کتاب «شفقت خود از مسیر بهشیاری» نوشته کریستوفر گرمر، در سال 2009 و توسط انتشارات گیلفورد منتشر شد. کتاب روانشناختی «شفقت خود از مسیر بهشیاری» به افراد کمک میکند تا نگرشی پذیراتر و همدلانهتر نسبت به خود داشته باشند.
کتاب شفقت خود از مسیر بهشیاری(The Mindful Path to Self-Compassion) اثر کریستوفر گرمر، کاوشی جامع در مسیر پرورش شفقت خود از راه بهشیاری و ذهنآگاهی است. کریستوفر گرمر با نظر به پیشینۀ خود به عنوان روانشناس بالینی و مربی بهشیاری، دانش روانشناسی و تمرینهای بهشیاری را با ظرافت تمام درهم تنیده تا خوانندگان را در یک سفر اکتشافی عمیق به مقصد شفقت خود رهنمود کند. کتاب با پیشنهاد تکنیکها و تمرینهای کاربردی و داستانهای شنیدنی، به عنوان یک نقشۀ راه عمل میکند. گرمر بر اهمیت بهشیاری در پرورش شفقت خود تاکید کرده و خواننده را ترغیب میکند تا با دیدی عاری از قضاوت به عواطف و افکار خود بنگرد.
او از این طریق، رابطه متقابل «شفقت» و «بهشیاری» را کاویده، آنها را از قالب مفاهیمی انتزاعی خارج کرده و به ابزاری کاربردی تبدیل کرده که در زندگی روزمره قابل استفاده است. گرمر ماهرانه بر چالشهایی که افراد در مسیر تقویت شفقت خود با آنها مواجه میشوند، دست میگذارد و با کندوکاو ریشههای سرزنش خود، سازوکارهایی که اغلب مانع شفقت خود میشوند را شناسایی میکند. او با ترکیب مبانی نظری و تکنیکهای عملی، معجونی ارزشمند به خواننده تعارف میکند تا به کمک آن، گفتوگوی درونی خود را تغییر دهد و رابطهای صمیمانهتر و همدلانهتر با خود برقرار کند. کتاب همچنین بر نقش بهشیاری در افزایش تابآوری در برخورد با مشکلات و مصیبتهای گریزناپذیر زندگی تاکید میکند. گرمر نشان میدهد که چطور شفقت خود بهزیستی، روابط بینفردی سالم و احساس رضایت از زندگی را به همراه میآورد.
امتیاز کتاب شفقت خود از مسیر بهشیاری در گودریدز
یکی از مخاطبان کتاب که کتاب را دوست داشته است، نوشته است:
«این کتاب فوقالعاده است. در ادامه توضیح میدهم که چرا. کتابهای بسیاری در زمینۀ ذهنآگاهی و بهشیاری و همچنین مهربانی و شفقت در بازار در دسترساند. من تعدادی از آنها را خواندهام. در اغلب موارد، برایم سخت بوده که با آنچه میخوانم ارتباط بگیرم یا احساس کنم که میتوانم آنها را در مورد وضعیت خودم به کار برم. همیشه موانعی بر سر راه بوده، موانعی از جنس «درسته، اما...». شگفت آنکه نویسندۀ این کتاب، کریستوفر گرمر، بسیاری از این «درسته، اما..» های من را پیشبینی کردهاست. به عنوان مثال در قسمت تنفس. سالها به من این نکته گوشزد شده بود که هنگام ذهنآگاهی و مدیتیشن باید بر فرایند دم و بازدم تمرکز کرد؛ درحالیکه من به تجربه فهمیده بودم که در برخی موارد، این تمرکز بر تنفس صرفا درد در قفسۀ سینه را نمایانتر میکند، که این خود تنفس را دشوارتر کرده و باعث افزایش اضطراب و حتی حملۀ پانیک میشود. بنابراین شنیدن مداوم این جمله که «فقط روی تنفس تمرکز کن» میتواند بسیار آزاردهنده باشد. با این وجود، گرمر اعتراف میکند که برای برخی افراد، زمانیکه بهشدت آشفته هستند، ممکن است تمرکز بر فرایند دم و بازدم بسیار دردناک باشد. او تمرکز کردن بر یک محرک خارجی را توصیه میکند، مثل صدای پرنده، یا رنگ، یا هر چیزی بیرون از خود. هر موقع احساس آمادگی کردید، میتوانید به تمرکز بر تنفس بازگردید. حیرتانگیز است که این اولین باری است که میشنوم کسی این موضوع را تصدیق میکند. مثال دیگر، زمانیاست که دربارۀ «پذیرش» و اینکه چگونه پذیرش میتواند رنج افراد را کاهش دهد و حتی کمک کند فرد از موقعیت دردناک گذر کند، صحبت میکند. پاسخ فوری من در این مواقع این است که «صحیح، اما چطور میتوان این را پذیرش خواند، زمانیکه هدف از آن، تغییر احساس و دستیابی به احساسی بهتر است؟». بار دیگر، گرمر این نکته را تصدیق میکند که مغز اینطور فریب نمیخورد. بههرحال، این نظر براساس اولین خواندن من بود. اکنون قصد دارم این کتاب را برای بار دوم بخوانم؛ این دفعه با یک ماژیک هایلایتر در دست!»
دیگری نیز از روشهای قبلی خود نوشته است و البته راهی جدیدی که این کتاب به او نشان داده است:
«من همیشه تلاش میکردم تا از درد فرار کنم، به جای اینکه در مورد آن فکر کنم. این کتاب در مورد اینکه چرا ما به جای گریز از درد باید آن را بپذیریم، استدلالهای محکمی ارائه میکند؛ نه اینکه تسلیم درد شویم، بلکه واکنش هیجانی و فیزیکی خود نسبت به درد را تغییر دهیم. درد گریزناپذیر است اما رنج بردن از آن اختیاری است! گرمر مینویسد که ما به جای اینکه مدام در تلاش برای بهبود خود باشیم، باید پذیرش خود را تمرین کنیم. ما باید به پاسخی که به دردهای زندگی میدهیم توجه کنیم، به جای اینکه کورکورانه نسبت به آن واکنش نشان دهیم. فقط زمانی میتوانیم به آسودگی دست یابیم که بتوانیم ظرفیت هیجانی خود را برای مواجهه با درد افزایش دهیم. البته گرمر به این نکته هم اشاره میکند که پذیرش کاستیها، به این معنا نیست که برای بهبود خود تلاش نکنیم. این مسئله کمی گیجکننده به نظر میرسد. من شخصا فکر میکنم منظور او این است که ما باید بر بهبود اعمال و رفتارمان تلاش کنیم نه بهبود خود ذاتیمان. بخش اصلی کتاب به چگونگی تقویت شفقت خود میپردازد. به نظر من شفقت خود مفهومی است که کاربست آن بسیار دشوار است. من شخصا در سرزنش خود ماهرترم! البته که میخواهم این موضوع را تغییر دهم، و به همین دلیل هم هست که این کتاب را انتخاب کردم. از دیدگاه گرمر، شفقت خود پنج مؤلفه دارد: 1) جسمانی: فعالیتهایی که از نظر جسمانی احساس خوبی را باعث میشود؛ مثل ورزش کردن، چرت زدن، دوش آب گرم و خوردن غذاهای مغذی. 2) روانی: در برابر جریان افکاری که در ذهنتان میگذرد مقاومت نشان ندهید. از خود بپرسید اگر قرار باشد فقط یک ماه دیگر زنده باشید، در مورد موضوعاتی که در ذهنتان میگذرد چه احساسی داشتید؟ آیا همچنان برایتان اهمیت داشت؟ 3) عاطفی: انجام فعالیتهایی که برایتان لذتبخش است 4) روابط: تلاش برای کمک کردن به دیگران 5) معنوی: تلاش برای پرورش ارزشهایی که برایتان اهمیت دارد.
کریستوف گرمر، روانشناس بالینی و مدرس پاره وقت دانشکده پزشکی هاروارد است. او بیشتر به سبب فعالیتها، آموزشها و آثارش در زمینه بهشیاری و شفقت خود شناخته میشود.
اگر اولین باری است که از بوکلند خرید میکنید، میتوانید کتاب شفقت خود از مسیر بهشیاری را با 25درصد تخفیف تهیه کنید. برای آشنایی با شیوه خرید آنلاین کتاب میتوانید راهنمای خرید را مطالعه کنید.
اگر به کتابهای روانشناسی علاقهمندید، به صفحه خرید کتب روانشناسی هم سری بزنید.