» و «گناه و خطای قانونگذاران» اثرات مخرب تصمیمهای مجالس بر جامعه را شرح داده است. اسپنسر عوامگرایی سیاستمداران و تلاش برای جلب رضایت مردم را عاملی میداند که اهل قدرت را به پیشروی در مسیرهای پرخطر ترغیب میکند. او اخلاقیات سیاسی رایج در میان سیاستمداران را برآمده از اخلاقیات متناسب با دوران جنگهای خونین میداند که در آن به هر اندازه که فتوحات سرداران جنگی بزرگتر بود، میزان سلطه او بر اطرافیان و افراد دیگر نیز بیشتر بود. در نتیجه اقدام سیاستمداران در بسیج تودهها برای نیل به اهدافی که در نهایت محبوبیت همان سیاستمدار را بیشتر میکند، گونهای از همان اخلاقیات دوران باستان است که در پی به خدمت گرفتن انسانها برای مبارزه و در نتیجه به بردگی کشاندن آنهاست. مقاله آخر اسپنسر با نام «خرافات بزرگ سیاسی» اختیارات قانونگذاران و باور عمومی به سودمندبودن این اختیارات را با مدعیات باورمندان به حق الهی پادشاهان مقایسه میکند و به گونهای میخواهد این نکته را برجسته کند که جامعه از خرافاتی به نام حق الهی پادشاهان رها شده اما به خرافات بزرگتر و خطرناکتری دچار شده که اختیارات قانونگذاران برای تدوین قانون در همهی زمینهها را تقدیس میکند. هربرت اسپنسر در کتاب «انسان در مقابل دولت» جانمایه اندیشه سیاسی خود که بدبینی به ماهیت دولت و مخالفت با حضور حداکثری آن در سپهر اجتماع و اقتصاد انسانهاست را مطرح میکند. بدبینی اسپنسر به ماهیت دولت، چنان قوی است که تا مرز آنارشیسم هم پیش میرود. اگر او مخالفت محکمی با توسعه اختیارات دولت و قانونگذاری و مدیریت کارها توسط پارلمانها دارد، ریشهی آن در بدبینی شدیدی است که به دولت و کارکرد آن دارد. مخالفت محکم او چنان است که با صراحت کمنظیری، دولت را موجودی شیطانی نام مینهد و در جایی آن را شرور میخواند. نویسنده، میزان فزاینده قانونگذاری در مجالس و افزایش قدرتِ دولتها را باعث اختلال در نظم و عمل اقتصادی میداند، ولو اینکه آن دولتها لیبرال باشند. اسپنسر تکامل نهادها را محصول فراگشت درونی اجزای تشکیلدهنده آنها میدانست و به نوعی نظریه تکامل انواع داروین را در باب نهادها و سازمانهای بشری به کار میگرفت. اثرات این دیدگاه در مطالعات اجتماعی اسپنسر، رسیدن به این باور بود که جامعه را نمیتوان با تدوین قواعد و دستورات و بخشنامهها، به شکل دستوری حرکت داد و پیش راند. در نتیجه با دخالتهای حکومتی در امور مختلف زندگی انسانها با شدت تمام مخالفت میکرد. او تلاش برای مهارکردن سازمانها و وسعت بخشیدن به حوزه اقتدار دولتها را در مجموع، روندی میداند که به نوعی سوسیالیسم میانجامد که فقط مردم را به صورت برده درمیآوَرَد. به این صورت که بخشنامهها و حالت دستوری در امور اقتصادی، سرانجام قدرت متمرکز دولتی را قوی میکند و سپس، دولت حالتِ سروری پیدا کرده و خود را ملزم به برآوردن حوایج مردم یا همان بردگان میداند. اسپنسر فرایندی را تشریح میکند که در آن، سرانجام فقر و بدبختی جامعه را درمینوردد و این وضع را ناشی از سلطه دولت ارزیابی میکند. اسپنسر در ترسیمِ اثراتِ مهلکی که دخالتهای دولتی در امور اقتصادی و اجتماعی بوجود میآورد و در ترسیم وضعیتی که دولت به جای بخش خصوصی قرار میگیرد و تمام مسئولیتهای آنان را برعهده میگیرد، به نمونههایی از خطاهای رخ داده و پرهزینه اشاره میکند تا حرفی که میزند بیشتر مشخص و ملموس شود. او به بازار ساخت و ساز مسکن اشاره میکند که وقتی دولتها وارد آن میشوند، به جای توسعه کیفی و کمی، هم هزینه زیادی ایجاد میکنند و هم کیفیت و کمیت را کاهش میدهند. در نتیجه فقرای جامعه که قرار است از چنین اقداماتی بهره ببرند و از زندگی بهتر و راحتتری برخوردار شوند، دچار زحمت و گرفتاری بیشتری هم میشوند، که به باور اسپنسر تمام اینها به خاطر دخالت دولت در امور انسانهاست.