کتاب دربارهی ناسیونالیسم نوشتهی جرج اورول را ابراهیم محجوبی به فارسی برگردانده و نشر شهر هنر آن را منتشر کرده است. جرج اورول در کتاب دربارهی ناسیونالیسم به معنا و مفهوم ناسیونالیسم و گونههای مختلف آن پرداخته است. این کتاب برای کسانی که به مطالعهی ناسیونالیسم، مباحث تاریخی و مباحث جامعهشناسی علاقه دارند، مناسب است.
جرج اورول، نویسنده، منتقد ادبی، روزنامهنگار و داستاننویس مشهور انگلیسی که با کتاب «قلعه حیوانات» شهرتی جهانی دارد، در کتاب «دربارهی ناسیونالیسم» که در واقع، جستاری کوتاه است، به موضوع ناسیونالیسم میپردازد. این کتاب، نخستینبار در سال ۱۹۴۵ و در مجله پولمیک که مجلهای در مورد فلسفه، روانشناسی و زیباییشناسی است، منتشر شد. چنانکه از نام کتاب پیداست، اورول آرای خودش را در زمینه ناسیونالیسم ابراز داشته و کوشیده تا خوانندگان را به دقت و بازنگری درباره این مفهوم وادارد. اورول «دربارهی ناسیونالیسم» را در سال 1945 یعنی در پایان جنگ جهانی دوم نوشته، جنگی که یکی از خاستگاههای آن ناسیونالیسم بود. ناسیونالیسمی که متکی بر دستگاههای فکری بسته و امنیتی بود و ابتدا روشنفکران را طرد کرد و سپس بر تودهها مسلط شد. اورول در آن بزنگاه به این موضوع توجه نشان میدهد، زیرا به این ترتیب میتواند ذهن مخاطبان را نسبت به یکی از علل آغاز جنگ در اروپا آگاه کند. هیتلر بر مبنای ناسیونالیسم و دفاع از میهن و با شعارهای وطنپرستانه بود که توانست تودههای سرخورده آلمانی را به حرکت درآورد و ماشین جنگی آلمان نازی را به کار اندازد. جنگ جهانی دوم یکی از پرخسارتترین جنگها در تاریخ است که کشتار و ویرانی گستردهای را در پی داشت. اورول که در بیشتر آثارش با زبانی هنرمندانه به سیاست میپردازد، و تعصبات گوناگون را نشان میدهد، در این کتاب هم به مفهومی نظر دارد که روایات متعدد و برداشتهای گوناگونی از آن ارائه میشود.
اورول مینویسد: «منظور من از ناسیونالیسم در درجه نخست آن درک معمول است که در آن انسانها همچون حشرات طبقهبندی شده و گروههای بزرگ میلیونی با برچسب خوب یا بد مشخص میگردند. و در درجه بعد، و این به مراتب مهمتر است، منظورم آن عادتی است که خود را به عنوان ملتی یگانه یا واحدی دیگر تعریف میکند، آن را فراسوی خوب و بد مینشاند و وظیفه دیگری هم جز تأمین منافع آن نمیشناسد... فرد ناسیونالیست، تقریباً دربارهی هیچچیز به غیر از برتری واحد قدرت خویش نه میاندیشد و نه سخن میگوید و نه مینویسد، برای او پنهان کردن احساس تعلق اگر غیرممکن نباشد، دستکم دشوار است.» اورول در کتاب «دربارهی ناسیونالیسم» به تعاریف مختلف از ناسیونالیسم میپردازد. ناسیونالیسم به معنای میهندوستی که در آن انسان چنانکه به مادر خویش علاقه دارد، به وطن خود علاقه دارد و میکوشد تا سرزمین خود را آباد کند. اینگونه میهندوستی مبتنی بر احساسات است ولی جنبه تهاجمی ندارد، فقط حالتی تدافعی دارد. به شکلی که انسان همه کوشش خود را برای حفاظت و سربلندی میهن به کار میگیرد. اما نوع دوم از ناسیونالیسم که وطنپرستی است، ادعای برتری نسبت به دیگران دارد. در این نوع از ناسیونالیسم که حالتی تهاجمی دارد، انسان خود و وطن خود را بالاتر از دیگران دانسته و به هر شکل و با هر شیوه در پی اثبات آن است. به نظر اورول، نوع دوم از ناسیونالیسم برآمده از منیت انسان است. یعنی ریشه آن را در منیت و تکبر جستجو میکند، به این معنا که انسانها بر پایه برخی توهمات خودشان را سرور دیگران پنداشته و خواهان سلطه بر دیگران هستند. در نوع دوم از ناسیونالیسم، ما با مرزبندی حاد و شدیدی مواجه هستیم. چنانچه اورول بهخوبی به این موضوع پرداخته است، هرگونه مرزبندی سفت و سخت، که ناشی از ملیت، مذهب، نژاد، مسلک و... باشد، موجب جدایی انسانها از یکدیگر و سرانجام، دشمنی و رویارویی آنها با هم میشود. چنانچه نگرش اورول به تعبیری اشاره به رخدادهایی وحشتناک در آن دوران دارد، در زمان حکومت نازیها، هیتلر نمونه بارز رهبری بود که تلاش داشت روحیه وطنپرستی را در مردم آلمان بدمد. او که از پشتوانه فکری و نظری بسیار ضعیفی برخوردار بود، این ضعف را زیر پوشش شعارهای ناسیونالیستی و نژادپرستانه پنهان میکرد. او هرچند از بزرگی و عظمت ملت آلمان حرف میزد و در اجتماعات بزرگ، مردم آلمان را میستود ولی در واقع، خودش را میستود و جایی ابراز داشت که این شانس ملت آلمان بوده که او هدایتشان را برعهده گرفته است. آرمین ناصحی (جامعهشناس و استاد دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان در شهر مونیخ) در انتهای این کتاب مینویسد: «تشخیص اورول متوجه نکتهای تعیینکننده است و آن اینکه، ناسیونالیسم، ساختاری متکی به خود و در نتیجه در اساس، نامطمئن و لرزان است. استدلال اورول را شاید بتوان چنین تدقیق کرد: ناسیونالیست در ذات خود موجودی ضعیف است؛ احساس میکند که به عقب رانده شده و از سوی دشمنان مورد تعدی واقع شده است... در یک کلام، ناسیونالیسم یک ساختار فکری است. اورول به این نتیجه میرسد که ناسیونالیسم به عملکرد روشنفکر بیپشتوانه بسیار نزدیک است و درست به همین خاطر، تلاش فکری پشتوانهجو، واقعبینانه و همراه با انتقاد از خود، برای چیرهشدن بر آن ساختار فکری یک وظیفه مضاعف روشنفکرانه است.» اورول، همانند هانا آرنت که نسبت به حکومتهای توتالیتر حساس بود، حساسیت خود را با زبان ادبی و هنری ارائه میکرد. اما اورول در این اثر، که جستاری کوتاه و خواندنی است، بحثی نظری را طرح میکند که نشانه هوشیاری اوست. زیرا مسئله ناسیونالیسم به شکلی که هیتلر نماد آن بود، با نابودی او به پایان نرسید و از آن به بعد هم در حکومتهای مختلف وجود داشت و بحرانهای کوچک و بزرگی را پدید آورد.
برای مشاهده آثار دیگر در این حوزه میتوانید از دسته بندی کتاب تاریخی بازدید فرمایید.