پاریس برای بسیارانی مهد روشنگری، هنر و زیبایی اروپایی بوده است. از دیگر سو به لحاظ سیاسی و اجتماعی نیز با درک انقلاب کبیر فرانسه و همینطور تجربهی رنسانس، تاریخ ویژه و شگفتآوری را در خود پنهان کرده است. «به وقت پاریس» که نوشتهی الکسی جورج است، به اهمیت پاریس در طرحی داستانی و جذاب پرداخته که همراه با هزارتویی پیچیده و خواندنی روایتگر قصهایست از نویسندگانی ویژه که گرد هم جمع شدهاند. «به وقت پاریس» در سال ۲۰۲۰ برای اولینبار منتشر شده است.
این رمان لحظهای از خیالورزی و شور و وجد خالی نمیشود. نویسندههای مختلف، نقاشها و روزنامهنگاران گرد هم جمع شدهاند و اسرار، ناکامیها، شور و هیجانات خود را به یکدیگر عرضه میدارند، آنها در گامبهگام کتاب، میان تمام کلمات حضور دارند و با شوری وصفناپذیر مخاطب را به جریان داستانی خویش پیوند میدهند.
اسدالله امرایی و سامان مرادخان تاکنون این اثر الکسی جورج را به فارسی ترجمه کردهاند.
یکی از خوانندگان این کتاب که آن را با علاقه مطالعه کرده، دربارهی تاثیر این اثر چنین نوشته است:
«کتاب ژانر تقریبا تاریخی دارد که اثر پروانهای بهشدت در آن دخیل است! هر اتفاق کوچکی به روی زندگی تک تک شخصیتها تاثیر داشته و دارد. فصلهای ابتدایی با روتینهای روزانه و معمولی زندگی عادی شخصیتها شروع میشود. با اینکه به زیبایی و با جزئیات توصیف شده و باعث میشود با شخصیتها و افکارشون بهتر آشنا شویم اما میتواند حوصلهسربر باشد. اگر بتوانید این چند فصل نسبتا طولانی رو دوام بیاورید، فصلهای بعدی کشش و جذابیت زیادی دارند. با فلشبکهای فصل بعدی متوجه میشویم چطور و کِی، زندگی هرکدام از شخصیتها باهم گره خورده که بدون اطلاع از وجود دیگری در یک نقطه از شهر زندگی میکنند.»
این کتاب مخاطبان بسیاری داشته است که برای علاقمندان به رمانهای فرانسوی، عاشقانه و تاریخی جذاب مینماید. یکی دیگر از کسانی که «به وقت پاریس» را مطالعه کرده، دربارهش نوشته است:
«توصیه میکنم. صد درصد توصیه میکنم. داستانی لطیف با پایانی غیرمنتظره. داستان دربارهٔ چند شخصیت مجزاست که به نوعی بدون هیچ اطلاعی به هم مربوطند. بعد از فصل سوم به هیچ وجه دوست ندارید کتاب را زمین بگذارید.»
در بریدهای از کتاب به وقت پاریس چنین میخوانیم:
«وقتی کارش تمام میشود، دو تکه پارچهٔ همشکل را روبهروی خود میبیند. پارچههای استفادهنشده را کف اتاق میریزد و نخ و سوزن را برمیدارد. پس از بریدن، نوبت دوختن میرسد. دو طرف پارچه را محکم به هم چسبانده و با احتیاط نوک سوزن را از دو لایهٔ پارچه عبور میدهد و سپس نخ را در محل دوخت میکشد و محکم میکند. با طمأنینه و تأنی خاصی کار میکند؛ گویی این زندگی خود اوست که در حال دوختن آن است. چشمانش را ریز میکند تا کوکها را با فاصلهٔ یکسان و منظم به پارچه دوخت بزند. کارش که تمام میشود، نخ را با انگشتان خود میبُرد و جامهٔ آمادهشده را در آن نور کمسو بالا میگیرد. در نهایت خرناسی کوتاه از رضایت نیز میکشد. شب پشتِ شب، سورن روی همین نیمکت مینشیند و تونیکی جدید میدوزد. با تمام شدن روز، اثری از تونیک نیز نمیماند؛ همچون تلی از خاکستر معلق در دل کوران باد! سپس از نو خواهد نشست و اثری دیگر خواهد آفرید.»
در قسمتی دیگر از این کتاب میخوانیم:
«کار تمامشده را روی میز میگذارد و از جایش بلند میشود. ردیف چشمهای خیره و خاموشِ اطراف اتاقش را به نظاره میایستد. چند ردیف قلاب به دیوار میخکوب شدهاند و از هرکدام عروسکی دستی از جنس چوب آویزان شده است. در میانشان پادشاهانی چاقوچله و شاهزادگانی زیباروی وجود دارند؛ مردانی دلیر و شجاع با چشمانی خطرناک؛ جادوگری زرد و نحیف با زگیلهای بزرگ بر چانهاش؛ و همینطور کودکانی فرشتهمانند که چشمانشان برای بودن در میان این گروه عجیبوغریب، زیادی درشت و معصوم است. یک گرگ نیز در این جمع حضور دارد. این گروه ناباب اکنون دیگر خانوادهٔ سورن هستند. یکی از پسرها به اسم «هکتور» را از جایش برمیدارد و به سر میز خود برمیگردد. تونیک تازهدوختهشده را بر تن هکتور میکند و او را بهسمت خود میچرخاند تا عملکرد او را بررسی کند. هکتور پسر خوشقیافهای با دماغ دکمهای و گونههای گلانداخته است و تونیک نیز بهخوبی اندازهٔ اوست. عروسک چوبی تعظیم کوتاهی به سورن میکند و برای او دست تکان میدهد.»
الکس جورج فارغالتحصیل رشته حقوق از دانشگاه آکسفورد است، او هشت سال از زندگیاش را به رفت و آمد در پاریس و لندن گذرانده و در سال 2003 به ایالت متحده مهاجرت کرده و کتاب به وقت پاریس را نوشته است. او هنوز گاهی به حقوق و وکالت نیز میپردازد و در عرصهی نویسندگی از این موضوع ایده گرفته و استفاده میکند. کتابهای او در آمازون جز پرفروشترینها بوده و او نیز جایزهی ادبی میسوری را در سال 2017 برای یکی از آثارش دریافت کرده است.