کتاب «همه انسانها مثل هم زندگی نمیکنند» اثری از نویسنده فرانسوی، ژان پل دوبوا است که در سال 2019 موفق به دریافت جایزهی گنکور شد. کتاب «همه انسانها مثل هم زندگی نمیکنند» در ایران با ترجمه صدف حسینی توسط انتشارات کتاب پارسه چاپ و منتشر شده است.
داستان در زندان آغاز میشود و از همان آغاز متوجه خواهیم شد که شخصیت اصلی مرتکب قتل شده است. در ادامه به گذشته و زندگی شخصیتها پرداخته میشود. کتاب «همه انسانها مثل هم زندگی نمیکنند»، رمان تاثیرگذار و عمیقی است که فضایی شاعرانه دارد. نویسنده بهخوبی توانسته است به شخصیتهای داستان با نگاهی واکاوانه بپردازد. خواننده با داستان و شخصیتها به خوبی ارتباط برقرار میکند و جذب داستانشان میشود؛ زیرا با زندگی امروز شباهت زیادی دارد.
«خبرگزاری فرانسه» مینویسد: «کتابی تاثیرگذار و سودازده که از یک شادی گمشده سخن میگوید.»
«ناهید» و «مریم» از کاربران سایتهای داخلی درباره کتاب مینویسند: «سبک کتاب با آنچه که معمولا میپسندم فرق داشت، اما با علاقه تا آخر خواندم. شخصیت اصلی داستان را بهخوبی درک کردم و لحظهی تخلیه خشم، کاملا با او احساس آسودگی کردم. شخصیت همسلولی هم خیلی جذاب بود.»
«کتاب بسیار زیبایی است. نقد اجتماعی و تحلیل روانشناسی شخصیتها بسیار بهجا است.»
«دیو»، «ربکا» و «سیبل» از کاربران سایتهای خارجی هستند که کتاب را اینچنین توصیف میکنند: «راستش نمیدانستم از این کتاب چه انتظاری داشته باشم، اما احساس میکردم با هر فردی که در این راه گم شده بود، ارتباط برقرار میکردم.»
«این کتاب حاوی مروارید حکمت، الهامات شاعرانه و کلید زندگی ساده و آرام است. همدلی و مهربانی نویسنده با شخصیتهای آن، لذتبخش است.»
«مثل همیشه دو نسخه میخرم، یکی به زبان انگلیسی و دیگری به زبان فرانسوی. من بسیار خوششانس هستم که این کتاب فوقالعاده را به دو زبان پیدا کردم. از گذراندن اوقات فراغت خود با شخصیتهای این کتاب بسیار لذت بردم. کتاب خیلی خوبی است. توصیه میکنم آن را بخوانید.»
قسمتی از کتاب که به توصیف فضای زندان در شب میپردازد را میخوانیم: «بارش برف یک هفته است که ادامه دارد. کنار پنجره چشم به شب دوختهام و سوز هوا را حس میکنم. اینجا پر از سر و صداست. سر و صدای عجیب و ناخوشایند. گویی ساختمان با فشار گیرهای درد میکشد و ناله هراسانگیزش خبر از فروپاشی نزدیکش میدهد. در این ساعت زندان در خواب است. کمی بعد همزمان با اوج گرفتن با متابولیسم، میتوانیم شاهد نفس کشیدنش در تاریکی شب باشیم. مانند حیوان بزرگی که گاهگاهی سرفه میکند یا چیزی را قورت میدهد، زندان ما را میبلعد، هضم میکند و در شکمش انباشته میکند. و ما هم چون فرشی که روی چینخوردگیهای بیشمار رودهاش پهن شدهایم، در فاصله دو انقباض عضلانی مربوط به معدهاش به خواب میرویم و میکوشیم زنده بمانیم.»
بخشهایی دیگر از کتاب را میخوانیم: «پس از رفتن پدرم، آنا هیچ تلاشی برای نزدیک شدن به من نکرد و به زندگی روزمرهاش چنان که هیچ اتفاقی نیوفتاده است، ادامه داد. او آشکارا سایه کشیش را که هنوز در آپارتمانمان به رفتوآمد خود ادامه میداد، نادیده میگرفت. در آن زمان من به طور عمیقی از مادرم که چیزی را در اختیار یوآنس نگذاشته و او را مانند مسافری بیتوشه راهی کرده بود، کینه به دل داشتم. آن شکاف، شکاف میان من و آنا هرگز ترمیم نشد و تابستان سال بعد من هم برای ملحق شدن به پدرم به کانادا رفتم.»
«ست فورد ماینز امروز هم خطای زمین شناسیست که به علت کنجکاویهای مربوط به زیباییشناختی، کشف شده است؛ به جز نامش که یک جور نشانه است، چیز قابل توجه دیگری از منظره منحصرا واقعی ندارد. شهری با جمعیت 25 هزار نفر بهصورت پراکنده، به طور میانگین در هر صد کیلومتر مربع با مساحت کلی 22 هزار و 579 کیلومتر مربع است.»
« ژان پل دوبوا» یکی از مشهورترین نویسندگان معاصر فرانسه است که در 20 فوریه سال 1950 متولد شده است. پل دوبوا در زمینههای گوناگون فرهنگی، از جمله رماننویسی، فیلمنامهنویسی و روزنامهنگاری فعالیت دارد. او نویسنده ثابت مجله معروف فرانسه، «نوول ابسرواتور» است. دوبوآ تحت تاثیر نویسندههای آمریکایی مثل «چارلز بوکوفسکی»، «کورمک مککارتی»، «جیم هریسون» و «فیلیپ راث» است.
او همچنین جایزه فمنیا و گنکور را دریافت کرده و از برخی کتابهایش اقتباس سینمایی شده است. از کتابهای دیگر پل دوبوا میتوان به «ماهیها نگاهم میکنند» و «شوخی میکنید مسیو تانر» اشاره کرد. هر دو این کتابها با ترجمه اصغر نوری و توسط انتشارات افق منتشر شده است.