خلاصه کتاب کارمیلا / ادبیات کلاسیک
در قلعهای دورافتاده میان جنگلی در اشتایرمارک، زنی جوان که خود قربانی خونآشام است روایتی دلهرهآور پیش روی خوانندگان میگذارد؛ او شبی در کودکی با موجودی وهمانگیز دیدار میکند و یاد و خاطرهی این زیبای خوفناک برای همیشه با او میماند. موجودی با سیمای دخترانه و دلکش که خونآشام است.
«اگر خونآشامِ شهرآشوبی چون کارمیلا خلق نمیشد، ما هرگز لذت هراس از داستان را تجربه نمیکردیم. او مادرخواندهی تمام خونآشامهاست.» / گابریله بلوت