نام ژان ژاک روسو نویسندهی «اعترافات» همواره با مفاهیم فلسفی و سیاسی در نقشآفرینیاش در انقلاب کبیرفرانسه همراه بوده است. او با نوشتن این کتاب سبک جدیدی در خودزندگینامهنویسی مدرن پیاده کرد. «اعترافات» که در دوازده فصل نوشته شده نثری صریح و شورانگیز دارد. این نویسندهی مهم و فیلسوف سرشناس سوئیسی در این اثر خود با صداقت و بدون خودسانسوری به شرح زندگی خود از دوران کودکی تا کهنسالیاش پرداخته است. علاقهی عمیق روسو به طبیعت، سرشت انسانی و موسیقی به شکل ویژهای در این متن به چشم میآید.
دست گذاشتن بر اشتباهات، عقاید نادرست و شرمساریهای خویش توسط نویسنده به شکلی روایت میشود که مخاطب از این بینش صریح نویسنده در برابر خودش متعجب میشود. این فیلسوف مطرح به زنبارگی خویش اعتراف میکند و اینکه پنج فرزندش را به یتیم خانه سپرده؛ او از بازخوانی کتابش در جمع نمیپرهیزید اما میخواست که «اعترافات» پس از مرگش به چاپ برسد.
میتوان در خاطرات کودکی او که در یتیم خانه رشد کرد، به نفرت عمیقی که از نظم و انضباط داشت، شغلهای سختی که در بحران جوانی تحمل کرد و سپس بدنامی کسانی که عامل وضعیتش بودند اشاره کرد.
عموم مخاطبین به این نکته اشاره کردهاند که شیوهی مواجههی نویسنده با اشتباهات خویش و مرور زندگی خود، بسیار آموزنده و تکان دهنده است. در اعتراف کردن نوعی رهایی وجود دارد که انسان با بیان اشتباه خویش باری را از دوش بر زمین میگذارد.
سهند نادری یکی از کسانی که این اثر روسو را خوانده نوشته است: «این کتاب فوقالعاده است. در نوع خودش خیلی جدید بود. هنوز هم نوشتن مثل این کتاب خیلی جرات میخواهد.» ترجمهی آثاری چنین نیز تاثیر مهمی در مواجههی مخاطب با کتاب به چاپ رسیده دارد، از همین رو علی کاظمی هم نوشته است: «این کتاب یک اتوبیوگرافی عالی و تاحدودی رمانتیک است و خیلی لذت بردم در مدتی که با این کتاب بودم. ترجمه استاد مهستی بحرینی لذتی مضاعف را سبب شد.»
دیگر مخاطبین نیز با شناختی که از نام این فیلسوف برجسته داشتهاند آن را کتابی متفاوت از عصر روشنگری غرب میدانند.
اعترافات میتواند خوانشی مسیحی داشته باشد، چنان که شخص گناهکار در برابر کلیسا قرار گرفته و برای تطهیر خویش به کردههایش اعتراف میکند، روسو بازتاب چنین عملی را در ساحت شخصی در کتابش به ثبت رسانده است، چنانکه از دل اعترافات او میخوانیم: «تنها من قلب خود را احساس میکنم و آدمیان را میشناسم. سرشت من به هیچیک از کسانی که دیدهام، نمیماند و به خود اجازه میدهم که بپندارم در آفرینش با هیچیک از دیگر آدمیان نیز همانندی ندارم. اگر از آنان برتر نیستم، دست کم با آنان تفاوت دارم. خوب یا بد بودن کار طبیعت در شکستن قالبی که کل مرا در آن سرشته، امری است که تنها پس از خواندن نوشتهی من میتوان دربارهاش داوری کرد.»
روسو همچنین در مورد مادیات و نقش انسان در طبیعت نیز به تاملات عمیقی پرداخته است: «از اینکه دل من خواهد توانست بر کینهی خود چیره شود یا نه، بیخبرم زیرا هرگز چنین احساسی نداشته است، و آنقدر به ندرت به دشمنانم میاندیشم که نمیتوانم خود را از فضیلت بخشودن آنها بهرهمند سازم. نمیتوانم بگویم که دشمنانم، برای زجر دادن به من، تا چه حد خود را زجر میدهند. مرا به زیر سلطهی خود گرفتهاند، از قدرت کامل برخوردارند و آن را بر ضد من به کار میبرند. اما تنها یک چیز بالاتر از قدرت آنهاست و میدانم که از دستیابی به آن عاجزند: در حالی که از وجود من در عذابند، نمیتوانند مجبورم کنند که از وجودشان در عذاب باشم.»
نگاه او به طبیعت و زیباییشناسی زندگی شاعرانگی محزونی دارد: «پوچ است عقاید کسی که از هر نوع موهبتی سیراب است و در عین خوشبختی، همنوعانش را با تصویر دلخراش و بیرحمانهی مصیبتهایی که خود از آن در امان است، ناامید میکند.»
از این فیلسوف برجسته که در 1778 در گذشت، آثار ماندگاری به چاپ رسیده که در حوزهی تربیتی، سیاسی و اقتصادی نیز مهم بوده و به لحاظ فلسفی نیز جز منابع شناختهشده در این حوزه بهحساب میآیند. آثاری چون «گفتاری درباره اقتصاد سیاسی»، «رویاپردازیهای گردشگری تنها» و «امیل» کتابهایی از او هستند که در ایران نیز ترجمه شده و مورد توجه قرار گرفتهاند. نقش فکری روسو در دورهی زندگیاش در فرانسه تاثیرگذار بوده و بسیاری آرای او را همسو با انقلاب کبیر فرانسه میدانند.