13 تیر 1402
314 بازدید

معرفی کتاب: قطاری که مسافرش شدیم

    در این مطلب می‌خوانید:

معرفی کتاب: قطاری که مسافرش شدیم

«مهاجرت» چیزی است که زیاد از آن می‌شنویم،‌ مخصوصا در سال‌‌های اخیر. یکی از بزرگ‌ترین دوراهی‌های زندگی خیلی از ماها رفتن یا نرفتن است،‌ رفتن به دنیایی جدید از ناشناخته‌ها که می‌توانند خوب یا بد زندگی ما را به کلی تغییر دهند. در این میان خیلی‌ها سعی می‌کنند از مهاجرت بهشتی وصف ناپذیر بسازند و برخی هم با بدبینی تمام از آن تعریف می‌کنند. اما واقعیت چیست و با مهاجرت چه چیزهایی به دست می‌اوریم یا چه چیزهایی به دست می‌آوریم؟ اگر شما هم چنین سوال‌هایی دارید، شاید بد نباشد خواندن کتاب قطاری که مسافرش شدیم را امتحان کنید. با ما در بلاگ بوک لند همراه باشید.

درباره نویسنده

علی معتمدی دکترای رشته مهندسی عمران دارد و به عنوان دانشجو از کشور خارج شد. او در حال حاضر در نیویورک زندگی می‌کند و چند سالی را صرف دیدن کشورهای مختلف و عکاسی خیابانی و مستند کرده است. علی معتمدی برای چندین مجله کار عکاسی انجام می‌دهد و با چند نشریه و مجموعه در داخل ایران هم همکاری داشته است.

کتاب قطاری که مسافرش شدیم از زبان یک مهاجر نوشته شده است و از نظر نویسنده، همین هم سبب می‌شود کتاب به صورت محض بی‌طرف نباشد. این یعنی کتاب آنقدرها هم از تعصبات به دور نیست و تاثیرات دلتنگی وطن و خاطرات خوب گذشته هم در آن دیده می‌شود. با این وجود نویسنده سعی می‌کند موضوعات را نه فقط از نگاه شخص خودش، بلکه از دید یک خارج نشین ایرانی بگوید و واقعیت‌ها را بدون کم و کاست بیان کند.

جزئیات کتاب قطاری که مسافرش شدیم

کتاب قطاری که مسافرش شدیم از ۲۰ روایت یا به قول نویسنده تک نگاری تشکیل شده است. خود نویسنده می‌گوید ترتیب قرار گیری آن‌ها بر اساس موقع اتفاق افتادن و تجربیات شخصی‌اش بوده. اما این تک نگاری‌ها به هم مرتبط نیستند و مجبور نیستید آن‌ها را پشت سر هم بخوانید یا حتی از جای خاصی شروع به خواندن کنید. این روایت‌ها در عین حال که هر یک به تنهایی یک قطعه مستقل و کامل هستند، در کنار هم دنیای نویسنده را تشکیل می‌دهند و زاویه دید او را به ما نشان می‌دهند. او می‌گوید این کتاب بیشتر از آن‌ که به خودی خود برایش مهم باشد، یک بهانه است برای حرف زدن و شنیده شدن؛ انگار که حس می‌کند دور است و باید بلندتر حرف بزند، شنیده شود و بار سنگین زندگی را با افراد دیگری شریک شود تا شاید از سنگینی آن کاسته شود. کتاب حجم زیادی ندارد و وجود فصل‌ها یا روایات کوتاه سبب شده خواندن آن بسیار ساده باشد. نثر کتاب هم روان و بدون پیچیدگی است و همه می‌توانند از خواندن آن لذت ببرند.

کتاب قطاری که مسافرش شدیم شامل فصل‌های زیر است:

  • حرف راست
  • تولد تدریجی
  • پاسپورت لعنتی
  • شرط چاقو
  • مترو یا METRO؟
  • آرزو به دلان
  • مستراح علمی
  • زبان مشترک ما
  • ویزای آزادی
  • جمع اضداد
  • تنک یو Mr.Chamber
  • چرخه‌های تکراری
  • ایران صفر، آرژانتین یک
  • کن فیکون
  • پوست موز
  • پارادوکس انیشتن
  • فرق تنهایی با تنهایی
  • این به اون در!
  • خانه کجاست؟
  • کوچ سارها
  • یادداشت‌‌ها

از این میان بخش «حرف راست» در واقع نوعی مقدمه است. این بخش با روایت نویسنده از تماس گرفتنش با شخصی برای پیدا کردن ناشر و نشر کتابش شروع می‌شود و از همان جا هم می‌توان حال و هوای کلی کتاب را دریافت؛ قطع شدن تماس و تلاش در ابتدا خونسردانه نویسنده برای برقراری مجدد تماس و بعد هم توضیحات علی معتمدی درباره کتاب و انگیزه‌هایش برای نوشتن آن.

روایت اول داستان آشنایی راوی با دایی صمد است. دایی صمدی که چندین سال است در آمریکا زندگی می‌کند و یک جورهایی آینده او را نشان می‌دهد و واقعیات مهاجرت را برایش روشن می‌کند. روایت «تولد تدریجی» از نامش مشخص است، هر چند که شاید بتوان آن را خودکشی تدریجی هم نامید، یا شاید هم هر دو. در روایت بعدی از گم شدن پاسپورت و سردرگمی‌ها و دودلی‌های نویسنده می‌خوانیم. بخش «به شرط چاقو» هم خودش را لو می‌دهد؛ مهاجرت هندوانه‌ای سربسته است که البته شرط چاقویی هم ندارد. جاده‌ای یک طرفه که خودتان باید آن را کشف کنید و برای دو نفر هم یکسان نخواهد بود.

در بخش‌های بعدی نویسنده از سوءتفاهم‌ها، شوک‌های فرهنگی و تفاوت‌های زبانی و فرهنگی می‌گوید که هر یک داستان خود را به وجود می‌آورد و اتفاقات تلخ و شیرین را رقم می‌زند، نگاه متفاوت آدم‌ها با ملیت‌های مختلف که می‌تواند تصورات را نسبت به موضوعات یکسان تغییر دهد. «ویزای آزادی» روایتی ملموس‌تر و گزارش‌وارتر از دردسرهای دانشجویان ایرانی و مشکلاتشان است. روایات بعدی هم مسائل مشابهی را بررسی می‌کند، چرخه‌‌ای که شاید هر مهاجری با آن روبرو شود، از امیدهای بسیار تا ناامیدی‌ها، دلتنگی‌ها و دل بریدن‌ها. در یکی از روایات نیز از عاشقانه‌ای بی‌فرجام می‌خوانیم که کلکسیون خاطرات مهاجران را تکمیل می‌کند.

البته که او سعی نمی‌کند شما را از مهاجرت پشیمان یا به آن تشویق کند و تنها سعی می‌کند نگاهی شفاف و صریح در اختیارتان قرار دهد. در کتاب قطاری که مسافرش شدیم به وضوح به این نکته اشاره می‌شود: «هر آدمی خودش کلی زمان می خواهد تا بفهمد که با خودش چند چند است. باید چند بار هم که شده برود توی دیوار تا یواش یواش فرمان دستش بیاید، تا آرام آرام بفهمد کدام کوچه بن بست است، یا کدام خیابان کم ترافیک‌تر. رفتن یا برگشتن، یک علاج و جواب جمعی نیست، یک قصه کاملا شخصی است. دفترچه خاطراتی است که به اندازه تمامی روزهای خوب و بد پیش روی مان صفحه دارد. باید بگذاریم هر کسی داستان خودش را خودش بنویسد».

جمع بندی

گفتن از مهاجرت آسان نیست. مهاجرت از آن پدیده‌هایی است که شاید تجربه‌اش برای هیچ دو نفری یکسان نباشد و همین هم سبب می‌شود نتوان نسخه واحدی برایش پیچید. اگر راجع به مهاجرت فکر می‌کنی و دوست دارید از تجربه افرادی که رفته‌اند بدانید، کتاب قطاری که مسافرش شدیم تجربه خوبی خواهد بود. در این کتاب روایاتی بدون روتوش و واقعی و در عین حال روان و ساده را از یک مهاجر می‌خوانید و شاید بتوانید کمی با حال و هوای مهاجرت بیشتر آشنا شوید.

این مطلب را به اشتراک بگذارید:
نظرات کاربران
نظر خود را بنویسید:
پربازدیدترین مطالب