کتاب «سرمایهداری و آزادی» نوشتهی میلتون فریدمن را غلامرضا رشیدی به فارسی برگردانده و نشر نی آن را منتشر کرده است. میلتون فریدمن در کتاب «سرمایهداری و آزادی» به رابطهی میان اقتصاد و سیاست میپردازد. این کتاب برای کسانی که به علوم سیاسی، جامعهشناسی و مبحث لیبرالیسم علاقه دارند، مناسب است.
کتاب «سرمایهداری و آزادی» نوشتهی میلتون فریدمن را غلامرضا رشیدی به فارسی برگردانده و نشر نی آن را منتشر کرده است. میلتون فریدمن در کتاب «سرمایهداری و آزادی» به رابطهی میان اقتصاد و سیاست میپردازد. این کتاب برای کسانی که به علوم سیاسی، جامعهشناسی و مبحث لیبرالیسم علاقه دارند، مناسب است.
فریدمن (نویسنده و اقتصاددان لیبرال) در این کتاب که دربردارندهی سخنرانیهای اوست، و در سال ۱۹۶۲ با پشتیبانی دانشگاه شیکاگو منتشر شده و فروش بسیار بالایی هم داشته، ادعا دارد که آزادی اقتصادی لازمه رسیدن به آزادی سیاسی است. او که اقتصاد را از سیاست جدا نمیداند، اقتصاد آزاد را شرط لازم برای استقرار آزادی سیاسی میپندارد. مجلهی دانشگاه آکسفورد نیز در معرفی این کتاب مینویسد: «این متن بسیار سیاسی، به ارتباط بین مدیریت اقتصاد و آزادیهای سیاسی میپردازد.» رابطهی آزادی اقتصادی با آزادی سیاسی، نقش دولت در جامعه آزاد، نظارت بر پول، مناسبات بینالمللی مالی و بازرگانی، سیاست مالی، نقش دولت در آموزش و پرورش و سرمایهداری و تبعیض، از جمله موضوعهایی هستند که نویسنده در کتاب به واکاوی آنها پرداخته است. چنانچه در مقدمهی کتاب هم توضیح داده شده، کندی (رئیس جمهور آمریکا) زمانی گفته بود «نپرسید که کشورتان چه میتواند برای شما انجام بدهد، بپرسید شما چه میتوانید برای کشورتان انجام بدهید.» به نظر فریدمن، این عبارت که کشورتان چه کاری میتواند برای شما انجام بدهد، به این نکته اشاره دارد که دولت سرپرستِ شهروندان است و شهروندان تحت سرپرستی دولت هستند که این با باور به آزادی انسانها در تضاد است. و این عبارت که شما چه کاری میتوانید برای کشورتان انجام بدهید نیز، نشانه آن است که دولت ارباب و شهروند نوکر آن است. به نظر نویسنده، در دیدگاه انسان آزاد و آزادیخواه، کشور متشکل از انسانهاست، نه چیزی بیش از آن. انسان آزاد هیچ هدف ملی یا مقصودی را به رسمیت نمیشناسد، جز اینکه دربارهی آنها توافق عمومی وجود داشته باشد و همگان بر سر آن توافق داشته باشند. فریدمن حرف دیگری را مطرح میکند و میگوید که انسان آزاد نمیپرسد؛ کشورش چه میتواند برای او انجام دهد و نمیپرسد او چه میتواند برای کشورش انجام بدهد، فقط میپرسد؛ من و هموطنانم از طریق دولت چه میتوانیم انجام بدهیم تا بتوانیم از عهده مسئولیتهای فردی برآییم و به اهداف جداگانه خودمان دست یابیم و آزادیها را حفظ کنیم. به نظر فریدمن، تاریخ نشان داده که تمرکز قدرت، به آزادی آسیب میرساند. با این حال، هرچند که وجود دولت برای حفاظت از آزادی لازم است اما اگر در همین دولت تمرکز قدرت صورت گیرد، ولو از روی حسننیت باشد، برای آزادی خطرآفرین است.
جملاتی از کتاب که شاید انگیزه خواندن باشند
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «چگونه میتوان از محاسن دولت بهرهمند شد و در عین حال از خطری که متوجه آزادی است اجتناب ورزید. دو اصل عمدهی مندرج در قانون اساسی که تاکنون آزادی را برای ما حفظ کرده، به این پرسش پاسخ داده است. گرچه رعایت این اصول فریضه قلمداد می شود، ولی در عمل مکرراً شاهد نقض آن بودهایم. اول اینکه حوزهی اختیارات دولت باید محدود باشد. وظیفهی اصلی آن باید پاسداری از آزادی شهروندان در برابر دشمنان خارجی و داخلی، حفظ نظم و قانون، فراهم کردن زمینهی اجرای قراردادهای خصوصی و ترویج بازارهای رقابتی باشد. گذشته از این وظیفهی اساسی، دولت گاهی امکان انجام اشتراکیِ کاری را فراهم میکند که انجام آن بهصورت انفرادی سختتر و پر هزینهتر است. البته این نوع استفاده از دولت توأم با خطراتی است، اما نمیتوان و نباید بهرهگیری به این شکل از دولت را کاملاً مردود شمرد. حال قبل از هر چیز باید تراز کامل و بدون ابهامی از مزایای کار مورد نظر تهیه کرد. با تکیه بر همکاری داوطلبانه و آزاد، چه اقتصادی و چه غیراقتصادی، میتوان اطمینان حاصل کرد که بخش خصوصی عاملی است برای نظارت بر اختیارات بخش دولتی و ابزاری مؤثر برای پاسداشت آزادی بیان، دین و اندیشه. اصل اساسی دوم این است که قدرت دولت باید پخش شود. اگر قرار باشد دولت اعمال قدرت کند، بهتر است این کار را در سطح شهرستانها انجام دهد تا در ایالتها، و بهتر است در ایالتها اعمال قدرت کند تا در پایتخت. اگر کسی از عملکرد مقامات محلی خود راضی نباشد، مثلاً از وضعیت دفع فاضلاب، منطقهبندی، یا وضع مدارس شهر، میتواند به محلهای دیگر مهاجرت کند. اگرچه افراد کمی ممکن است اقدام به این کار کنند، ولی حتی احتمال انجام این اقدام نقش کنترلکنندهای خواهد داشت. اگر کسی از عملکرد دولت در ایالت خود راضی نباشد، میتواند به ایالتی دیگر مهاجرت کند. اما اگر فردی از آنچه در پایتخت میگذرد راضی نباشد، راههای بسیار محدودی خواهد داشت.» این کتاب، در اصل به رابطه آزادی اقتصادی با آزادی سیاسی میپردازد. برخی باور دارند که سیاست و اقتصاد ارتباطی با هم ندارند و آزادی فردی مربوط به سیاست و رفاه مسالهای در حوزه اقتصاد است. اما فریدمن جور دیگری فکر میکند و ارتباط این دو را تنگاتنگ توصیف کرده و همگرایی آنها را موجب رفاه و آزادی میپندارد. به نظر او، دولت نقش مستقیمی در ایجاد جامعه آزاد دارد. یکی از نکاتی که او به آن اشاره دارد، مسئله آموزش و پرورش است. در توضیحی که داده میگوید «هر آموزشی، پرورش نیست و هر پرورشی هم آموزش نیست» اینها را دو مقوله مرتبط با هم میداند که یکی (آموزش) مورد توجه اهالی سیاست است و دومی (پرورش) مورد توجه آنها نیست و توجه به این موضوع را نیز ضروری تشخیص میدهد. در این کتاب، میتوان با اندیشههای فریدمن که یکی از موثرترین و فعالترین متفکران لیبرال جهان در قرن بیستم است، آشنا شد.