خلاصه کتاب خانه ما
در صبحی دلانگیز در حومهٔ لندن، خانوادهای مشغول اسبابکشی به خانهای هستند که بهتازگی در خیابان ترینیتی خریدهاند.
چیز عجیبی نیست؛ جز اینکه آنجا خانۀٔ شماست، و آن را نفروختهاید.
در خوبیها و بدیها،
وقتی فی لاوسون به خانه میرسد و با غریبههایی مواجه میشود که مشغول اسبابکشی به خانهاش هستند، وحشت و پریشانی بر او چیره میشود. او و همسرش بِرام سالها مالک خانهشان در خیابان ترینیتی بودهاند و هیچ قصدی برای فروشش نداشتهاند. چطور ممکن است خانوادۀٔ دیگری فکر کنند که خانه مال آنهاست؟ و چرا وقتی بیش از همیشه به او احتیاج دارد، بِرام غیبش زده است؟
در ثروت و فقر،
بِرام مرتکب اشتباه فاجعهباری شده است و حالا دارد تاوان آن را میدهد. درحالیکه نمیتواند همسرش، فرزندانش یا خانهاش را ببیند، کاری جز تسویه حساب برایش باقی نمانده است. در شرایطی که این کابوس شدت میگیرد، بِرام و فی هر دو سعی میکنند بفهمند که چه وقایعی منجر به رخ دادنِ این جرمِ ویرانگر شده است. بِرام چه چیزی را از همسرش پنهان کرده - و او چه چیزی را از بِرام مخفی نگه داشته بود؟ و آیا آنها میتوانند با این حقیقت تلخ کنار بیایند که چیزهای به مراتب بدتری برای از دست دادن وجود دارد؟
تا مرگ ما را از هم جدا کند.