کتاب «بحران دموکراسی در ایران 1320 تا 1332» نوشتهی فخرالدین عظیمی را عبدالرضا هوشنگ مهدوی و بیژن نوذری به فارسی برگرداندهاند و نشر قطره آن را منتشر کرده است. فخرالدین عظیمی در کتاب «بحران دموکراسی در ایران 1320 تا 1332» به دوازده سالِ متفاوت و پرحادثه در تاریخ ایران پرداخته است. این کتاب برای کسانی که به مطالعه دربارهی دوران پهلوی و مباحث سیاسی و اجتماعی از شهریور 1320 تا سقوط مصدق علاقه دارند، مناسب است.
فخرالدین عظیمی در این کتاب به دورانی دوازده ساله از تاریخ ایران میپردازد که با دوران قبل و بعد، تفاوتهای آشکاری دارد. پس از اشغال ایران توسط نیروهای متفقین، رضاشاه برای نخستوزیری به سراغ محمدعلی فروغی رفت که مدتی بود خانهنشین شده بود. فروغی نخستوزیری را پذیرفت، رضاشاه استعفا داد و راهی تبعید شد و کشور با تدبیر فروغی اداره شد. نخستوزیری فروغی در روزهای آغازین سلطنت محمدرضاشاه هم امتداد یافت.
نکته مهم اینکه، در فاصله زمانی شهریور 1320 تا مرداد 1332، کشور به لحاظ سیاسی و اجتماعی فضای آزادتری داشت، که قبل و بعد از آن کمتر تجربه شد. این کتاب دارای پنج بخش است.
در بخش اول که «سالهای انطباق ناآرام» نام دارد؛ دولتهای فروغی، سهیلی، قوام و دولت دوم سهیلی، در بخش دوم که «سالهای سازگاری دشوار» نام دارد؛ دولتهای ساعد، بیات، دولت نافرجام حکیمی، صدر و دولت دوم حکیمی، در بخش سوم که «تکاپوی قوام» نام دارد؛ دور اول و دوم قوام، در بخش چهارم که «تلاش سلطنت برای کسب قدرت» نام دارد؛ دولت سوم حکیمی، دولت هژیر، دولت دوم ساعد، دولتهای منصور، رزمآرا و علاء، و در بخش پنجم که «تفوق نهضت ملی و افول سلطنت» نام دارد؛ دولت اول مصدق، شکست قوام و دولت مصدق بررسی شدهاند.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «در نتیجه سقوط رضاشاه عواملی به صحنه آمدند که کابینه را آسیبپذیر ساخته، از توان کافی برای رویاروئی با مسائل اجتماعی- سیاسی بینصیب میکردند. این عوامل عبارت بودند از شکل خاصی که پراکندگی و توزیع مجدد قدرت سیاسی به خود گرفت، موقعیت قانونی- نهادی مجلس در برابر کابینه و موضع قدرت دربار و سفارتخانههای خارجی.
قانون اساسی ایران جایگاه قوه مجریه را در بدنه سیاسی کشور به حد کافی مشخص نکرده و تشکیلات داخلی و روشهای کار کابینه و همچنین روابط آن با سایر نهادهای دولت به نحوی بسنده روشن نشده بود. قانون اساسی ترتیباتی فراهم نکرده بود که بر اساس آن بتوان واقعیت تفکیک نهادها و رعایت قانون را از یک سو و ضرورت کارایی و هماهنگی در ساختار دولت را از سوی دیگر به یکدیگر سازش داد.» چنانکه در این کتاب آمده است، در فاصله زمانی 1320 تا 1332 دولتهای متعددی بر سر کار آمدند و کشاکش قدرت در ایران جریان داشت. همچنین در سالهای نخستینِ آن، استقرار نیروهای متفقین در ایران مایه نگرانی بود، به ویژه که ارتش شوروی برخلاف تعهدی که کرده بود خاک ایران را در موعد مقرر ترک نکرد. پس از اشغال ایران توسط قوای روس و انگلیس، فروغی در اقدامی مدبرانه پیمان اتحادی با آنان بست که به موجب آن متعهد شدند تمامیت ارضی، حاکمیت و استقلال سیاسی ایران را محترم بشمارند. در زمانی هم که ارتش شوروی حاضر به ترک ایران نبود بر پایهی همان پیمان، ایران در سازمان ملل متحد شکایت کرد.
همچنین در فاصله زمانی 1320 تا 1330 میزان فعالیتها و برخوردهای سیاسی و ایدئولوژیک نیز چشمگیر بود. در مهر 1320 حزب توده اعلام موجودیت کرد که همواره در طول تاریخ ایران یکی از نیروهای اثرگذار در فضای سیاسی ایران بود. مسئلهی آذربایجان هم از مسائل مهم در آن دوران است که زائیده اتحاد جماهیر شوروی بود. آن مسئله نیز با سیاستورزیِ قوام و اقتدار ارتش ایران به پایان رسید. از طرفی چندین و چند ترور هم در آن دوران انجام شد؛ سال 1324 برادران امامی (از اعضای فدائیان اسلام) در کاخ دادگستری با گلوله و ضربات چاقو احمد کسروی را به قتل رساندند. در آبان سال 1328 عبدالحسین هژیر توسط سید حسین امامی، عضو فدائیان اسلام، ترور شد، و در اسفند 1329 هم سپهبد رزمآرا، نخستوزیر ایران در مسجد شاه تهران با شلیک گلوله، توسط خلیل طهماسبی از پای درآمد و جان باخت. یکی از مسائل مهم در فاصله زمانی 1320 تا 1332 که دولتهای مختلف با آن مواجه بودند، مسئله نفت بود. نخستینبار غلامحسین رحیمیان، نماینده قوچان در مجلس شورای ملی (مجلس چهاردهم) طرحی برای ملیکردن نفت پیشنهاد داد که پیگیری نشد. اما به تدریج موضوع تمدید قرارداد 1312 میان ایران و انگلیس یکی از جنجالیترین موضوعات در مجلسهای ایران شد که دولتها را در مواجهه با این موضوع بلاتکلیف گذارده بود.
در دولتهای عبدالحسین هژیر، علی منصور و رزمآرا موضوع نفت مناقشههای فراوانی را ایجاد کرد و میان مجلس و دولت کشاکش زیادی وجود داشت. زیرا با وجود قدرتی نوظهور (آمریکا) در عرصه جهانی، انگلیس دیگر یکهتازه نبود و آمریکاییها نیز قراردادهای پنجاه-پنجاه میبستند و همین موجب میشد که انگلیس نتواند مانند همیشه عمل کند. در نهایت و طبق اسناد، رزمآرا توانسته بود با انگلیسیها بر سر قرارداد پنجاه-پنجاه به توافق برسد اما قبل از این که بخواهد کاری از پیش ببرد، توسط فدائیان اسلام ترور شد. پس از ترور رزمآرا، دولت علاء و پس از آن دولت مصدق بر سر کار آمد. قانون ملیشدن نفت که قبل از نخستوزیری مصدق به تصویب رسیده بود، باید در زمانی که او نخستوزیری را در دست داشت به اجرا درمیآمد، اما او در مذاکرات با آمریکا و انگلیس موفقیتی به دست نیاورد و در طول مدتی که قدرت را در دست داشت، نتوانست مسئله را حل کند.