کتاب چشمهایش رمانی است از بزرگ علوی که برای اولین بار در سال 1331 توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شد. علوی با نگارش کتاب چشمهایش تاثیر شگرفی بر سبک نگارش داستاننویسان همعصر خود گذاشت. نثر روان علوی در کتابی با محوریت یک زن، باعث شد آثار او نسبت به نویسندگان همدورهاش امروزیتر جلوه کند.
چشمهایش روایت زندگی زنی از طبقه اشراف به نام فرنگیس است که در زمان حکومت پهلوی اول رخ میدهد. فرنگیس عاشق نقاش معروفی به نام ماکان است که رهبری یک تشکیلات ضدحکومت را به عهده دارد. بعد از تبعید استاد ماکان و مرگ او، تابلوهایش در مدرسهای نگهداری میشود. ناظم مدرسه به دنبال یافتن زنی است که استاد ماکان چشمهای او را نقاشی کرده است. او فرنگیس را پیدا میکند و از او میخواهد داستان عشقش به ماکان را روایت کند. برخی منتقدان بر این باورند که شخصیت ماکان در کتاب چشمهایش برگرفته از کمالالملک -نقاش زبردست ایرانی- است.
در یادداشتی که نشر نگاه بر این اثر نوشته، سبک پلیسی علوی ستایش شده است: «بزرگ علوی در این رمان روش استعلام و استشهاد را به کار برده، روشی که چند اثر دیگر او را نیز شکل داده است. این شیوه بیشتر در ادبیات پلیسی معمول است. یعنی کنار هم نهادن قطعات منفصل یک ماجرای از دست رفته و ایجاد یک طرح کلی از آن ماجرا به حدس و قرینه. بدین ترتیب یک واقعه گذشته به کمک بازماندههای آن نوسازی میشود. نثر منظم و سیال نویسنده در قیاس با معاصرانش بسی امروزی مینماید. این کتاب از آثار معدود فارسی است که در مرکز آن یک زن با تمام عواطف و ارتعاشات روانی و ذهنی قرار گرفته است.»
سیامک وکیلی منتقد ادبی، رمان چشمهایش را نقطه اوج هنر نویسندگی علوی میداند: «بزرگ علوی با مهارت بسیار و با شیوهای بسیار زیبا، دو انسان متضاد و گاه متناقض را در کنار هم قرار میدهد؛ آنچنانکه شیوه او در دیگر داستانهایش نیز هست، اما همه کمالش را در رمان چشمهایش یافته است. تواناییها و ناتواناییها، راستیها و ناراستیها، و ویژگیهای درونیشان را به محک عشق نمایان میسازد. حق با علوی است؛ در چنین زمینههایی است که همه کلیشهها فرو میریزند و انسانهایی که اسیر منطق خشک و ازپیشساختهای هستند، به یک باره شکست میخورند؛ آنچنانکه استاد ماکان شکسته شد. علوی در این داستان زیبا میآموزاند که با قوانین خشک ریاضی نمیتوان به جنگ زندگی رفت و نیز نمیتوان با آن بنایی تازهتر از همینی که هست ساخت!»
شیده شریفی این رمان یا یک اثر نمادین میداند و میگوید: «به نظر من علوی در تابلوی چشمهای فرنگیس همان هویت زن اثیری صادق هدایت در بوف کور را به تصویر میکشد. در طول داستان شاهد تحول شخصیتها هستیم؛ استاد ماکان در پایان دیگر آن مرد مبارز نیست و فرنگیس که دختری مرفه از طبقه اشرافی است، در پایان داستان تغییر کرده است. علوی دو انسان متضاد را روبهروی هم قرار داده است. نویسنده با نام بردن از ابزار نقاشی اعم از آبرنگ، تخته شستی، قلممو و غیره و نام نقاشان معروف و تابلوهایشان و اشاره کردن به رنگها، به تاثیر هنر در جامعه آن زمان اشاره میکند.»
محبوبه معصومنیا نقدنویس، چشمهایش را یک اثر عاشقانه و درعینحال سیاسی میداند. نویسنده هر دو بعد سیاسی و عاشقانه داستان را در کنار هم پیش برده، طوری که هیچکدام بر دیگری سایه نینداخته است: «رمان چشمهایش عاشقانهای تمامعیار بهشمار میآید؛ داستانی که در زمان خود، ساختارشکن و تاثیرگذار بود. نام بزرگ علوی با این کتاب سر زبانها افتاد و او را میان اهالی قلم، مشهور کرد. نکات جالبی درمورد شیوه روایی چشمهایش وجود دارد. هنر بزرگ علوی در پرداخت این رمان این است که فضای سیاسی کتاب، بر موضوع داستان سایه نینداخته است. با این حال فراموش نمیکنید که با رمانی سیاسی طرف هستید. پردازش قوی و فضاسازی گیرا از این کتاب اثری پرکشش ساخته است که نهتنها شما را خسته نمیکند، بلکه شیفته داستان میشوید. قلم بزرگ علوی در این کتاب، بهقدری روان است که ابداً فکر نمیکنید در سالهای منتهی به دهه ۳۰ نوشته شده باشد.»
در بخشی از این رمان روایت ملاقات ناظم مدرسه با فرنگیس را میخوانیم: «زن ناشناس کمى تأمل کرد. لب زیرینش را گزید. بهزور مىخواست از جریان اشک جلوگیرى کند. در چند دقیقه آخر گویى اصلاً وجود مرا فراموش کرده و دارد با خودش صحبت مىکند. گویى مناظر گذشته تیرهاش روشن و زنده از جلو چشمهایش رد مىشوند و آنچه مىبیند براى اینکه بهتر به ذهنش بسپارد، نقل مىکند. خاموشى او مرا متوجه عالم خودمان کرد. بار دیگر نگاهى به تابلویی که در مقابل من قرار داشت، انداختم و به چشمها خیره شدم. آرزو مىکردم که نکته تازهاى در آنها کشف کنم. در این چشمهاى صاف و شفاف، آیینهاى از گذشته این زن نهفته بود. وقتى رویم را از پرده چشمهایش برگرداندم و به او نگاه کردم، دیدم دارد به ساعتش نگاه مىکند. گفت: مىدانید که دیروقت شده؟ پرسیدم: چه ساعتی است؟ گفت: از یک هم گذشته است. گفتم: مرا تا از اینجا بیرون نکنید، نخواهم رفت. دلم مىخواست تا آخرش برایم حکایت مىکردید. گفت: آخرى دیگر ندارد. - چطور شد که از او جدا شدید؟ - خیال مىکنید که ما مىتوانستیم باهم باشیم؟ - نمىدانم، همین را مىخواهم بپرسم. - عیبش هم همین است. اگر تا به حال این نکته را استنباط نکردهاید، معلوم مىشود که نتوانستهام خودم و او را به شما معرفى کنم.»
سید مجتبی آقابزرگعلوی -نویسنده، روزنامهنگار و استاد زبان فارسی که او را به نام بزرگ علوی میشناسند- در سال 1283 در تهران دیده به جهان گشود. او در پانزدهسالگی به آلمان رفت و دوران دبیرستان را در این کشور سپری کرد. در همین دوران چند اثر آلمانی را به فارسی ترجمه کرد و بعد از فوت پدرش به ایران بازگشت. «چمدان» اولین اثر بزرگ علوی بود که تحت تاثیر اندیشههای زیگموند فروید و نثر صادق هدایت به رشته تحریر درآمد. علوی مدتی بعد به حزب سوسیالیست پیوست و در سال1316 به همراه 52 نفر دیگر از همقطارانش، دستگیر و زندانی شد.
کتاب «پنجاهوسه نفر» روایت سختیهایی است که او و دیگر اعضای حزب سوسیالیست در زندان تحمل کردهاند. بزرگ علوی را در کنار صادق هدایت و صادق چوبک، پدر داستاننویسی نوین ایران میدانند. «سالاریها»، «میرزا»، «گیلهمرد» و «موریانه» از دیگر آثار داستانی این نویسنده شهیر معاصر هستند.
برای مشاهده موارد مرتبط میتوانید به دستهبندی خرید رمان مراجعه کنید.