اتفاقات و شخصیتهای رمان آرزوهای بزرگ انعکاسی از زندگی شخصی چالز دیکنز است. او بهخوبی توانسته گذر از دروران کودکی به بزرگسالی را با تمامی چالشهایش به بهترین شکل ممکن به رشته تحریر درآورد. به همین دلیل نام این کتاب در فهرست رمانهای برگزیده درباره بلوغ و دوران نوجوانی است. شخصیت اصلی داستان پسری فقیر و یتیم به نام پیپ است. از دیگر شخصیتهای مهم رمان خانم هاویشام زنی ثروتمند و مرموز است که در عمارتی بزرگ با دخترخواندهاش استلا زندگی میکند. بعد از اتفاقاتی پیپ سر از خانهی خانم هاویشام درمیآورد و گهگاهی به آنجا رفتوآمد میکند. پیپ درگیر ماجرایی ناگهانی میشود و داستانی هیجانانگیز با پایانی غافلگیرکننده رقم میخورد. پرداختن به مفاهیمی چون سیاهی و سپیدی، فقر و ثروت، جرم و جنایت، عشق و غرور، زیبایی و جذابیت داستان را دو برابر کرده است.
راب کستل در یک سایت خارجی اینچنین مینویسد: «این یک داستان عالی است که به شما تجربه و حس زندگی در زمانهی بیعدالتیهای اجتماعی و اختلافات طبقاتی میدهد.»
پنگوئن رندوم هاوس درباره آرزوهای بزرگ میگوید: «هیچ داستانی با زاویه دید اول شخص بهتر از این داستان روایت نشده است.»
روزنامه گاردین مینویسد: «این اثر، نشاندهندهی قوهی تخیل همیشه در حال خروش و شگفتانگیز نویسنده است.»
فراز در سایت ایران کتاب نظر خود را اینگونه مینویسد: «دیکنز نویسندهای رئالیست است. او در عصر ویکتوریایی به طرز شگفتانگیزی آثاری برجسته با سبک اجتماعی خلق کرد. او در آثارش با زبانی قدرتمند از دغدغههای اجتماعی روز سخن میگوید. دیکنز به خوبی قشر فقیر و طبقات پایین اجتماع را میشناسد. آرزوهای بزرگ را میتوان به نوعی زندگینامهی خودنوشت شخص دیکنز نیز دانست که همچون آثار دیگرش تجربیات تلخ و شیرین او از زندگی و مردم را نمایان میسازد... .»
مانلی که در سایت طاقچه نسخهی مربوط به نوجوانان را خوانده اینچنین نطر میدهد: «خیلی قشنگ بود. داستان دربارهی پسر یتیمی به نام پیپ است، که با خواهرش زندگی میکند و آرزوهای بزرگی دارد. ولی بزرگترین آرزویش این است که یک نجیبزاده شود تا اینکه اتفاقی زندگی پیپ را زیر و رو میکند.»
اول شخص داستان خود را اینگونه زیبا معرفی میکند: «فامیلی من پیریپ بود و اسمم فیلیپ اما از بچگی از این دو تا اسم فقط توانستم اسم پیپ را بسازم و روی خودم بگذارم. برای همین کمکم همه پیپ صدایم کردند. من اصلا پدر و مادرم را ندیدم. قبر آنها در گورستانی تاریک و پوشیده از علف در یک کلیسا بود. روی سنگ قبرشان هم چیزهایی نوشته بودند. از روی حروف اسم پدرم روی سنگ قبر، فکر میکردم لابد پدرم مردی چهارشانه و تنومند بوده و موهای مشکی و وز وزی داشته است. از شکل حروف اسم مادرم هم حدس زدم که او حتما زن مریضحالی بوده و صورتش ککومک داشته است.»
از جملات زیبای کتاب: -«دری که به سوی زندگی باز می شود، به طرف انسان نمیآید، بلکه انسان باید به سوی آن برود.»
-«در طول زندگی، معمولاً بدترین ضعفهای ما به خاطر افرادی هستند که بیشتر از همه آنها را تحقیر میکنیم.»
-«من هرگز چنین شور عمیقى را در قالب کلمات نشنیده بودم. سفتى و تورم عضلات بازوى لاغرش را که از هیجان عمیق درونش بود، بر گردنم احساس مىکردم. پیپ، مىشنوى چى مىگم؟ من براى این اونو به فرزندى پذیرفتم که همه دوستش بدارند. اونو طورى پرورش دادم که دوستش داشته باشند. اونو به کمال رسوندم که دوستش داشته باشند. بنابراین تو هم دوستش داشته باش! او این جمله را بارها تکرار کرد و تردیدى نداشتم که آن را با نیت خاصى بر زبان مىآورد. کلمهى «دوستداشتن» را با شدت و عصبیت خاصى بیان مىکرد که اگر بهجاى آن واژههاى «نفرت»، «ناامیدى»، «انتقام» و «مرگ» را تکرار مىکرد تا این حد در ذهنم فریاد بیزارى را تداعى نمىکرد. با همان حالت شتابزده و پرهیجان ادامه داد: «مىدونى عشق حقیقى چیه؟ اطاعت بىچون و چرا، فروتنى، خودشکستن بىقیدوشرط، فرمانبردارى محض، بىاعتقادشدن به خود و جهان، تسلیم تمامى دل و جان به معشوق پُرآزار، همونطور که من بودم!»
چالز جان هافم دیکنز در 7 فوریه سال 1812 در خانودهای فقیر چشم به جهان گشود. او نویسندهی مشهور و برجستهی انگلستانی است که رمانها و مقالههای زیادی از او به چاپ رسیده که اکثر داستانها و شخصیتهایش را از زندگی خودش الهام گرفته است.
از دلایل ماندگار شدن چالز دیکنز و شهرت داستانهایش، خلق شخصیتهای ماندگار و اقتباسهای گوناگون سینمایی از آثارش میباشد. مثلا همین (خانم هاویشامِ) داستان آرزوهای بزرگ یکی از مشهورترین شخصیتها است. همگی اینها نشان دهندهی قدرت داستانسرایی و قلم این نویسندهی بزرگ میباشد. از آثار دیگر او میتوان «سرود کریسمس»، «دیوید کاپرفیلد» و «الیور توئیست» را نام برد.
چالز دیکنز پس از خلق آثاری جاودان و زندگی پرفراز و نشیبش در 9 ژوئن سال 1870 در اثر سکته قلبی از دنیا رفت.