کتاب «دختران کوبانی» اثر گیل تسماخ لمون، روایتگر داستانی خیرهکننده از نبردی خونین و مرگبار با اهریمنی به نام داعش است.
در سال 2014 در پس جنگهای پایانناپذیر و ویرانگر داعش، زنانی کُرد تصمیم گرفتند با عزمی راسخ علیه این گروه تروریستی قیام کنند. درگیری در شهر کوچکی به نام «کوبانی»، واقع در شمال سوریه، شکل گرفت. این کتاب حاصل تعداد بسیاری مصاحبه با زنان و دخترانی است که در خط مقدم استقامت ایستادند تا نابودی داعش را جشن بگیرند.
نقطه قوت این رویداد، شجاعتهای زنانی است که میدانستند خوی وحشیگری داعش نسبت به زنان، تمام جهان را شگفتزده کرده است. این زنان نهتنها از این آوازه درندهخویی داعش نترسیدند، بلکه شانهبهشانه آنها جنگیدند و نقش مهمی در از بین بردن این تهدید جهانی ایفا کردند. بار دیگر این زنان بودند که نشان دادند، میتوانند در عرصههای مهم سیاست به بهترین نحو رهبری کنند و پیروز میدان نبرد باشند.
یکی از خوانندگان کتاب نوشته است که حین خواندن کتاب عمیقاً به وجد آمده و تصور این روایتهای شجاعانه و شهامتهای بینظیر زنان، برایش شوکهکننده بوده است.
خوانندهٔ دیگری با اشاره به قلم روان نویسنده میگوید: «این کتاب را بخوانید تا متوجه شوید جنگ چهره مردانه ندارد و این زنان هستند که گاهی رشادتهای هزاران برابر بیش از مردان از خود نشان میدهند.»
نویسنده کتاب را با مقدمهای اینچنینی آغاز میکند: «با کمی اکراه عازم سفر به مرز عراق و سوریه شدم. با خودم میگفتم کار کردن در حوزه جنگ دست کم مدتی است که برای من تمام شده است. من امکان این را داشتم و میتوانستم که چنین انتخابی بکنم، ولی بسیاری از افرادی که در آن یک و نیم دهه دیده بودم، چنین حق انتخابی نداشتند. به همین دلیل پیش خودم احساس گناه میکردم، اما تصمیمم را گرفته بودم که به کشورم و خانهام نزدیک بمانم. من سالها درمورد جنگ و اتفاقات آن مقاله نوشته و داستان گفته بودم. موضوع اولین کتابم خیاطِ خیرخانه، داستان دختری نوجوان در افغانستان بود که در خانه خودش کسبوکاری به راه انداختهبود تا بتواند در زمان سلطه طالبان از خانوادهاش و هممحلیهایش حمایت کند. در آن سالهای سراسر ناامیدی، او توانست امیدی رد دل عدهای ایجاد کند. در سفر به افغانستان عاشق این کشور شدم، چون برخلاف اکثر آمریکاییها که از وضع افغانستان خبر نداشتند، شهامت و قدرت چشمگیری در افغانها دیدم.»
در قسمت دیگری راوی داستان به پیشینه خانوادگیاش اشاره میکند که فاصله زیادی با اتفاقات آن روزهایش ندارد: «این داستان از نظر مکانی نیز برای شخص من مهم و جالب بود؛ چون بخشی از خانواده پدر من اهل اقلیم کردستان عراق بودند. پدرم در بغداد به دنیا آمده و کودکی خود را در عراق گذرانده بود، اما به دلیل مذهبش مجبور شدهبود عراق را ترک کند و به کشور دیگری پناهنده شود. وقتی به شمال عراق و سوریه سفر کردم، عکس پاسپورت پدرم را که در آن، هفت هشت ساله است و کنار خواهران و برادرانش نشستهاست، با خودم برداشتم و بردم. در کنار این تصویر، تمبری از تمبرهای دولت وقت عراق چسبانده شده که رویش نوشته شدهاست این مرد و خانوادهاش ده روز فرصت دارند از کشور خارج شوند و هرگز اجازه بازگشت نخواهند داشت. آداب و رسوم و افکار این منطقه وقتی به آمریکا رفتیم، در زندگی پدرم بر جای ماند. ما در شهر گرینبلت در ایالت مریلند زندگی میکردیم و آخر هفتهها پدرم فوتبال و تختهنرد بازی میکرد و هر وقت از کشیدن سیگارهای مارلبوروی قرمز خسته میشد، با هم پسته میخوردیم و ناخنهایمان از فشار باز کردن پوست پستهها قرمز میشد.»
در بخش دیگری از کتاب به تشکیل گروهکی اشاره شده که بارها خاک ترکیه را مورد حمله قرار داده است: «اوجلان فرزند یک خانواده فقیر کشاورز بود که هفت فرزند داشتند و یکی از خواهرانش که عبدالله او را بسیار دوست داشت، در جوانی مجبور شدهبود در ازای دریافت مقداری پول و چند کیسه گندم، به خانه شوهر برود. عبدالله در دوران جوانی به دانشگاه آنکارا رفت تا در رشته علوم سیاسی تحصیل کند و همچنان آرمان وحدت ملت کُرد را در ذهن داشت و به مارکسیسم روی آورد؛ ولی پس از مدتی به خاطر توزیع جزوههای سیاسی و تأسیس حزب کارگران کردستان به زندان افتاد و از دانشگاه اخراج شد. حزب او با الهام از اندیشههای مارکس و لنین سعی در ایجاد یک سرزمین و دولت مستقل کُرد داشت و اولویت اصلی خود را «آزادسازی» بخشی از ترکیه اعلام میکرد که خود آن را «کردستان شمالی» نامید.»
گیل تسماخ لمون (Gayle Tzemach Lemmon)، در سال 1973 در آمریکا به دنیا آمد. او در خانوادهای یهودی بزرگ شد که پدرش در کودکی به دلیل مذهبش مجبور به ترک وطن (عراق) شد. لمون را با نوشتههای باصلابتش درباره نقش زنان در سیاستهای خارجی و جنگها میشناسند. از ویژگیهای منحصربهفرد لمون میتوان به تسلط او به شش زبان انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، اسپانیایی، دری و کرمانجی اشاره کرد.
او فارغالتحصیل دانشگاه هاروارد است و بعدها عضو هیئتمدیره «مرسی کورپس» و مرکز بینالمللی تحقیقات زنان و کمیته «برتون وودز» بوده است. تحقیقات وی تاکنون شامل رویدادهای کشورهایی نظیر افغانستان، عراق، سوریه، لیبی و بوسنی است. کسب جایزه دین اچبیاس، از دیگر افتخارات این نویسندهٔ کنشگر است.