کتاب مسئلهی مرگ و زندگی با عنوان فرعی «عشق، فراق و آنچه در پایان عمر اهمیت دارد» نام کتابی ارزشمند از پدر رواندرمانی اگزیستانسیال، اروین یالوم است. او این کتاب را در سال 2021 به نگارش درآورده و با وجود زمان کمی که از انتشار آن میگذرد، مورد استقبال گستردهی مخاطبان قرار گرفته است.
مرگ یکی از اضطرابهای وجودی هر انسانی است. مرلین، همسر یالوم که از 15 سالگی که در کنار او بوده، با بیماری سرطان دست و پنجه نرم میکند. حالا مرگ بیش از هر چیز دیگری به آنها نزدیک است. یالوم خود را در این ماجرا بیش از حد توقع، آرام احساس میکند. اما این آرامش از کجا نشات میگیرد؟ او در این کتاب به جای گریز از مساله، به سراغ مرگ و شیوهی مواجهه با آن رفته است و برای ما از فقدان، سوگ و توانایی پذیرش آن صحبت میکند. این کتاب خواندنی به همهی رواندرمانگران، علاقهمندان به روانشناسی و مباحث اگزیستانسیال پیشنهاد میشود.
لوری گاتلیب، نویسندهی کتاب «شاید لازم است با کسی حرف بزنید» در توصیف این اثر چنین نوشته است: «بالغ بر نیم قرن است که جهان مبهوت داستان های روانپزشک برجسته اروین دی. یالوم است؛ داستان هایی در مورد روح آدمی و سرشار از حکمت، بصیرت و طنازی. حال او با صداقت و شجاعتی حیرت آور، ما را مهمان دشوارترین تجربه ی زندگی اش می کند: فراق همسرش؛ رفیق باوفایش از دوران نوجوانی. دو یار که در همه ی عمر خود از جمله در نوشتن این کتاب کنار هم بوده اند، تصویری ماندگار از سوگ ارائه می دهند؛ از وحشت، غم، انکار و پذیرش با اکراه. ولی در پایان تأثیری که در ما به جا می ماند، فراتر از داستانی عمیق در مورد فراقی ابدی است. زیرا این داستان فراموش نشدنی، زیبا و سوزناک در مورد عشق، جاودانه است. گمان می کنم تا چندین سال نتوانم از فکر آن بیرون بیایم.»
«این دو استاد برجسته و شرکای مادامالعمر با پیری، شکنندگی و مرگ دست و پنجه نرم میکنند. با مواجههی صادقانه با زندگی، آن دو به درک عمیقتری ارزش زندگی رسیدهاند.» فرانک اوستاسسکی (نویسنده) دربارهی آن اینطور میگوید. رسانهی کرکوس در توصیف آن نوشته است: «یک داستان عاشقانهی عمیق با درسهایی برای زندگی و همچنین نحوهی مردن»
در قسمتی از کتاب یالوم میخوانیم: «سالها خودم را محتاطانه به بازنشستگی نزدیک و آن را در مقادیر کم امتحان کردهام. رواندرمانی کار تمام عمرم بوده و تصور رهاکردن آن برایم دردناک است. اولین قدم به سمت بازنشستگی را زمانی برداشتم که تصمیم گرفتم در اولین جلسه مشاوره به بیمارانم اطلاع دهم که آنها را تنها به مدت یک سال معاینه خواهم کرد. به دلایل زیادی از کنارگذاشتن روانپزشکی متنفرم. بیشتر به این خاطر که از کمککردن به دیگران بسیار لذت میبرم و تا این لحظه از زندگی آن را بهخوبی یادگرفتهام. دلیل دیگری که از گفتنش کمی خجالت میکشم، این است که دلم برای گوشدادن به آن همه داستان تنگ میشود. من اشتیاقی سیریناپذیر برای شنیدن داستان دارم، به خصوص آنهایی که بتوانم در تدریس و نوشتن به کار ببرم. از دوران کودکی عاشق داستانها بودم و به جز سالهایی که به دانشکده پزشکی میرفتم، همیشه بی برو برگرد قبل از خواب کتاب میخواندم. با اینکه نویسندههای صاحب سبکی چون جویس، نابوکوف و بنویل من را مبهوت خود میکنند داستانسرایانی مثل دیکنز، ترولوپ، هاردی، چخوف، موراکامی، داستایفسکی، آستر و مکیوان را از ته دل تحسین میکنم.»
یالوم برای ما از لحظهای میگوید که متوجه شده وقت آن رسیده که رواندرمانگری را کنار بگذارد: «چند هفته پیش، در چهارم جولای، چند دقیقه قبل از ساعت چهار بعدازظهر از مراسم جشنی که در پارکی همین حوالی برگزار شده بود، به خانه برگشتم و وارد دفترم شدم. قصد داشتم یک ساعتی را صرف جوابدادن به ایمیلهایم کنم. همین که پشت میزم نشستم صدای ضربهای به در را شنیدم. در را باز کردم و زنی زیبا و میانسال را دیدم. از او استقبال کردم و گفتم: «سلام، من اِروین یالوم هستم. دنبال من میگشتین؟» «من امیلی هستم. یک رواندرمانگر اهل اسکاتلند و ساعت چهار امروز با شما قرار داشتم.» قلبم ریخت. وای نه! حافظهام یک بار دیگر از کار افتاده بود.»
نویسنده به شرح ادامهی داستان میپردازد: «این ایمیلیه که دنبالش میگردین. با خودم آوردمش چون پنج سال پیش، آخرین باری که همدیگه رو دیدیم باز هم نتونستین ایمیل من رو پیدا کنین.» با صدای بلندتری گریهاش را ادامه داد. اولین جمله ایمیلش را خواندم: «طی ده سال گذشته در دو موقعیت مختلف با هم ملاقات کردیم (به طور کلی چهار جلسه) و شما کمک زیادی به من کردید و...» دیگر نتوانستم بخوانم: امیلی حالا با صدای بلند زار میزد و میگفت: «من نامرئیام. من نامرئیام. ما چهار بار همدیگه رو دیدیم و شما هنوز من رو نمیشناسین.» با بهت یادداشتش را کنار گذاشتم و رو به او کردم. اشک روی صورتش جاری شد. در کیفش به دنبال دستمال کاغذی گشت اما چیزی پیدا نکرد و بعد به سمت جعبه دستمال کاغذی من که روی میز کنار صندلیاش بود دست دراز کرد، اما جعبه خالی بود. مجبور شدم به دستشویی بروم و چند تکه دستمال توالت را که هنوز روی لوله دستمال باقی مانده بود برایش بیاورم. دعا میکردم بیشتر از آن به دستمال نیاز نداشته باشد.»
اروین یالوم بنیانگذار روانشناسی اگزیستانسیال (روانشناسی وجودی) است. این روش درمانی در پنج مورد خلاصه میشود: زندگی گاهی بیانصاف است؛ از بعضی رنجهای زندگی، از جمله مرگ، نمیتوان گریخت؛ با وجود نزدیکی به دیگران، همچنان تنهاییم؛ برای زندگی صادقانهتر ناچاریم با مسالهی پوچی و معنای زندگی مواجه شویم و آخر این که در نهایت مسئولیت زندگی ما با خودمان است.
او آثار ارزشمند فراوانی در این زمینه تالیف کرده که از مهمترین آنها میتوان به کتاب «رواندرمانی اگزیستانسیال» اشاره کرد که نشر نی با ترجمهی روان خانم سپیده حبیب آن را به چاپ رسانده است. همچنین آثار دیگر او با نام «وقتی نیچه گریست» و «درمان شوپنهاور» در ایران طرفداران بسیار زیادی دارند و جزو پرفروشترین کتابها هستند.
برای مشاهده محصولات مرتبط دیگر میتوانید از دسته بندی خرید کناب روانشناسی، خرید کتاب انگیزشی، و خرید رمان نیز بازدید فرمایید.