زندگی چگونه میتواند در لحظاتی حساس و سرنوشتساز، تغییر کند و هرگز مثل سابق نشود؟ پاسخ سوال فوق را میتوانید در کتاب «دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد» دنبال کنید.
در این مجموعه داستانی، با آدمهای مختلفی مواجه میشویم که سرنوشت هر یک، به گونهی متفاوتی رقم میخورد؛ زن بارداری که در بیمارستان متوجه مرگ جنینش میشود و تمام برنامههایش برای آینده، فرو میریزد، فروشندهی مسافری که به دلیل اشتباه در مسیریابی، یک سانحه مرگبار را رقم میزند و یک قرار عاشقانهی عالی که با حرکتی کوچک، خراب میشود.
آنا گاوالدا در داستانهای کوتاهش، با قلمی خواندنی و زیبا، از عشق، شهوت، تعلق و تنهایی نوشته است. همین مساله موجب شد تا«دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد» جایزهی ادبی «اقتیال» را از مجلهی فرانسوی «لیق» کسب کند. شما میتوانید در کتاب فوق، این 12 داستانِ کوتاه را دنبال کنید: «در حالوهوای سنژرمن»، «سقط جنین»، «این مرد و زن»، «اُپل تاچ»، «آمبر»، «مرخصی»، «حقیقت روز»، «نخ بخیه»، «پسر کوچولو»، «سالها»، «تیک تاک» و «سرانجام».
یاسمن، مخاطب فارسیزبان کتاب، نظر خود را در وبسایت گودریدز اینگونه بیان کرده است:
«این کتاب، مجموعه داستانی دوستداشتنی و غمانگیز با محوریت تاثیر نامحسوس و تاثرآور عشق روی زندگی انسانها است. اثر قبلی نویسنده، «من او را دوست داشتم»، یکی از کتابهای موردعلاقهام بود و از خواندن این کتاب هم لذت بردم. مطمئن هستم هر زنی با خواندن این داستانها، به-خوبی حسوحال نویسنده را درک میکند. داستانها انسجام و مخصوصا پایانبندی خوبی داشتند. ایدهی هر قصه خیلیخیلی با قصهی بعدیاش تفاوت داشت. داستانها از ماجرای مردی که با یک اشتباه در رانندگی چندصد نفر را در بزرگراه کشت و زن دامپزشکی که مورد تجاوز قرار گرفت تا مرد خانوادهای که بعد از ده سال عشق دوران جوانیاش را میبیند، هرکدام حرف تازهای برای گفتن داشتند و تجربهی جالبی برای خواننده به حساب میآیند. داستان آخر کتاب دربارهی خود نویسنده است و به دنیای پر از شک، اضطراب و تنهایی نویسندگی میپردازد.»
«این کتاب، حاوی داستانهایی کوتاه با زاویه دید اولشخص است. در این داستانها خبری از استعارههای ادبی سنگین نیست؛ اما در عوض صدای شخصیتها مثل الماس میدرخشد. گاوالدا قلمی فوقالعاده دارد و تنها با چند کلمه، قلب و ذهن شما را تسخیر میکند. نوشتههای او تاملبرانگیز است و احساساتتان را تحتتاثیر قرار میدهد؛ در عین حال کمی هم چاشنی طنز دارند. مثلا پایان داستان «پسر کوچولو» یکی از خندهدارترین مطالبی است که خواندهام! سادگی و خوانایی داستانهای گاوالدا را بسیار دوست دارم؛ او داستانهایی جذاب با ساختاری کامل را تنها در چند صفحه مینویسد و شخصیتهایش به روشنی افکارشان را بیان میکنند. حتما به سراغ سایر آثار این نویسنده خواهم رفت.»
این نظر سوزان، خوانندهی کتاب از کانادا بود که به آن امتیاز کامل را داده است.
صابر، یکی از مخاطبان کتاب از مشهد، چنین نظری دربارهی کتاب «دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد» داده است:
«در داستانهای کوتاهی که اخیرا خواندهام، جای روایت و قصه کم شده است. دنبال قصههای عجیبوغریب یا طولانی نیستم، نه. منظورم فقط خط کوچکی از قصه است که من را به دنبالش بکشاند و چه بهتر که اگر غافلگیرم بکند. این مجموعه داستانی، با محوریت روابط انسانها و عشق، از بهترین داستانهای کوتاهی بود که خواندهام. رمان قبلی گاوالدا هم که خواندم، دوست داشتم. آن کتاب به غلظت بیشتری عاشقانه و یکجورایی دیگر بیشازحد بود! اما اینجا، نسخهی تعدیل شدهای از احساسات، اتفاقات و شرایط ناب برای داستان داشتیم که کشش خیلی خوبی را ایجاد میکرد و جملات عالی از اتفاقات عالی میساخت. درکنارش، فرم نوشتار هم خیلی شیطنتآمیز و جذاب بود. نویسنده در میان داستان به یکباره میپرید و با تو حرف میزد و کلی کارهای دیگر که متن را زنده و واقعی در کنار تخیلی میکرد. ترکیبِ واقعا خوبی بود!»
به این قسمت از داستان «مرخصی» توجه کنید که یک سرباز، از مقایسهی خود با برادرش میگوید:
«هر بار که کاری میکنم، یاد برادرم میافتم و هربار که یاد برادرم میافتم، درمییابم او این کار را بهتر از من انجام میداد. ۲۳ سال است این روند ادامه دارد. به راستی نمیتوان گفت این حقیقت از من موجودی تلخ ساخته، نه، بلکه آدمی روشنبین بار آمدهام. بعد از سه ماه نخستینبار است مرخصی گرفتهام. خب، مشغول خدمت سربازی هستم، سربازی ناشی و آشخور، درحالیکه برایم درجهی پیشاهنگی اداری گرفته بود، همیشه با بخش اداری پادگان غذا میخورد و پایان هر هفته میآمد خانه. بگذریم. سوار قطار میشوم. وقتی به کوپهی خودم میرسم، زنی سر جای من نشسته، و باروبنهاش را روی زانوهایش پهن کرده. جرات نمیکنم چیزی بگویم. پس از آنکه چمدان بزرگام را به زحمت در جایگاه چمدانها جا میدهم، روبروی او مینشینم. در کوپه دختر بانمکی هم هست که رمانی دربارهی مورچهها میخواند. گوشهی لباش جوش زده، البته بدون جوش خیلی دلبربا میشد. برای خودم از رستوران ساندویچ خریدم. خب، حالا ببینم اگر برادرم بود چه میکرد: حتما لبخند گرمی به زن میزد، بلیتاش را نشان میداد. زن هم ملتمسانه عذرخواهی میکرد، خرتوپرتهایش را در کیفاش میریخت و با عجله از جای برادرم بلند میشد.»
در داستان «سالها» با عشقی سوزان و ناکام سروکار داریم که بخشی از آن را با یکدیگر میخوانیم:
«برخی روزها تعجب میکردم، به خودم میگفتم: «عجیب است… فکر میکنم دیروز اصلا به او فکر نکردم…» و به جای آن که به خود تبریک بگویم از خودم میپرسیدم که چه طور ممکن بوده، چه طور میتوانستم یک روز بیفکرکردن به او زندگی کنم. از همه بیشتر نامش عذابم میداد و دو یا سه تصویر مشخصی که از او در یاد داشتم. همیشه همان تصاویر» و «خدا میداند چند بار با قلبی پیچوتاب خورده در خیابان برگشتم، چرا که فکر کردم قسمتی از اندام او را دیدهام یا صدایش را شنیدهام، یا مثلا مویش را از پشت... چندبار؟ تصور میکردم دیگر به او فکر نمیکنم اما کافی بود لحظهای در محلی اندکی آرام، تنها شوم تا دوباره یاد او به سراغم بیاید.»
این بخش از کتاب را بخوانید که از داستان «این مرد و زن» گرفته شده است:
«زن دیگری با من آشنا شد. زنی بسیار متفاوت که عاشق من شد، زنی که نام دیگری داشت و تصمیم گرفته بود از من مردی کامل بسازد. بدون آنکه نظر من را بپرسد، از من مردی متعادل ساخت و پس از کمتر از یک سال بعد از نخستین بوسهمان که در آسانسور هنگام یک گردهمایی ردوبدل شد، با من ازدواج کرد. زنی غیرمنتظره. باید بگویم خیلی میترسیدم. زیاد به او فکر نمیکردم و حتما بسیار دلاش را میشکستم. او را نوازش میکردم، اما ذهنام سرگرم هذیانهای خودش بود. موهایش را نوازش میکردم، در میان موهایش در جستوجوی عطر دیگری بودم. هرگز به من چیزی نگفت، میدانست به خاطر لبخندهای او، نوازشهایش و به خاطر آن همه عشق ابتدایی و بیطمعی که نثارم میکرد، زندگیام با شبح زن دلخواهام آتشی به پا نخواهد کرد. حق با او بود. شبح عزیزم گذاشته بود من خوشبخت زندگی کنم.»
آنا گاوالدا، معلم و نویسندهی مشهور اهل فرانسه، زادهی سال 1970 میلادی در شهر بولونی-بیانکور است. او که معلم زبان فرانسه بوده، اولین کتابش را با نام «دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد» در سال 1999 به فرانسوی نوشته است. این اثر، علاوهبر دستیابی به موفقیت مالی، جوایز ادبی بسیار هم کسب کرد.
3 سال بعد، گاوالدا پس از شکست در ازدواجش، اولین رمان خود را با نام «من او را دوست داشتم» نوشت که آن هم با استقبال مخاطبان و متتقدان مواجه شد. از میان سایر آثار او میتوان به «بازی دوستانه»، «زندگی بهتر»، «35 کیلو امیدواری»، «گریز دلپذیر»، «بیلی» و «زیر پوست زندگی» اشاره کرد.
اگر اولین باری است که از بوکلند خرید میکنید، میتوانید کتاب دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد را با 25 درصد تخفیف تهیه کنید. برای آشنایی با شیوه خرید آنلاین کتاب میتوانید راهنمای خرید را مطالعه کنید.
اگر به ادبیات داستانی علاقهمندید، به صفحه خرید رمان هم سری بزنید.