«دودمان» جدیدترین رمان از نویسندۀ مشهور ایرانی، «محمود دولت آبادی» است که برای نخستینبار، در سال 1401 منتشر شد. آقای دولت آبادی این رمان را، ان هم زمانی که تولد 82سالگی خود را نیز تجزیه کرده، به نگارش درآورده است.
«دودمان» یکی از رئالیستیترین آثار دولت آبادی است که تاکنون منتشر شده است. این رمان را میتوان روایتی از فراز و نشیبهای روح خستۀ نویسنده در دهههای اخیر دانست که در قالب داستانی بازگو میشوند. نام شخصیت اصلی این رمان «ارسلان» است. او را میتوان نمادی تمامعیار از مردان سرزمین پارس دانست که رنجی به بزرگی کل تاریخ را در دل حمل میکنند و به دنبال هویت و دودمانی برای خویش هستند. اما ارسلان این دودمان را در چه میجوید؟ در زندگی خواهر خود؛ خواهری که دولت آبادی از زندگی سهمناک او نیز، روایت میکند... .
یکی از فضاسازیهای زیبای رمان «دودمان» را با هم بخوانیم:
«بالاخانه غمخانه شده بود، طوری که ارسلان هم جا خورد با همهی جسارتی که داشت. نشانی از تاجی نبود. رفته بود تو اتاق خودش و در را از پشت بسته بود. شوقی هم کنج اتاق نشسته و زانو ها را بغل گرفته و خم شده بود تنش، حلقه و انبوه موها قاتی چارقدش ریخته بود پایین تا روی ساقها و ارسلان هم که در را باز کرد و پاگذاشت تو در شوقی سر بلند نکرد ببیند کسی که در را باز کرده چه کسی است، شاید هم متوجه باز شدن در اتاق نشده بود. ارسلان لحظاتی دست به دستگیرهی در خیره ماند به شوقی مگر سر بلند کند و چیزی بگوید، اما نه...»
دولت آبادی در پاراگراف زیر، با قلمی بینظیر و توصیفاتی هیجانانگیز، «ترس» را مورد کندوکاو قرار داده است:
«قبضدان جیب بغل را لمس کرد، جوری که چشمهایی مراقبِ حرکت دستش نباشند و محض احتیاط کمی هم زیر بغل را خاراند. بعد از آن دستمال ابریشمی را از جیب درآورد بگیرد روی بینی از بوی بد دستاب که دمبهدم بیش میشد و متوجه سوراخ کلاه مچالهشدهی توی دستش شد، همان کلاه را بیاختیار گرفت روی بینی و نگاهش را فروانداخت مبادا کسی متوجه حسّ انزجارش بشود و به او پیله کند. فغان از این ترس! از آن لحظهای که کلاهِ حالا گمشدهاش را از سر چوبرختی برداشته، به سر گذاشته و عزم گریز کرده بود این ترس و بیم رهایش نمیکرد. ترس از هر چیز و کس، حتی ترس از فضای خالی وقتی میان راه از اتوبوس پیاده میشد با دیگر مسافران و خود میرفت دورتر از همگان در یک فضای خالی و خلوت مینشست یا میایستاد در سایهی درختی و مثلاً به کوه و دشتها نگاه میکرد. چشمهای گربهای سایهی آن مرد گمشده در غبار پیرامون اتوبوس گاراژ که دیگر فصل تازهای بود و تازه میکرد همهی وهم – بیمهای پیشین را و حالا نگران میبود مبادا آن شخص هم در میان انبوه جمعیت یک گوشهای کز کرده باشد و او را میپاید.»
«محمود دولت آبادی» نامآشناترین نویسندۀ پیشکسوت ایرانی است که آوازۀ آثار او نه تنها در مرزهای ایران، بلکه در سراسر دنیا پیچیده است. دولت آبادی با نگارش رمان 10 جلدی «کلیدر» به عنوان یکی از بلندترین رمانهای سراسر تاریخ ادبیات، به شهرتی جهانی دست سافت.
او همچنین نمایشنامهها و فیلمنامههای متعددی نیز نوشته است. از جمله جوایز معتبری که آقای دولت آبادی موفق به اخذ آنها شده است، میتوان به جایزۀ «یان میخالسکی سوییس» در سال 2013 و جایزۀ «شوالیه ادب و هنر فرانسه» در سال 2014 اشاره کرد.
از جمله آثار مهم او میتوان به کتابهای «جای خالی سلوچ»، «طریق بسمل شدن» و «روزگار سپریشده مردم سالخورده» اشاره کرد.