کتاب «خودشیفتگی» در سال 1914 توسط روانکاو، پزشک و نویسنده مشهور، زیگموند فروید، نوشته شد. این کتاب هشتمین شماره از مجموعه «دفترهای فرویدی» است که توسط انتشارات نگاه چاپ و منتشر شده است. کتاب خود شیفتگی مجموعه مقالاتی است که به تعریف و تحلیل خودشیفتگی، که یکی از مفاهیم اساسی در روانکاوی است، میپردازد. فروید با مهارتی خاص نوشتههای خود درباره خودشیفتگی را در این کتاب جمعآوری کرده است.
فروید در این اثر فرضیه وجود خودشیفتگی در دوران کودکی را بیان میکند و به رابطه بین خودشیفتگی و میل جنسی، همجنسگرایی و عزتنفس میپردازد. مباجث این کتاب قابلفهم است و جملاتی در آن بیان میشود که در ذهن خواننده نقش میبندد.
مخاطبان کتاب را بسیار مفید در جهت شناخت مفهموم خودشیفتگی دانستهاند و آن را مانند دیگر آثار فروید کتابی مرجع میدانند. در یکی از سایتهای خارجی «هیوج» مینویسد: «گرچه این کتاب نزدیک به یک قرن پیش نوشته شده است، اما همچنان کاربردی است. این کتاب مرجعی برای خودشیفتگی است، و برای مفهومسازی اختلال در مراجع، کاربردی و اساسی است.»
در قسمتی از کتاب درباره رویا میخوانیم: «بر حسب یافتههای ما، رویا تحت سلطه نهاد سانسورکنندهای شکل میگیرد که (ضمیر ناخودآگاه) را مجبور به تحریف اندیشههای نهفته در رویا میکند. لیکن ما این سانسور را قدرتی ویژه ندانستیم، بلکه این اصطلاح را برای اشاره به یک جنبه از گرایشهای سرکوبگری برگزیدیم که بر «خود» سیطره دارند، یعنی همان جنبههایی که معطوف به اندیشههای نهفته در رویا است. اگر ساختار (خود) را بیشتر مورد بررسی قرار دهیم، میتوانیم سانسورچی رویا را نیز در (خود) آرمانی و ابرازهای پویای وجدان تشخیص دهیم . ازاینکه این سانسورچی حتی به هنگام خوابیدنِ ما تا حدی هشیار است، درمییابیم که خویشتننگری و خودنکوهیِ آن چگونه بر محتوای رویا اثر میگذارد.»
جملهای از کتاب را میخوانیم: «همه ما به یک «خودشیفتگی اولیه» مبتلا هستیم و باید بتوانیم از آن عبور کنیم تا با ناکامی مواجه شویم و از این طریق دریابیم که قرار نیست «ایدهآلهای روانی» ما اجرا شوند.»
فروید در این بخش از کتاب با ذکر مثال، از همجنسگرایی میگوید: «بهتر است لحظهای به سراغ مقالۀ فراموششدۀ رانک برویم و در آن درنگی بکنیم. این مقاله بر اهمیت خودشیفتگی تأکید میکند و آن را پدیدهای بهنجار و گذاری اجتنابناپذیر از خودانگیزی جنسی به عشق ابژهمحورِ دوران نوجوانی میداند. پروندهای که رانک به آن اشاره میکند مربوط به زنی است که، بنا به روایت رانک، عشقش به بدن خود نهتنها به غرور زنانۀ معمولش شکل داده، بلکه پیوندی وثیق با تمایل همجنسگرای او دارد. رانک معتقد بود که خوددوستی در زنان نوجوان با حالتِ عاشقِ مادر بودن در دوران کودکی ارتباط دارد، حالتی که بعداً به همانندسازی با مادر و جستوجوی خویشتن در شریک همجنسگرای مؤنث تغییر شکل مییابد (همانطور که پیش از این دربارۀ مردان گفته شد). خیالپردازی دربارۀ بازگشت سرزندگی جوانی اینگونه متبلور میشود و این خیالپردازی در سالهای بعد نقشی مهم در ایدههای بعدی رانک دربارۀ همزاد چونان ایدهآل خودشیفتۀ جاودانگی ایفا کرد.»
زیگموند شلومو فروید 6 مه سال 1856 در «جمهوری چک» زاده شد. خانواده فروید زمانیکه او 4 سال داشت به دلیل مشکلات مالی به وین نقل مکان کردند و فروید تا یک سال قبل از مرگش در آن شهر ساکن بود. او با درجه ممتاز از دبیرستان فارغالتحصیل شد. در دانشگاه وین به درجه دکتری در طب دست یافت. بنیانگذار اصلی نظریه روان تحلیلی فروید بود، و اصطلاح روانکاوی را وضع کرد.
او توجه ویژهای به دنیای درونی، احساسات، تکانهها و تخیلات داشت و روش تداعی آزاد در رواندرمانی را ابداع کرد. فروید عقده ادیپ، که خود بزرگترین دستاوردش میدانست را کشف کرد و در ابتدا این نظریه را در کتاب «تفسیر رویاها» منتشر کرد و تفسیر رویاها را «شاهراهی به سوی ناهشیاری» میدانست. «کارل یونگ» و «آلفرد آدلر» از پیروان فروید بودند. فروید تا آخر عمر به پیراستن و تجدید نظر در نظریههایش ادامه داد.
او در 16 سال آخر عمرش به دلیل سرطان درد و رنج زیادی کشید. در سال 1933 نازیها کتابهای او را در برلین سوزاندند، درسال 1938 وین را ترک و به لندن مهاجرت کرد و آخرین سال زندگیاش را در در آنجا سپری کرد. او کتب و مقالات زیادی دارد که از آن میان میتوان به «توتم و تابو»، «تمدن و ملالتهای آن» و «روانشناسی جمعی و تحلیل ایگو» اشاره کرد.