آیا برای کسب موفقیت، یادگیری مهارتها باید حتما از کودکی آغاز شوند؟ آیا حرکت کردن بدون برنامهریزی، ما را متوجه ضرر خواهد کرد؟ اگر فعالیت در حوزهی خاصی را به تعویق انداخته باشیم، بهعنوان یک بالغ دیگر نمیتوانیم در آن حوزه به فعالیت بپردازیم؟ از این شاخه به آن شاخه پریدن و تمرکز نداشتن بر یک هدف خاص، ما را از رسیدن به آن باز میدارد؟ پاسخ دیوید اپستین در کتاب «وسعت یا عمق» به این پرسشها، هر آنچه دربارهی موفقیت میپنداشتید را متزلزل میکند و تعریف شما از موفقیت را به چالش میکشد. خیلی از ما فکر میکنیم تنها کسی هستیم که برای شناخت خواستهها و رسیدن به هدفمان، بارها مسیر عوض کردهایم و تصمیممان را تغیر دادهایم در صورتی که با خواندن این کتاب خواهید دید این شرایط برای بسیاری از افراد وجود دارد. او با استفاده از مثالهای فراوان به تمامیِ این پرسشها و مطالب فرعی دیگر پاسخ داده و راهحل ارائه میدهد.
Wall Street Journal در نکوداشت این کتاب نوشت: «اثری معتبر و با نگارشی روان از جانب شروعهای دیرهنگام و وسیع...چنانکه دیوید اپستین به ما نشان میدهد که ترویج گستره، ما را برای امور پیشبینی نشده حاضر خواهد کرد.»
همچنین نیویورک تایمز این اثر را گنجینهای از مسائل تفکربرانگیز خواند و افزود: «قصهگوییِ کتاب بسیار دراماتیک است، دادهها بسیار ماهرانه استفاده شده و درسها به طرز چشمگیری قالببندی شدهاند که خواندن این اثر را بسیار لذتبخش میکند.»
کوبه –از خوانندگان کتاب- در سایت «گودریدز» نوشته است: «این کتاب به این موضوع میپردازد که چگونه صِرفِ تکیه بر تخصص، مانع از بروز برتری واقعی ما در موارد مختلف میشود. این دقیقا با تجربیات من در دوران مربیگریام و آن¬چه در آکادمی ورزشی مامبا انجام میدهیم مطابقت دارد. ورزشکارانی را باید تربیت کرد که بتوانند تفکر انتقادی داشته باشند و در زمان مقتضی، ارزیابی واقعی از خود داشته باشند تا بازی خود را ارتقا دهند؛ نه این¬که فقط به مجموعهی محدودی از مهارتهایشان تکیه کنند.»
متین از دیگر خوانندگان کتاب، نظرش را در سایت «طاقچه» ثبت کرده است: «عمق یا وسعت؟ واقعا کدامش بهتر است؟ فکر کنم یکی از کتابهای بسیار خوبی بود که در یک سال اخیر خواندم. دیوید اپستین در این کتاب سعی میکند به این سوال پاسخ بدهد که آیا باید متخصصی عمیق در یک حوزه بود و تا انتها ادامه داد یا اینکه دانشی داشت به عمق یک سانتیمتر از یک اقیانوس؟ پاسخ هیچکدام است! فکر میکنم همهی ما درگیر این سوالات شدهایم و دربارهی نحوهی طی کردن مسیرمان به شک افتادهایم. «وسعت یا عمق» کتابی است که با مثالهای فراوان از بزرگان تاریخ به شما نشان میدهد که چه باید کرد و در این قرن چه چیزی موفقیتآمیزتر است! هر فصل، داستان کسانی را با دیدی جدید بیان میکند و خیلی خوب توانسته در ایجاد دیدی بهتر برای زندگی عمل کند.»
در قسمتی از کتاب، نویسنده یکی از دلایلِ از این شاخه به آن شاخه پریدن را مقایسهی خود با دیگران و کمالگرایی میداند و برای تشریح این مسئله، از بیان شرححال جوان بیست و هفت سالهای کمک میگیرد که به کارهای متفاوتی وارد شده، اما در هیچکدام موفق نبوده است. او پس از مدتی به نقاشی علاقهمند میشود، اما پس از گذشت چندین سال و تلاشهای متمادی در این رشته، نتوانست سبک خود را کشف کند و حتی از سطح مبتدی پا فراتر بگذارد. ادامهی ماجرا را از متن کتاب میخوانیم: «او در حرفهی نقاشی نیز همچون گذشته که از شغلی به شغل دیگری تغییر مسیر میداد، از سبکی هنری به سمت سبکی دیگر پرتاب میشد. روزی احساس میکرد هنرمندان واقعی، تنها چهرههای واقعگرایانه را ترسیم میکنند و سپس وقتی نقاشیهای او خوب از آب در نمیآمدند به این نتیجه میرسید هنرمندان واقعی فقط به مناظر اهمیت میدهند. روزی به سبک رئالیسم روی میآورد و روز دیگر به اکسپرسیونیزم محض علاقهمند میشد. هفتهای هنر به رسانهای برای بیان عقاید مذهبی تبدیل میشد و هفتهی بعد چنین عقایدی برای خلق آثار هنری خالص مزاحمت ایجاد میکرد. یک سال به این نتیجه میرسید که هنر واقعی باید از سایه¬های سیاه و خاکستری تشکیل شده باشد و سال بعد، رنگ شاد به مروارید حقیقی نهفته در صدف هنرمند تبدیل میشد. او هر بار کاملا عاشق میشد و ناگهان بهسرعت علاقهی خود را از دست میداد. در روزی طوفانی، او سهپایه و چند رنگروغنی را که در کار کردن با آنها هیچ تجربهای نداشت برداشت و به سمت تپهای ماسهای رفت. او رنگها را به مقدار زیاد روی بوم نقاشیای میپاشید که در رگههای منقطع میان جریانهای باد، دانههای ماسه آن را بمباران میکرد. هروقت لازم میشد، رنگها را از داخل ظرفهای لولهایشکل روی بوم نقاشی میریخت. لزجیِ رنگروغن و سرعت لازم برای استفاده از آن در میان طوفان، تخیل و دست او را از ناتوانیهای فلجکنندهای که در هنگام تلاش برای خلق اثر واقعگرای بینقص آزارش میداد رها کرده بود. پس از گذشت بیش از یک قرن، نویسندگانِ زندگینامهی او، در توصیف آن روز نوشتند: «او به اکتشافی حیرتانگیز دست یافت. او فهمید میتواند نقاشی بکشد.»» جوان فوق کسی نبود جز ونسان ونگوگ!
دیوید اپستین -ژورنالیست آمریکایی- متولد ۱۹۸۰ است. او در رشتهی علوم محیطزیست و نجوم، در مقطع لیسانس از دانشگاه کلمبیا فارغالتحصیل شد و پس از آن کارشناسیارشد علوم محیطزیست و روزنامهنگاری را از همان دانشگاه اخذ کرد. او هماکنون گزارشگر علمی تحقیقاتی سرویس خبری پروپابلیکا است و قبل از آن نویسندهی ارشد اسپورت ایلیستریتد بوده است و در بسیاری از تالیفات مهم آن مجله، در زمینهی علوم ورزشی همکاری کرده بود. اپستین همچنین نویسندهی کتاب «ژن ورزشی» است که در سال ۲۰۱۳ جزء پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز شد.