کتاب «شمال» اثر لویی فردینان سلین، نوشتهای ارزشمند است که اتفاقات جنگ جهانی دوم را به تصویر کشیده است. داستان دربارهی شخصی جنگزده است که علی رغم فرار از فرانسه و پناه بردن به آلمان، با روی خوشی از وی استقبال نمیشود. فقر، بدبختی، فلاکت، قحطی و بمباران از جمله مصائبی است که پناهجویان در آلمان با آن دست و پنجه نرم میکنند.
لویی فردینان سلین تمام توان خویش را در این کتاب به کار گرفته است تا موضعگیریاش در برابر جنگ را به نمایش بگذارد. حس او به جنگ سراسر با انزجار و نفرت همراه است و فرقی نمیکند مسبب اصلی شروع این جنگ چه کسی است؛ از نظر او جنگ تماما وهمآلود و دردناک است. «شمال» دومین عنوان از سهگانهی تبعید این نویسنده است. دو عنوان دیگر به نامهای «قصر به قصر» و «گوردون» ترجمه شدهاند. شما میتوانید برگردان فارسی این اثر را با ترجمهی محمود سلطانیه از انتشارات جامی تهیه کنید.
یکی از خوانندگان کتاب نوشته است با خواندن سرگذشت سالهای تاریک و خانه به دوشی سلین، درد آوارگی نویسنده، قلبم را مچاله کرد. میتوانم بگویم قلم نویسنده، بسیار گیرا، منحصربهفرد و تاثیرگذار است.
خواننده دیگری نوشته است که کتاب «شمال» برایم روایتگر روزهای تلخ و سراسر زهرآگین جنگی است که به نظرم هیچگاه پیروزی در کار نخواهد بود، مگر میشود این همه آدم بمیرند و آواره و بیچاره شوند و بعد یکی از طرفین اعلام پیروزی کند؟ با خواندن آثار سلین میتوانید روزهای سخت و جهنمی جنگ را در ذهنتان بازسازی کنید و با اوضاع وخیم جسمی و روحی جنگزدگان بیشتر آشنا شوید.
در قسمتی از کتاب سلین با همان زبان طنز مختص خودش جنون عشق را اینگونه معرفی میکند: «ما عاقل شده بودیم. ما برای همیشه عاقل شده بودیم! میدانستیم گرفتار عشق زیبارویان شدن دهشتبار است. ولی هر چه شهرها بیشتر بسوزند، بیشتر کشتار کنند، به دار بزنند و تکه تکه کنند، دلربایان بیشتر گرفتار جنون دلبری میشوند.»
تصویر تمام رخ رنج و بدبختی حاصل از جنگ را میتوان در این جملات سلین به وضوح مشاهده کرد: «هنگامی که گرفتار بدبختیهای جنگ شوید هر ورق زندگیتان فلاکتی میشود افزون بربدبختیهای دیگرتان! و بدبختی پشت بدبختی گریبانتان را میگیرد! البته دیگر مدام آه نخواهید کشید چون کم و بیش آمادگی هرپیش آمدی را دارید و هرگز انتظار ندارید در گهوارهتان بگذارند و برایتان قاقالیلیهای خوشمزه بیاورند!»
در قسمت دیگری از کتاب، نویسنده ماجرای تلخ سقوط یک هواپیما را که هم اکنون لانهی زنبورها شده است، اینگونه به تصویر میکشد: «پاستور کندودار برایم گفت آنچه به هنگام گرفتن دستهاى از زنبورهایش بر او گذشته بود و نمىخواست ما پیش از شنیدن ماجرا از آن جا برویم و این که دستیابى به زنبورها سبب شده بود تا او به سوى بال هواپیما کشیده شود، زیرا همهى دستههاى زنبور در درون بال هواپیماهایى جاى گرفته بودند که بیش از دو سال مىشد در آنجا زمینگیر شده بودند و آخرینشان به همراه آخرین خلبان در ژرفاى گودالى که خود ایجاد کرده بود فرو رفته بود... هواپیما هنوز دیده مىشد اما خلبان در زمین فرو رفته بود... و این که دوازده هواپیما در میدان پرواز وجود داشت و همین سبب شده بود تا زنبورها به سویشان کشیده شوند و درون بالهایشان جاى گیرند!»
«لویی فردینان سلین» نویسندهی مشهور و پزشک فرانسوی است که در سال 1894 در پاریس متولد شد. وی در جنگ جهانی اول از سربازان ارتش فرانسه بود و ارمغان جنگیدن دلاورانه، آسیبهای جسمانی زیادی بود که تا آخر عمر گریبانش را گرفت. نگاه سلین به دنیا پر از بدبینی و ترس و ناامیدی است. او هرگز آیندهی روشنی را برای بشریت متصور نمیشد و ردپای این دیدگاهش به جهان در نوشتههای تلخ و تندش بهخوبی میتوان تشخیص داد.
نویسندگان مشهوری همچون چارلز بوکوفسکی، ژان پل سارتر و ساموئل بکت به نبوغ و خلاقیت لویی فردینان سلین اشاره کردهاند. چارلز بوکوفسکی در ستایش اثری از سلین میگوید: «سفر به انتهای شب، بهترین کتابی است که در دو هزار سال اخیر نوشته شدهاست.»
«دستهی دلقکها»، «مرگ قسطی» و «معرکه» از دیگر آثار این نویسندهی پُرآوازه است. وی در نهایت پس از تحمل زندگانی تلخ و غمزده در سال 1961 چشم از جهان فروبست.