برای دست یافتن به موفقیت، ابتدا باید اهدافتان را تعیین کنید و به آنها متعهد بمانید. برای در مسیر بودن برنامهریزی کنید و چیزهایی را که بدانها احتیاج ندارید، دور بریزید. نگذارید هیچچیزی برایتان بهمثابۀ سرعتگیر عمل کند. نویسنده در این کتاب تمرینهایی گنجانده که انجام آنها مهم است و خواندن کتاب بهتنهایی و بدون اهمیت دادن به آنها، ارزشی نخواهد داشت. بهترین سال زندگی ما درواقع از همین امروز آغاز میشود. این کتاب سیستمی است که هاردی بیش از 25 سال به آن پایبند بود و این چنین به اهداف بزرگ خود دست یافت. هاردی طرز فکری را که برای موفقیت لازم است توضیح میدهد و در مراحل عملی نیز راهنماست.
کتاب در هشت بخش پیش میرود؛ قدم اول: چرا مهمتر از چگونه است، قدم دوم: سالی که گذشت، قدم سوم: پایههای موفقیت، قدم چهارم: برگه تعادل شما، قدم پنجم: طراحی بزرگ، قدم ششم: عامل جادویی برای رسیدن به اهداف، قدم هفتم: طرح عملی شما، و قدم هشتم: دست به کار شوید. کاربرگهایی نیز در کتاب وجود دارد که ازطریق آنها میتوانید دستاوردهایتان را بهصورت هفتگی، ماهیانه و سالیانه ارزیابی کنید. این کتاب به شما کمک میکند به چند پرسش اساسی زندگیتان پاسخ دهید؛ پرسشهایی مانند: بزرگترین هدف زندگیام چیست؟ مشوقم برای رسیدن به اهدافم چیست؟ چه چیزی آتش علاقهام را به هدف شعلهور نگاه میدارد؟ آیا آنطور که در خیالاتم میاندیشم زندگی میکنم؟ ... و پرسشهای دیگری از این قبیل.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «رسیدن به هدف فقط نوشتن لیست آرزوها نیست. مثل نوشتن لیست کریسمس نیست که امیدوار باشید وقتی فردایش از خواب بیدار میشوید، بابانوئل آنها را آورده باشد. اینطوری کار نمیکند. یک فرآیند تخصصی برای فهمیدن چیزی که واقعاً میخواهید و چیزی که برایتان مهم است، وجود دارد؛ ولی علاوهبر آن، طراحی یک برنامۀ عملی هم احتیاج است تا شما را برای مدت زمان کافی، باانگیزه و مسئولیتپذیر نگه دارد تا به ثمر رسیدن رویاها و اهدافتان را ببینید.»
و در بخشی دیگر: «در جنگ جهانی دوم، دشمنان به یک ناو کروز با بیش از 1100 نیرو با اژدر حمله کردند. وقتی کشتی در آبهای خیلی سرد غرق شد، اعضای کشتی برای پنج روز در آب سرگردان شدند. گرسنه، در حال غرق شدن و در معرض حملۀ کوسهها. جریان اقیانوس، 9 نفرشان را از بقیه جدا کرد. یکی از افسرهای جوان وقتی دید دارند ارادهشان را از دست میدهند، ازشان دربارۀ خانوادههایشان و زندگیشان وقتی به خانه برمیگردند، پرسید. از آنها خواست توصیف کنند که وقتی به خانه برمیگردند میخواهند چه کار کنند. پرسید میخواهند به چه چیزی برسند و چه تفاوتی به وجود آورند. کاری کرد تجسم کنند زن و بچهشان چقدر ترسیدهاند و اینکه والدینشان از آنجا که نمیدانند آنها زندهاند یا نه، چه احساسی دارند. از آنها خواست برای زندهماندن بجنگند، نه فقط برای خودشان، که برای آنهایی که در خانه دوستشان دارند. درنهایت یک کشتی گذری پیدایشان کرد. دو ـ سومِ 1100 نفر جان باختند. البته تمام آن 9 نفر که توسط آن افسر جوان انگیزه پیدا کرده بودند، زنده ماندند.»