کتاب «کافه اروپا» نوشتهی اسلاونکا دراکولیچ را نازنین دیهیمی به فارسی برگردانده و نشر گمان آن را منتشر کرده است. اسلاونکا دراکولیچ در کتاب «کافه اروپا» به پیامدهای سلطه حکومتهای کمونیستی بر ذهن و روان مردم میپردازد. این کتاب برای کسانی که به مطالعهی تاریخِ حکومتهای کمونیستی و جامعهشناسی علاقه دارند، مناسب است.
دراکولیچ در این کتاب به وضعیتی نظر دارد که در اثر سلطه کمونیسم شکل گرفته بوده و مردم را حتی بیآنکه متوجه باشند، متأثر کرده بوده است. او که هم زیستن در دنیا آزاد، و هم زیستن در دنیای کمونیسم را تجربه کرده، با نگاهی نقادانه و پرسشگرانه به سراغ مردمی رفته که سالها زیر فشار قرار داشتند. جالب اینکه، وقتی به سراغ مردم میرود، پرسش او این است که هرچند حکومت کمونیستی برچیده شده اما آیا اثرات آن در درون مردم هم برچیده شده؟ این پرسش، یکی از دغدغههایی است که نویسنده با تیزبینی به آن نگریسته تا ما را با عمق وضعیتی ناهنجار آشنا کند. او روایتگر جامعهای (کمونیستی) است که حتی لبخندزدن و شادبودن نیز در آن با جوامع آزاد تفاوت داشته، زیرا بنا به آنچه تشریح کرده، به خاطر فقر و فلاکت و بدبختیِ حاکم در کشورهای کمونیستی، خندیدن هم مایه شک و سوءظن بوده، چرا که منطق حاکم این بوده که همه ناراحت باشند.
او در مقایسهای که میان فضای کافهها انجام داده، با اشاره به کافهای در مرکز شهر تیرانا که «کافه اروپا» نام داشته، آن را چیزی شبیه به کیوسک ترسیم کرده که در روزهای آفتابی خیلیها بیرون از آن و روی صندلیهای پلاستیکی سفید نشسته و قهوه مینوشند. سپس با یادآوریِ کافهها در اروپای آزاد، به ترکیبی نامتناسب در فضای کافه اشاره دارد که هرچند در تیرانا خیلی جذاب و شیک به نظر میرسیده (زیرا چنین لوازمی در آن تولید نمیشده و وجود نداشته) اما در اروپای غربی نشانه بیسلیقگی بوده است.
او مینویسد: «اروپا برای اروپای شرقی چه معنایی دارد؟ مسلماً صحبت از جغرافیا نیست، چون از این منظر ما همین حالا هم جزئی از اروپا هستیم و نباید برای دستیابی به این هدف تلاشی بکنیم، این اروپا چیزی دور از دسترس است، چیزی که باید به چنگش آورد، که باید لایقش بود. بهعلاوه چیزیست گرانقیمت و پرتجمل: مردمی با لباسهای خوشدوخت، ظاهری با حداقلی از پیراستگی و بویی خوش دارد. اروپا یعنی فراوانی: غذا، ماشین، نور، همه چیز یک جور جشنواره رنگ، تنوع، تجمل و زیبایی. اروپا یعنی حق انتخاب: از شامپو گرفته تا احزاب سیاسی. اروپا یعنی آزادی بیان.»
به باور نویسنده، شهروند (در کشورهای کمونیستی) در مقام یک فرد هیچ فرصتی برای رساندن اعتراضش به گوش کسی، بیان باورهایاش و یا حتی حرفزدن از هراسهایش نداشت. فقط یک راه پیش روی او بود، اینکه از کشورش بگریزد. زیرا کسی که به جای استفاده از «ما» از «من» استفاده میکرد، راهی جز فرار از یک «ما»ی بزرگ و پوچ نداشت و همین بود که میان مردم جدایی میافکند. به نظر دراکولیچ، مسئله «من» و «ما» در درکِ فضای حاکم بر جوامع کمونیستی بسیار اهمیت دارد. به نظر او فردیت، در دوره حکومت کمونیستی زنده بود، اما از زندگی عمومی و سیاسی رانده شده بود و فقط در فضای خصوصی و مخفی امکان مییافت. تنها یک «ما»ی ناشناس وجود داشت که اثرات عجیبی بر پیکر جامعه گذاشت. او مردمانِ ساکن در جهان کمونیستی را به لحاظ سیاسی مردمانی کودکمنش توصیف کرده که به قیم و به تعبیر او «بابا» نیاز دارند، یعنی کسی که از آنها حفاظت کند. زیرا یاد نگرفتهاند که آزاد باشند و در فضای آزاد زندگی کنند و مسئولیت بپذیرند. دراکولیچ مینویسد: «کمونیسم فقط تودهای گلهوار میپروراند؛ فرد از دلش بیرون نمیآید. شهروند نمیپرورد. شهروندانی آگاه از حقوقشان که قادر باشند برای کسب این حقوق مبارزه کنند تنها در کشورهای دموکراتیک یافت میشوند. در جامعه تودهای کمونیستی تعداد بسیار اندکی از افراد باور داشتند که یک فرد بهتنهایی میتواند تغییری ایجاد کند.»
به نظر او مردم در جهان کمونیستی، چشمهای خود را بر روی واقعیات بسته و خاطرات خود را هم به فراموشی میسپردند و به این طریق با رژیم جدید همراه میشدند تا آنها به تحریف تاریخ بپردازند.
او میگوید، کمونیستها این را به ما آموخته بودند که خودمان را با کسانی مقایسه کنیم که ندارتر و نابرخوردارتر از ما بودند و نه داراترها و برخوردارترها، میخواستند با کسانی خودمان را مقایسه کنیم که زندگی بدتری داشتند و نه کسانی که زندگی بهتری داشتند. چون به نظر آنها خطرآفرین بود اگر ما خودمان را با کسانی که وضع بهتری داشتند و از آزادی و نعمت بیشتری برخوردار بودند، مقایسه میکردیم. زیرا کمونیستها بیمناک بودند که در چنین صورتی، امواج پرسش و تردید شکل گیرد و شاید آن امواج از کنترل خارج شوند و مردم خواستههای بیشتر و بیشتری مطرح کنند، بنابراین به شکلهای گوناگون مردم را زیر فشار زندگی قرار میدادند. دراکولیچ با پرداختن به دشواریهای زیستن در جهان کمونیسم و ضربات روحیای که انسانها را از درون خالی میکند، میگوید که انسان وقتی از زیر سلطه حکومتهای بسته و دیکتاتوری بیرون میآید باید فردیت خود را باز یابد و مسئولیت بپذیرد و این به نظر او با گفتنِ «نه» آغاز میشود. دراکولیچ در این کتاب، با تیزبینی ما را به متن دنیای کمونیسم میبرد.
اسلاونکا دراکولیچ، روزنامهنگارِ سرشناسِ اهلِ کرواسی است که در دانشگاه زاگرب و در رشتههای ادبیات تطبیقی و جامعهشناسی درس خوانده است.