داستان دربارهی یک مزرعه حیوانات است که تحت آزار انسانی به نام جونز هستند. حیوانات این مزرعه بر ضد ارباب خود شورش میکنند؛ غافل از اینکه با بیرون راندن استبداد قبلی، ظالم تازهای را به جای آن مینشانند. نویسنده در این اثر به ما نشان میدهد چگونه قدرت میتواند باعث فاسد شدن نابترین آرمانها شود. در واقع مزرعه حیوانات هجویهای است که اورول آن را دربارهی اتحاد جماهیر شوروی نوشته اما میتوان آن را به تمام قدرتهای فاسد و استبدادگر نسبت داد.
امین لشکری توصیف دقیقی از کتاب قلعهی حیوانات ارائه داده است: «این کتاب، اثری است که مطالعهی آن برای تک تک افراد جامعه ضروری است و به دورهی خاصی از تاریخ هم محدود نمیشود. من عاشق پایانبندی کتاب شدم؛ یعنی قسمتی که خوکها و انسانها در حال دعوا بودند. این جملهی داستان عمیقا من را به فکر فرو برد: تمام انسانها با هم برابرند اما برخی از برخی دیگر برابرترند. این اثر بسیار آموزنده است و میتواند بینش شما را عمیقتر کند. من به همه توصیه میکنم این کتاب را بخوانند. خط به خط این داستان نیاز به تعمق و تصویرسازی دارد و این موضوع قهار بودن نویسنده در امر نویسندگی را نشان میدهد. تمثیلهای زیبای این کتاب شما را شگفتزده خواهد کرد.»
زینب حبیبپور نظر خود را راجع به این اثر را اینطور بیان میکند: «کتاب واقعا عالی است و با اینکه نویسنده دربارهی انقلاب روسیه نوشته است، میتوان آن را به همهی انقلابهایی که در سراسر جهان به وقوع پیوسته تعمیم داد، به نوعی به چالش کشید و از نو به آن نگاه کرد. تفاوتی نمیکند رهبر کیست. چه لنین در روسیه، چه ناپلئون در فرانسه، چه هیتلر در آلمان و چه هرکس دیگری. بسیاری از انسانهایی که با شعار رهایی از ظلم بر سر قدرت آمدند، خود به ظالم دیگری تبدیل شدند و حقیقت خبیث خود را با رسیدن به قدرت نشان دادند. در واقع این قصه، قصهی قدرت است. قصهی انسانهایی که قدرت آنها را به تباهی میکشد و مسخ میکند. به عقیدهی گابریل گارسیا مارکز، قدرت رذیلتی بی پایان است که با سیر کردن خود، اشتهای خویش را تا پایان همهی زمانها میانگیزد.»
یکی از خوانندگان روسی نوشته است: «جورج اورول بسیار زیبا و با استفاده از نمادها طرز فکرش راجع به شوروی سابق و شرایط حاکم بر آن را در این اثر به تصویر کشیده است. قطعاً کتاب ارزش مطالعه دارد. جذابیت داستان بیشتر به این برمیگردد که میشود شخصیتهای مختلف قلعهی حیوانات را به انسانها و حکومتهای تاریخی و خود انسانها تعمیم داد. این اثر انتخاب بسیار خوبی است برای کسانی که تازه میخواهند کتاب خواندن را شروع کنند.»
جملهای تأملبرانگیز از کتاب: «همیشه خوکها تصمیم میگرفتند. سایر حیوانات هرگز نمیتوانستند تصمیمی اتخاذ کنند، ولی رأی دادن را یاد گرفته بودند.» در قسمتی از رمان میخوانیم: «در دقایق اول حیوانات سعادتی را که نصیبشان شده بود باور نمیکردند. اولین اقدامشان این بود که دستهجمعی، گویی به منظور تحصیل اطمینان از اینکه بشری درجایی مخفی نیست. چهارنعل دورادور مزرعه تاختند و سپس به ساختمان مزرعه آمدند تا آخرین اثرات سلطه منفور جونز را پاک سازند. در یراق خانه را که در انتهای طویله بود شکستند؛ دهنهها، حلقههای بینی، زنجیرهای سگ و چاقوهای رنجآوری را که جونز بهوسیله آن خوکها و برهها را اخته میکرد همه در چاه سرنگون شد. افسارها، دهنهها، چشمبندها و توبرههای موهن به میان آتشی که از زبالهها در حیاط افروختهشده بود ریخته شد. شلاقها هم به همچنین. حیوانات وقتی شلاقها را شعلهور دیدند همه از شادی به جستوخیز درآمدند.»
نویسنده ادامه میدهد: «سنوبال روبانهایی را هم که با آن دم و یال اسبها را در روزهای بازار تزیین میکردند در آتش انداخت. گفت:«روبان بهمنزله پوشاک است که علامت و نشانه انسانی است. حیوانات بایستی برهنه باشند.» باکسر با شنیدن این بیان کلاه حصیریاش را که در تابستان گوشهایش را از مگس حفظ میکرد آورد و با سایر چیزها در آتش انداخت. در اندک زمانی حیوانات هر چیزی که خاطره جونز را به یاد آنان میآورد از بین بردند. بعد ناپلئون آنها را به طویله برگرداند و به هر یک جیره دو برابر معمول و به هر سگ دو بیسکویت داد. سپس حیوانات سرود «حیوانات انگلیس» را هفت بار از سر تا ته پیاپی خواندند و پس از آن خود را برای شب آماده ساختند و خوابیدند» خوابی که پیش از آن هرگز در خواب هم ندیده بودند. اما همگی طبق معمول سحر برخاستند و ناگهان حوادث پرشکوه شب پیشین یادشان آمد و دستهجمعی رو به چراگاه دویدند. کمی پایینتر از چراگاه تپه پشتهای بود که تقریباً بر تمام مزرعه مشرف بود. حیوانات به بالای آن شتافتند و ازآنجا در روشنایی صبحگاهی به اطراف خیره شدند. همه مال آنها بود. هرچه که میدیدند مال آنها بود! مست و سرشار از این فکر به جستوخیز افتادند. و در هوا شلنگ برداشتند. میان شبنمها غلط زدند و در علفهای شیرین تابستانی چریدند. کلوخها را لگدمال کردند و بوی تند آن را بالا کشیدند. سپس بهمنظور تفتیش گشتی به اطراف مزرعه زدند و با سکوتی آمیخته با تحسین زمین زراعتی» یونجهزار باغ میوه استخر و جنگل کوچک را ممیزی کردند. گویی این چیزها را قبلاً ندیده بودند. و حتی حالا هم مشکل باور میکردند که همه از آن خودشان است.»
جرج اورول نویسنده، شاعر، روزنامهنگار و منتقد ادبی بود. او بیشتر با نوشتن رمان قلعهی حیوانات به شهرت رسید. یکی دیگر از مشهورترین آثار او کتاب «1984» است که میتوان آن را کتابی پادآرمانشهری به شمار آورد. «دختر کشیش» و «1984» نام آثار دیگر از این نویسندهی توانمند انگلیسی است.
برای مشاهده موارد مرتبط به دستهبندی خرید رمان مراجعه کنید.