«صداهای دیگر اتاقهای دیگر» یکی از رمانهای جذاب اما کمترشناختهشدۀ «ترومن کاپوتی» است که برای نخستینبار، در سال 1948 منتشر شد. «صداهای دیگر اتاقهای دیگر» را میتوان رمانی در ژانرهای «گوتیک» و ادبیات «جنوبِ آمریکا» دستهبندی کرد که داستانی وهمانگیز از یک نوجوان سرخورده را به تصویر میکشد.
«صداهای دیگر اتاقهای دیگر» روایت پسری نوجوان به نام «جوئل هریسون ناکس» 12ساله است که بهتازگی مادر خود را از دست داده و حالا مجبور است با نامادری نامهربانش زندگی کند. پدر جوئل، آقای «سانسوم»، که از زمان تولد او تا زمان فوت مادرش فرار کرده و غایب بوده، حال گویا در خانه و زندگیاش را به سوی جوئل باز کرده است. اما جوئل خود پدرش را هیچ جا پیدا نمیکند! تنها چیزی که او در عمارت رو به زوال پدریاش پیدا میکند، یک نامادری بداخلاق و اقوام عجیب پدرش هستند. حالا جوئل همانند ترومن کاپوتیِ کودک، به گوشهگیری و انزوا پناه برده اما دست سرنوشت او را تنها نخواهد گذاشت...
این اثر در سال 1400 و برای اولینبار، توسط «محمدرضا شکاری» و نشر «دیدآور» ترجمه و چاپ شده است.
خلاصهای از نظرات خوانندگان انگلیسیزبان این کتاب در سایت «گودریدز» این چنین است:
«صداهای دیگر اتاقهای دیگر گاهی بسیار گیجکننده، به شدت زیبا و رمزآلود است؛ اغلب، همهی این موارد به صورت همزمان! استفاده کاپوتی از زبان و سبک صریح، بسیار درخشان است و بسیاری از مواقع، متن مانند شعر خوانده میشود. کاپوتی به استادیِ یک آهنگساز چیرهدست در زبان است: هر کلمهای در جای مناسب. کاپوتی همچنین دارای موهبتی است که بسیاری از نویسندگان فاقد آن هستند: مهارت توصیف که خواننده را کاملاً احاطه کرده و او را در دنیای متن غرق میکند. یکی دیگر از نقاط قوت این متن این است که چگونه به دقت نشان میدهد که کودکی که به حال خود رها شده است، باید دنیای اطراف خود را بسازد و تفسیر کند. جوئل موظف شده است که زندگیاش را خودش برای خودش رقم بزند و با توجه به سن و تجربه محدودش، عملکرد شایستهای از خود نشان میدهد. موضوع اصلی این رمان عشق و پذیرش است و اینکه چگونه همه ما از همان ابتدا به دنبال آن هستیم. هر شخصیتی به شکلی، آرزوی آن را دارد. افراد موفق ابتدا آن را در خود می یابند. تشخیص این عشق بزرگترین دستاورد این متن و ترسناکترین آن است. فضای این رمان معماگونه، غمانگیز و به طرز مرموزی، مغناطیسی است! این رمان نیز مانند هر رمان گوتیک دیگری، حاوی رازی وحشتناک است.»
«صداهای دیگر اتاقهای دیگر» با چنین جملاتی شروع میشود:
«این روزها یک مسافر باید تمام توانش را بگذارد تا به نون سیتی برسد، چون هیچ اتوبوس یا قطاری به آن سمت نمیرود، هرچند کامیونی از شرکت چابری ترپنتاین، شش روز در هفته نامهها و کالاها را در شهر کناری، پارادایز چپل، جمعآوری میکند: گهگاه شخصی که عازم نون سیتی است، میتواند رانندۀ کامیون سم ردکلیف را همراهی کند. هر طور بروید باز سفر دشواری است، چرا که این جادههای محصور حتا ماشینهای نو را در یک چشم بههمزدن سرنگون میکنند؛ مفتسوارها هم همیشه پیشروی را بد میدانند. تازه اینجا سرزمین متروکی است؛ در این گودالهای باتلاقمانند که گلهای زنبق اندازۀ کلۀ آدم هستند، کندههای سبز درخشانی هست که عین جنازههای غرقشده زیر مرداب تیرهرنگ برق میزنند؛ اغلب تنها جنبشِ منظره دود زمستانی است که از دودکش کلبهای رقتانگیز بالا میرود، یا پرندهای با بالهای سفت که بیصدا و تیزچشم بر فراز بیشهزار تاریک و خلوت کاج میچرخد.»
نامهای که پدر جوئل پس از مرگ مادر او به نگهدارندۀ موقتِ او میفرستد، این چنین است:
«منت گذاشتی به این زودی جواب نامهام را دادی؛ راستش، بدون درنگ. بله، اینکه پس از دوازدهسال خبری از من به گوشت خورده باید عجیب باشد، اما میتوانم بهت اطمینان بدهم که پشت این سکوت طولانی، دلیل قانعکنندهای وجود دارد. به هر حال، وقتی در روزنامهی یکشنبهی تایمز پیکایون که مشترکش هستیم، خبر درگذشت همسر خدابیامرزم را شنیدم، که امیدوارم خداوند متعال روحِ آرامش را قرین رحمت کند، بلافاصله به این نتیجه رسیدم که تنها کار شرافتمندانه میتواند این باشد که بار دیگر وظایف پدریام را به عهده بگیرم، که افسوس این سالهای طولانی رها کرده بودم. هم خانم سانسوم حال حاضر، هم من خوشحالیم (نه، بیش از اندازه مسروریم) که آگاه شدهایم تو مایلی خواستهی ما را تصدیق کنی. هرچند، همانطور که گفتی، با انجام دادن این کار قلبت خواهد شکست. اَه، چقدر همدردی میکنم با غمی که چنین ایثاری با خود به همره دارد. خودم هم بعد از آن رابطهی هولناک واپسین، احساسات مشابهی را تجربه میکردم، وقتی مجبور شدم تنها فرزندم را که آن همه برایم عزیز بود و نوزادی بیش نبود، ترک کنم. اما همهی اینها به گذشته تعلق دارد. خانم نازنین، مطمئن باش که ما اینجا در لندینگ خانهی زیبا، غذای سالم، و فضای فرهیختهای داریم که در اختیار پسرم است.»
«ترومن کاپوتی» رماننویس، نمایشنامهنویس و بازیگر بسیار سرشناس آمریکایی بود. بسیاری از آثار او را در دستۀ آثار کلاسیک ادبیات قرن بیستم آمریکا دستهبندی میکنند. بیش از 20 فیلم و سریال با اقتباس از آثار او ساخته و پرداخته شده است.
برخی از دیگر آثار مشهور او که به فارسی ترجمه و چاپ شدهاند عبارتند از: «صبحانه در تیفانی»، «به خونسردی»، «موسیقی برای آفتابپرستها» و «تابوتهای دستساز».
برخی از نظرات نشریات و افراد معروف راجعبه رمان حاضر را با هم بخوانیم: