در جستجوی زمان از دست رفته در هفت جلد نوشته شده است. هر هفت بخش کاملاً مستقل و بهتنهایی کاملاند، اما رشتۀ داستانی هر بخش را به هم پیوند میزند و همین است که نهایتاً با اثری سترگ روبهروییم. «طرف خانۀ سوان»، «در سایۀ دوشیزگان شکوفا»، «طرف گرمانت»، «سدوم و عموره»، «اسیر»، «گریخته» و «زمان بازیافته» بخشهای مختلفِ در جستجوی زمان از دست رفتهاند. مارسل شخصیت اصلی و راوی رمان است. او با این نکته رمان را شروع میکند که «مدت زیادی بود که زود به رختخواب می رفتم». او به یاد میآورد که در اتاقش، در خانۀ روستایی خانواده در کامبری بود، درحالیکه در طبقۀ پایین والدینش دوستشان چارلز سوان را سرگرم میکردند؛ مردی ظریف و یهودیالاصل با پیوندهای قوی با جامعه. بهدلیل دیدار سوان، راوی از بوسۀ شببهخیر مادرش محروم میشود، اما او را مجبور میکند که شب را به خواندن برای او بگذراند. این خاطره تنها خاطرهای است که او از کمبری دارد تا اینکه سالها بعد طعم یک کیک مادلن آغشته به چای، خاطرهای را به یاد او میآورد.
در دیباچۀ کتاب آمده: «در جستجوی زمان از دست رفته اثر سترگ یک انسان بیمار است. اثر نویسندهای که برخی از تکاندهندهترین صحنههای کتابش را به بیماری اختصاص داده است؛ که تصویرهایی بسیار سخت و آکنده از درماندگی از بیماران ترسیم میکند؛ که از بیماریها با زبانی اساطیری اما همچنین فنی سخن میگوید، زبان کسی که خود میداند و از نزدیک حس کرده است که عادت و الفت به بیماری یعنی چه... .»
واشینگتن پست دربارۀ کتاب گفته: «مارسل پروست، بزرگترین رماننویس قرن بیستم است، همان طور که تولستوی، این عنوان را در قرن نوزدهم داشت.»
Library Journal نیز رمان را شاهکاری از پروست خوانده است.
در بخشی از کتاب میخوانید: «شاید سکون چیزهای پیرامون ما از آنجا میآید که مطمئنیم آنها همانهاییاند که هستند و نه چیزهای دیگری، و از سکون اندیشۀ ما در برابر آنها. درهرحال، هنگامی که بدین گونه بیدار میشدم، و ذهنم بیهوده تکاپو میکرد تا دریابد کجا هستم، در تاریکی همۀ چیزها، سرزمینها و سالها به دورم میچرخیدند... .»
و در بخشی دیگر: «همانگونه که هندسۀ فضایی داریم روانشناسی زمانی هم داریم، یعنی رشتهای که محاسبات روانشناسی مسطح دیگر در آن دقت و اعتبار ندارد، زیرا نه "زمان" به حساب آورده میشود و نه یک شکل دیگرش که همان فراموشی باشد؛ فراموشی که من رفته رفته نیرویش را حس میکردم و ابزار بسیار قدرتمندی برای سازگاری با واقعیت است، زیرا بازماندۀ گذشته را که پیوسته با واقعیت تضاد دارد خردهخرده در درون آدمی نابود میکند.
بهراستی میتوانستم زودتر از آن حدس بزنم که روزی عشقم به آلبرتین پایان خواهد گرفت. زمانی که بر اساس تفاوتِ اهمیت شخص او و کارهایش برای خودم و برای دیگران فهمیدم که عشقم بیشتر از آنکه به او باشد درون خودم است، میتوانستم از این خاصیت ذهنی عشقم نتیجهگیریهای گوناگونی بکنم، و اینکه چون حالتی ذهنی بود ازجمله میتوانست تا مدتها بعد از خود شخص ادامه یابد، نیز اینکه چون با این شخص هیچ پیوند واقعی نداشت، و به هیچ چیزی در بیرون از خودش متکی نبود، بیشک همانند هر حالت ذهنی دیگری (حتی حالتهای پایدارتر) روزی "غیرقابل استفاده" میشد و "باید عوضش میکردی"، و اینکه در چنین روزی همۀ آنچه به نظرم مرا چه شیرین و چه ناگسستنی به خاطرۀ آلبرتین میپیوست دیگر برایم وجود نداشت.»
مارسل پروست با نام کامل والانتَن لویی ژرژ اوژن مارسل پروست در دهم ژوئن 1871، چهل روز پس از پایان خونین کمون پاریس، در اوتوی به دنیا آمد. پروست فعالیت جدی ادبی خود را از 1892 آغاز کرد. در همین سال، در نشریۀ Banquet پانزده مقاله چاپ میکند که در کتاب خوشیها و روزها با آنها مواجه میشویم.
پروست در ژانویهٔ سال ۱۹۰۸ نگارش در جستجوی زمان از دست رفته را آغاز کرد. سال ۱۹۰۹ او هر گونه رفتوآمد را کنار گذاشت و یکسره به نوشتن پرداخت. نخستین نگارش عشق سوان در همین سال به پایان رسید. در سال ۱۹۱۲ بخشهایی از جستجو در روزنامهٔ فیگارو چاپ شد. سال ۱۹۱۳ سرانجام انتشارات برنار گراسه میپذیرد که کتاب را در سه جلد به خرج نویسنده چاپ کند. طرف خانۀ سوان در نیمهٔ دوم نوامبر منتشر شد. پروست در ماه اوت سال ۱۹۱۶ از انتشارات برنار گراسه جدا شد و حق چاپ جلد دوم اثر خود را به انتشارات گالیمار واگذار کرد.
در سال ۱۹۱۸، ماه ژوئن در سایهٔ دوشیزگان شکوفا و مجموعه مقالات pastiches et Melamges به چاپ رسید. در ماه نوامبر جایزهٔ ادبی گنکور به در سایهٔ دوشیزگان شکوفا تعلق گرفت و پروست ناگهان معروف شد. او در سال ۱۹۲۰ بخش اول طرف گرمانت، در سال ۱۹۲۱ بخش دوم طرف گرمانت و بخش اول سدوم و عموره، و در سال ۱۹۲۲ بخش دوم سدوم و عموره را منتشر میکند.
پروست از کودکی بیمار بود و سلامتی شکنندهای داشت. او در سال ۱۸۸۰ برای نخستین بار دچار حملهٔ آسم شد. سرانجام در میانهٔ اکتبر سال ۱۹۲۲ به برونشیت دچار شد و روز هجدهم نوامبر از دنیا رفت. پروست در گورستان پرلاشز به خاک سپرده شده است. پس از مرگ او، در سال ۱۹۲۳ اسیر در دو جلد، در سال ۱۹۲۵ گریخته در دو جلد، در سال ۱۹۲۷ زمان بازیافته در دو جلد، و در سال ۱۹۵۲ رمان ژان سنتوی و در سال ۱۹۵۴ اثر ناتمام ضد سنتبوو به چاپ رسید.